اما بسیاری از معلمها از شرایط کاریشان راضی نیستند و معتقدند بیرون این شغل، دیگران را میسوزاند و درونش، خودشان را و با حقوقهایی که میگیرند مجبورند برای امرار معاش به شغلهای درجه دو یا سه روی بیاورند و نتوانند زمان کافی برای بهروز کردن دانش خود یا تربیت نسل آینده یک کشور بگذارند.
بسیاری از آنها ماههاست که حقوق دریافت نکردهاند، بعد از سالها کار هنوز منتظر هستند تا استخدام آموزش و پرورش شوند و حتی برخی معتقدند بخشنامههای دانشآموزمحور، شرایط کاری را برایشان دشوار کرده است.
سمانه پیری سه سالی میشود که در مقطع ابتدایی در یکی از مدارس استان قم تدریس میکند. حقوق ماهانه او با ۳۹ سال سن و مدرک تحصیلی کارشناسی ۷۲۰ هزار تومان است که پنج ماهی میشود آن را هم دریافت نکرده است.
این معلم که مسئولیت تربیت ۳۰ دانشآموز را دارد، درباره وضعیت شغلیاش به ایسنا میگوید: من جزء نیروهای قراردادی محسوب میشوم اما دقیقاً مثل یک نیروی رسمی کار میکنم. در تمام کلاسها ملزم به شرکت هستم و با امید استخدام، کارم را به نحو احسن ارائه میدهم اما همین حقوق ناچیز ماهانه را هم پرداخت نمیکنند. حتی بیمهام هم ۲۰ روزه است و امسال هم گفتهاند حقوق خردادماه را کامل پرداخت نمیکنند. به نیروهایی مثل من وقتی کوچکترین اعتراضی هم میکنیم، میگویند میتوانی سر کار نیایی. قراردادمان را هم طوری تنظیم کردهاند که اگر به علت مشکلی مجبور به ترک کار شویم باید جریمه پرداخت کنیم.
او معتقد است: حدود ۶۰ درصد بخشنامهها، دانشآموزمحور هستند و این امر موجب میشود معلم نتواند بهموقع ایدهها و نظرات خود را درباره دانشآموزی که واقعاً نیاز به تغییر دارد، اجرا کند. از طرفی حذف نمره مشکل بزرگی به وجود آورده؛ هم سطح توقع دانشآموز را بالا برده و هم اینکه معلم نمیتواند نمره حقیقی را به دانشآموز بدهد. مثلاً دانشآموزی که نمره ۲۰ و دانشآموزی که نمره ۱۷ دارند، در این سیستم همسطح محسوب میشوند در حالی که واقعا برابر نیستند.
شاکر شمسیزاده یکی از معلمهای استان بوشهر هم که مجبور است برای امرار معاش شغل دوم داشته باشد، درباره وضعیت معلمها میگوید: در حال حاضر بخشنامهها دانشآموزمحور هستند که موجب شده معلم نتواند به دانشآموز کوچکترین حرفی بزند اما این امکان را به او داده که خودمختار و هر طور که دوست دارد، عمل کند. این امر باعث شده حتی برخی از دانشآموزان که هماندازه معلم هستند، به راحتی روی معلمشان دست بلند کنند. یادم میآید خبری خواندم که دانشآموزی در یکی از استانهای غرب کشور یک معلم فیزیک را سر کلاس کشت. در گروههای مربوط به معلمها هم خبرهایی از درگیری دانشآموزان با همکارانمان در برخی از استانها و سر کلاس میشنویم که هیچکدام از آنها به صورت رسمی خبرساز نمیشوند اما کافی است معلمی به دانشآموزی بگوید بالای چشمت ابرو است تا رسانهای شود.
او با بیان اینکه در دوره ریاست جمهوری محمود احمدینژاد، طرح بازنشستگی زودتر از موعد یعنی زیر ۲۵ سال اجرایی شد، اضافه میکند: در آن مقطع زمانی بسیاری از دبیران با سابقه تصمیم گرفتند خودشان را بازنشسته کنند. به همین دلیل آموزش و پرورش یکباره دچار کمبود نیرو به ویژه در مقطع ابتدایی شد. از طرفی برای جبران کمبود نیرو، سرایداران و خدمتکاران دیپلمه با گذراندن یک دورهی ضمن خدمت کوتاهمدت به عنوان دبیر، مامور و مشغول به کار شدند. کسی چه میداند؟ شاید فیلمهایی که از تنبیه دانشآموزان توسط برخی معلمها در شبکههای اجتماعی منتشر میشود مربوط به همین نیروها باشند که بیشتر برای مدرسههای غیر انتفاعی کار میکنند.
شمسیزاده میگوید: معلمی که ۲۰ سال سابقه کار و مدرک فوق لیسانس دارد و حدود سه میلیون تومان حقوق میگیرد، میخواهد با چه انگیزهای سر کلاس برود؟ معلمان دلسرد هستند. یک معلم آن طور که باید، کار انجام نمیدهد، مگر آنکه در یک مدرسه خاص یا استثنایی کار کند. مدارس عادی وضعیت بدی دارند. وضعیت در مدارس غیرانتفاعی به مراتب بدتر است زیرا معلم و مدیر نمره دانشآموزان را دو دستی تقدیم میکنند. دانشآموز برای این مدارس درآمدزایی بالایی دارند به همین دلیل سعی میکنند آنها را در مدرسه خود نگه دارند. از طرفی وقتی دانشآموزان به امتحانات نهایی یا کنکور میرسند دچار مشکل و در نهایت به جمعیت بیکاران جامعه اضافه میشوند. در مدارس غیرانتفاعی از سوی آموزش و پرورش نظارت صورت میگیرد اما همه مدیران این مدارس تلاش میکنند راندمان کاریشان را بالا ببرند، به همین دلیل در پی سنجش معلومات دانشآموز نیستند.
او با بیان اینکه باید به وضعیت معیشتی و رفاهی معلمان توجه بیشتری شود تا آنها با شوق و علاقه بیشتری در کلاس تدریس کنند، ادامه میدهد: معلمی که برای سیر کردن شکم فرزندانش مسافرکشی میکند چگونه میتواند اطلاعاتش را بهروز کند و با یک برنامه مشخص سر کلاس برود؟ باید نگاه به سیستم آموزشی تغییر کند و به وضعیت معلمان رسیدگی شود. درست است که معلمها زیاد هستند اما زیادی نیستند. بر عکس کشورهای دیگر دنیا، آن طور که باید به قشر معلمها در ایران بها داده نمیشود. قطعاً توجه به معلمها در پیشرفت دانشآموزان هم تأثیر بسیاری دارد. همکاری دارم که سر کلاس چُرت میزند چون برای معیشت مجبور است تا دیروقت در آژانس کار کند.
این معلم اظهار میکند: بسیاری از مردم فکر میکنند شغل ما خیلی خوب است در حالی که ما از اول مهر تا خردادماه بیشتر از هشت ساعت کار میکنیم و حتی مجبوریم ساعاتی که باید برای خانواده بگذاریم هم برای دانشآموزان سوال طرح کنیم در حالی که جزء ساعت کاری محسوب نمیشود و بابت آن پولی دریافت نمیکنیم. کدام کارمند دولت دقیقاً هشت ساعت کار میکند؟ در واقع ما دو شیفت کار میکنیم و فقط کار اداری انجام نمیدهیم و دانشآموزانی داریم که پدر و مادرشان آنها را میفرستند مدرسه که برای ساعاتی راحت باشند.
شمسیزاده که یک سالی هم در مدرسه روستا تدریس کرده است، میگوید: دانش آموزان روستا صادقتر، مطیعتر و حرمتنگهدارتر هستند در حالی که دانشآموزان شهری خودشان را دست بالا میگیرند. ما حتی دانشآموزی داشتیم که با ماشین شاسیبلند به مدرسه میآمد در حالی که معلم او با موتور به مدرسه میآمد.
او معتقد است: در زمان مدیریت مرتضی حاجی وزیرآموزش و پرورش دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی، وضعیت معلمها عالی بود و حقوقها را پنج برابر کرد. وضعیت رفاهی معلمها در آن دوره خیلی بالا و خوب بود.
مهلا ارفعی هم یکی دیگر از معلمهایی است که با مدرک کارشناسی ارشد و سابقه ۱۰ ساله تدریس در دانشگاه، حالا در مدرسه تدریس میکند. او جزء نیروهای طرح خرید خدماتی است و از مهرماه مشغول به کار شده است و با پیگیریهای مختلف تنها توانسته دو ماه از حقوقش را دریافت کند.
این معلم ۳۲ ساله میگوید: وقتی هم اعتراض میکنیم که چرا حقوقمان را پرداخت نمیکنید، از طرف اداره تهدید میشویم که سال دیگر از شما دعوت به همکاری نمیشود. حقوق ما از نصف حقوق معلمهای رسمی هم کمتر است. در واقع حقوق نیروهایی مثل ما را افرادی که موسسههای غیر انتفاعی دارند، پرداخت میکنند. آنها موظف هستند حقوق معلمها را بپردازند تا از وزارتخانه بودجه برسد. با اینکه وزارتخانه بودجه داده است اما ما هنوز حقوقی دریافت نکردهایم.
اما ابوالفضل بجانی دیدگاه متفاوتی نسبت به معلمهای دیگر دارد و معتقد است: تا زمانی که فکر میکنیم بخشنامهها دانشآموزمحور، معلممحور یا بیشتر به نفع یک اداره هستند تا کارهای آموزشی، این موضوع نگرانکننده است. چون نظام آموزش و پرورش یکپارچگی و انسجام آموزشی خود را نتوانسته به دست بیاورد یا اگر هم داشته به مرور زمان تضعیف شده است.
او با مدرک تحصیلی دکتری مدیریت ورزشی در یکی از هنرستانهای آذربایجان شرقی تدریس میکند و با ۳۷ سال سن استخدام پیمانی است و بیمه دارد. حقوق اصلیاش را هر ماه دریافت میکند اما هفت ماهی میشود که حقوق مربوط به اضافهتدریسش را دریافت نکرده است.
این معلم بیان میکند: در سیستم آموزش و پرورش به شکافی رسیدهایم که معلم و دانشآموز خودشان را جزء یک نظام و با هم نمیبینند و این اتفاق یکی از نکات کور آموزش و پرورش است.
این پژوهشگر معتقد است: جامعهی ما زمانی پدرسالار بود و کسی که قدرت دستش بود همهی مسائل را تعیین میکرد اما با تغییر شرایط و ظهور شبکههای اجتماعی، قدرت همه جا به یک شکل توزیع شده است. یک معلم، همهکاره کلاس نیست و دانشآموز نیز صاحب قدرتی است که آن را از طریق مختلف، شبکههای اطلاعرسانی، آگاهی و ارتباط با دانشآموزان مدارس دیگر بدست میآورد و اعمال میکند. اینجا چه اتفاقی میافتد که یک معلم فکر میکند جایگاهش بیاثر شده است؟
او اضافه میکند: به عقیده من، سیستم آموزش و پرورش به دلیل مشکلات عمدتاً اقتصادی نمیتواند اهداف جدی و بلندی را که به دنبال آن هست پیگیری کند. همان طور که شاهد رشد در مسائل حقوقی و جایگاه دانشآموزان شدهایم، باید جایگاه معلمان هم در حوزه منزلت اجتماعی و اقتصادی پیگیری شود. به عقیده من معلمها ضعیفترین حلقه آموزش و پرورش هستند که نه در تصمیمگیریهای کلان تأثیر دارند و نه میتوانند اعتراضاتشان را به ثمر برسانند و از آن محصولی که به صورت عملی در نظام آموزش و پروش بازده داشته باشد به دست بیاورند به همین دلیل احساس میکنند قدر و منزلت خود را در مقابل دانشآموزان از دست دادهاند.
بجانی میگوید: من احساس نمیکنم که آموزش و پرورش چیزی بیش از حق دانشآموزان به آنها میدهد. حتی دانشآموزان حقوق بیشتری نسبت به محتوایی که به آنها تدریس میشود یا روشهای تدریس و فضاهای کلاس دارند. آن چیزی که معلمها احساس میکنند از دست دادهاند، دانشآموزان از بین نبردهاند بلکه عدم تحقق حقوق خودشان در نظام تعلیم و تربیت است که باید به آن به صورت جدی توجه شود. مسئولان مربوطه باید جایگاه اجتماعی و اقتصادی یک معلم را به شکلی تقویت کنند که معلم احتیاجی به شغلهای درجه دوم و سوم نداشته باشد تا بتواند بخشی از معیشت خودش را تعیین کند. این حس است که معلم را دچار از خودبیگانگی کاری میکند و احساس نداشتن رضایت و مفید نبودن را در این قشر به وجود میآورد.
* در این گزارش به جز اسم آقای بجانی، اسامی دیگر معلمها بنا به میل خودشان غیر حقیقی است.