مأموران پلیس مدارک ماشین را از راننده خواستند و به بازرسی بدنی پرداختند، اما در این میان راننده جوان یکباره اسلحه کشید و به سینه استوار دوم سیروس فولادوند شلیک کرد. راننده خشن و دو همدستش بلافاصله سوار پژو شدند و گریختند. با شهادت سیروس فولادوند، رسیدگی به پرونده آغاز شد و ردیابی متهمان فراری در دستور کار پلیس قرار گرفت. با گذشت چند ماه از این ماجرا، پلیس توانست رد دو نفر از متهمان را به دست آورد، اما عامل شلیک خونین که مهدی نام دارد به مکان نامعلومی گریخته بود و پلیس نتوانست او را دستگیر کند.
۱۴ سال از این ماجرا گذشته بود که مأموران پلیس دریافتند مهدی در شهرستان بناب زندگی مخفیانهای دارد. به این ترتیب متهم در عملیاتی ویژه دستگیر شد. این مرد ۴۳ساله به شلیک مرگبار اعتراف کرد و گفت: من و دو نفر از دوستانم به باغی در شهریار میرفتیم که مأموران پلیس ایست دادند و به بازرسی بدنی پرداختند.من به دروغ گفتم نظامی هستم و به همین خاطر اسلحه همراه دارم. وقتی مأمور پلیس میخواست اسلحه را از من بگیرد، یک تیر به سمت او شلیک شد. متهم درباره حمل سلاح گفت: من و دوستانم به باغی در شهریار میرفتیم تا یک نفر را که مدعی بود دستگاه کشف زیرخاکی دارد، ملاقات کنیم.
اسلحه متعلق به یکی از دوستان قدیمیام بهنام فرامرز بود و من از ترسم آن را امانت گرفته بودم. مهدی در ادامه به بازسازی صحنه جرم پرداخت و به اتهام قتل، مشارکت در سرقت مسلحانه و حمل سلاح گرم در شعبه دوم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد. در ابتدای جلسه وکیل اولیایدم گفت: سیروس فولادوند در زمانی که به شهادت رسید پسر سه ماهه داشت که حالا فرزندش ۱۶ سال و نیمه است.
بعد از این ماجرا خانواده او در این سالها آسیبهای زیادی دیدند و من از طرف آنها تقاضای قصاص دارم. سپس نماینده ناجا که در دادگاه حضور داشت، گفت: با توجه به اینکه تیراندازی از فاصله نزدیک انجام شده و متهم بهصورت مستقیم به سینه مأمور پلیس شلیک کرده است، تقاضای قصاص دارم.
سپس مهدی که چند فقره سابقه کیفری در پروندهاش دارد، در جایگاه ایستاد و جرمش را قبول کرد. او گفت: آن روز بههمراه منصور و سعید به پارکینگ شهریار رفتیم و پژو را از آنجا برداشتیم تا به باغی در حاشیه شهریار برویم، اما یکباره مأموران پلیس دستور ایست دادند و مدارک خواستند. من مدارک ماشین را به آنها دادم، اما سیروس فولادوند میخواست من را بازرسی بدنی کند. به همین خاطر به دروغ به او گفتم نظامی هستم و اسلحه همراه دارم.
فولادوند میخواست اسلحه را از من بگیرد، اما ناخواسته یک تیر شلیک شد. من که گیج شده بودم، بلافاصله سوار ماشین شدم و فرار کردم. باور کنید قصد قتل نداشتم و اسلحه از قبل مسلح شده بود. متهم درباره فرار ۱۴سالهاش به قضات گفت: من بعد از آن ماجرا ترسیده بودم. به همین دلیل به شهرهای مختلف رفتم و زندگی مخفیانه را در پیش گرفتم. سپس متهم ردیف دوم که با قرار وثیقه آزاد بود، به اتهام معاونت در قتل از خود دفاع کرد.
منصور ۴۲ساله گفت: من اتهام معاونت در قتل را قبول ندارم. اسلحه متعلق به یکی از دوستان مشترک ما به نام فرامرز بود که آن را در اختیار مهدی قرار داده بود. من آن شب اصلا نفهمیدم چه اتفاقی افتاد. فقط صدای شلیک گلوله را شنیدم و از شیشه عقب ماشین دیدم مأمور پلیس روی زمین افتاده است.مهدی سوار ماشین شد و فرار کرد. سعید نیز که با قرار وثیقه آزاد بود، در جلسه دادگاه حاضر نشد تا از خود دفاع کند و وکیل او به دفاع پرداخت. در پایان جلسه، قضات وارد شور شدند و با توجه به مدارک موجود در پرونده، مهدی را به قصاص، پنج سال زندان و ۵۰ ضربه شلاق محکوم کردند. دو متهم دیگر از دستداشتن در این ماجرا تبرئه شدند.