در یادداشتی در عصر ایران به قلم امید جهانشاهی آمده است: «آینده همیشه دغدغۀ بشر بوده است. از این رو اندیشهکردن به آینده همواره حس و حالی هم هوسناک و هم هولناک داشته است. بیجهت نیست که دوراندیشی را از دیرباز یکی از چهار فضیلت اصلی دانستهاند در کنار شجاعت، میانهروی و عدالت و باز از این میان دوراندیشی است که سه فضیلت دیگر را هدایت میکند.
«رواقیون» دوراندیشی را یک علم میدانستند؛ علمی که میگفت: «شرط عقل است فلان اقدامی را انجام دهیم یا ندهیم.» ارسطو دوراندیشی را یک فضیلت عقلانی میدانست؛ چیزی که به انسان کمک میکند چه کند و چه مسیری در پیش گیرد.
با وجود همۀ اهمیتی که آینده دارد و این همه ستایشی که در فضیلت دوراندیشی رفته است، یکی از فراموششدهترین امور در جامعه ما مسألۀ آینده ایران است و پرسش از این که آن چه امروز میکنیم جامعه ایرانی را به چه فردایی میرساند. جهان فردا چگونه جهانی است، چه ویژگیها و شرایطی دارد و ایران چه وضعیتی در آن خواهد داشت.
خلاف باور رایج که آینده آمدنی است، باید گفت آینده، ساختنی است. هرگز یک آینده وجود ندارد بلکه همواره تنوعی از وضعیتهای ممکن پیش روست و آن رقم خواهد خورد که با رفتار امروزمان میسازیم.
بنا به اصل پیوستگی الگو، تغییرات از الگوهای مشخصی پیروی میکنند و آینده متناسب با الگوی تغییرات یا منطق حاکم بر تغییرات امروز است. الگوهایی که امروز بر نگاه ما به زندگی و صنعت حاکماند و به آنها عادت کردهایم و بعضاً بدیهی میپنداریم، تغییرات را در حوزههای مختلف تنظیم و در واقع مسیر حرکت ما را به سمت آینده تعیین میکنند.
ایجاد حساسیت و تامل نسبت به برخی باورها و آن چه عادت کردهایم و تشکیک در برخی الگوهای حاکم یکی از پیششرطهای ساختن آینده است.
ما هنوز بهشدت وابسته به نفت هستیم و به مناسبات متناسب با این وابستگی عادت کردهایم و بعضاً آنها را بدیهی میدانیم. روابط دولت – ملت، ارتباطات سیاسی، ساختار اقتصادی و منطق معیشتی حاکم بر جامعه و … متناسب با این الگوی وابستگی به نفت تنظیم شدهاند و ما بر این مدار جلو میرویم؛ وابستگی به صنعتی که سهمی از فردا ندارد. امروز صنعت نفت و گاز دنیا هشتمین صنعت بزرگ جهان است و روندپژوهیها حکایت از روند نزولی این صنعت میکنند.
ارزش بازار صنعت نفت و گاز در کل جهان کمتر از پنج هزار میلیارد دلار است. این صنعت کمتر از ۴ درصد تولید ناخالص ملی جهان را در سال ۲۰۱۹ به خود اختصاص داده بود؛ رقمی که با روندهایی مثل میزان تولید خودروهای برقی و … بهتدریج رو به کاهش است. این در حالی است که از آن سو مثلا ارزش بازار فناوری اطلاعات که مدام در حال رشد است، در حال حاضر بیش از صنعت نفت یعنی بیش از پنج هزار میلیارد دلار است.
فناوری اطلاعات و به طور کلی فناوریهای جدید عرصه در حال ظهوری است که با اینترنت اشیا، رایانش کوانتومی، واقعیت افزوده، رباتیک و … هر ساله سهم بازار گستردهتری به خود اختصاص میدهد و بزرگتر میشود. همچنین ارزش بازار صنعت تجارت الکترونیک بیش از دو برابر صنعت نفت و حدود ۱۰ هزار میلیارد دلار است. برندهای «آمازون» آمریکا و «علیبابا»ی چین غولهای این صنعت هستند. برای مثال درآمد علیبابا در سه ماهه منتهی به دسامبر ۲۰۲۰ حدود ۳۰ میلیارد دلار بود.
متاسفانه باورهای جمعی را در قالب این جمله بسیار شنیدهایم که «با این همه ثروت که زیر پای ماست، چرا … » این در حالی است که در مختصات قرن بیستویکم متر و معیارهای ثروت و سرمایه و توسعه همه تغییر کردهاند. در قرن بیستم معیار توسعهیافتگی، درآمد سرانه کشورها بود اما از دهه پایانی این قرن، بشر وارد زمانه و زمینهای دیگر شده است و به این نتیجه جمعی رسید که شاخص اقتصادی درآمد سرانه، معیار جامعی برای توسعه همهجانبه کشورها نیست. از دهه ۹۰ میلادی بود که سازمان ملل متحد بر اساس اجماع خبرگانی و تجربه بشری شاخص توسعه انسانی را مطرح کرد.
در قرن بیستویکم دیگر ثروت زیر زمین نیست، در خلاقیت و خردورزی است، در «سرمایه انسانی»، همین مغزهایی که میروند و کشورهایی که مقصد نخبههای جوان مهاجرند در واقع سرمایه بر سرمایه انباشت میکنند برای ساختن آیندهشان، چون انسان خلاق، محور توسعه است. سرمایه انسانی تعیینکنندهترین و مهمترین سرمایه هر کشوری محسوب میشود. اگر به مهاجرت نخبگان حساس نباشیم و این ثروتسوزی را چاره نسازیم، مدیریت آب ندانیم و … چه آیندهای در انتظار ایران ماست؟
بدا به حال کشوری که به تعبیر پل والری در حالی که پشت به آینده کرده است، انتظارش را میکشد. برای این که رو به آینده باشیم باید مسألۀ آیندۀ ایران را به موضوع گفتوگوی جمعی تبدیل کنیم. از مدیران ارشد و مسئولان کشور بپرسیم که تصویر مطلوبشان از ایران ۱۰ سال آینده چگونه است و چرا و مختصات جهان ۱۰ سال دیگر را چگونه میدانند و راه هدایت ایران به جایگاهی شایسته را در چه میبینند. یکی از ملاکهای مدیران ارشد باید روشنی و جامعیت تصویری باشد که از آینده مطلوب ایران ارائه میدهند و مهمتر سیاستهایشان برای حرکت در مسیر تحقق آن.
روشنفکران، هنرمندان، کارشناسان، اصحاب قلم تا عموم جامعه را باید تشویق کرد تا از رویایشان برای ایران فردا بگویند. آن قدر باید از آینده گفتن در رسانهها باب باشد تا یکی از ملاکهای قضاوت عمومی در مورد برنامهها و اولویتگذاریها بر اساس نگاه به آینده باشد. آینده ایران باید به یک مساله عمومی تبدیل شود تا رو به آینده حرکت کنیم.
گابریل گارسیا مارکز میگفت، تصمیمهای کوچک را با عقل میگیرند و تصمیمهای بزرگ را با قلب. تصمیمگیری در مورد جهتگیریهای درست برای ساختن آینده از آن دست تصمیمهای بزرگ است که باید با قلب گرفت؛ قلبی سرشار از عشق به ایران.»
انتهای پیام