مهرداد خدیر در یادداشتی در عصر ایران نوشت: «در این چند روز که از سقوط کابل و فرار اشرف غنی، رییسجمهوری افغانستان و بازگشت برقآسا و حیرتآور طالبان به قدرت میگذرد، این پرسش بسیار مطرح شده که چرا این اتفاق افتاد؟ آمریکا مقصر بود یا خود مردم افغانستان که تماشا کردند؟ یا سرشت و سرنوشت افغانستان همین است و آن چه در این ۲۰ سال نشان داده شد تبلیغاتی یا متعلق به اقلیتی از این سرزمین بود و عالم واقع جدای فضای مجازی است و مانند اینها. خود نیز قصد داشتم در قالب ۳۰ مورد به یکایک بپردازم.
جدای آنها اما اگر بخواهیم به زبانی ساده توضیح دهیم میتوان گفت هر حکومت بر سه پایه استوار دارد و مادام که این سه پایه برقرار است آن حکومت استوار است. شرق و غرب یا زمینی و آسمانی هم ندارد.
با این وصف، هر یک از این سه پایه که سست شود، خطر در کمین آن ساختار است و گاه ضعف یک پایه را با قوت بخشیدن به پایۀ دیگر جبران میکنند ولی این نیز توازن و تعادل را بر هم میزند و بهتر آن است که سه پایه استحکامی هم اندازه داشته باشند. سه پایه هم اینهاست: مشروعیت، کارآمدی و پذیرش مردمی.
مراد از مشروعیت آن است که منبع و منشأ پیدایش چیست؟ حاصل کودتاست یا انقلاب مردمی؟ اشغال خارجی یا مبارزات استقلالطلبانه؟ کارآمدی نیز سپردن امور به متخصصان و نه الزاماً وفاداران و وابستگان و خویشان. پذیرش مردمی نیز در دنیای امروز با سنجهای به نام انتخابات محک میخورد. با این فرمول میتوان بسیاری از سیاستهای حکومتها را بررسید.
به عنوان مثال رژیم شاه از بحران مشروعیت رنج میبرد. نه کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ مشروعیتزا بود نه اعلام تغییر سلطنت از قاجار به پهلوی نه ۲۵ شهریور ۱۳۲۰ و نه کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲. پس این پایه سست شد. انتخابات واقعی جز در برخی مقاطع و بعضی حوزهها برگزار نشد. بدینترتیب تنها پایۀ باقیمانده طبعا کارآمدی بود و شاه برای تقویت همین پایه و مدرنکردن ایران و جبران ضعف دو پایۀ دیگر به تربیت و جلب و جذب متخصصان همت ویژه گماشت. در دهۀ ۴۰ و به همت دکتر عالیخانی در وزارت اقتصاد و رضا نیازمند در عرصۀ صنعت این اتفاق افتاد اما کافی نبود؛ چرا که فقدان مشروعیت و دموکراسی را پر نمیکرد و با درآمدهای سرشار نفتی در آغاز دهۀ ۵۰ فساد هم به جنگ کارآمدی آمد.
مثال دیگر میتواند اتحاد جماهیر شوروی باشد که مشروعیت آن در انقلاب ۱۹۱۷ ریشه داشت. کارآمدی اما به خاطر نگاه ایدئولوژیک و اصرار بر مدیران حزبی آسیب دید و متوجه صنایع نظامی و رقابتهای تسلیحاتی با آمریکا شد و دموکراسی هم که نبود. روشن است که با یک پایه نمیشد ادامه داد. پس فروپاشید.
اگر دولتهای صنعتی و دموکراتیک غربی دچار فروپاشی نمیشوند و در مواجهه با مشکلات خودترمیمی میکنند، دلیل روشنی دارد: چون هر سه پایه محکم است. هم هر چند سال یکبار با انتخابات مشروعیت خود را تجدید میکنند، هم با دموکراسی پذیرش مردمی آسیب نمیبیند و هم با کارآمدی و استفاده از متخصصان این پایه را مدام تقویت میکنند.
حالا به افغانستان میرسیم و سه پایۀ گفته شده. دولت اشرف غنی مشروعیت نداشت چون حکومت افغانستان برساختۀ حملۀ آمریکا و ناتو در سال ۱۳۸۰ خورشیدی و ترتیبات کنفرانس بُن بود. اگر چه با انتخابات بعدی کوشیدند مشروعیت ایجاد شود اما آن هم با اختلافات بعدی خاصه میان اشرف غنی و عبدالله عبدالله آسیب جدی دید.
فساد و توسعهنیافتگی جایی برای کارآمدی باقی نگذاشت و برای پذیرش مردمی هم این نکته کافی است که از کشور ۳۵ میلیونی رییسجمهوری با ۹۳۵ هزار رأی بر سر کار بود!
توضیح ساده با همین سه پایه مشخص است و منحصر به افغانستان هم نیست. دوام و قوام تمام حکومت ها به میزان استحکام همین سه پایه بستگی دارد: «مشروعیت، کارآمدی و پذیرش مردمی».
مشکل دولت غنی این بود که نمیتوانست کاستیِ یکی را با دیگری پر کند. مثلا اگر میخواست با تأکید بر هویت اسلامی بحران مشروعیت را حل کند با طالبان چه میکرد؟ یا اگر به صرف کارآمدی بها میداد نظام قبیلگی مجال نمیداد و اگر به پایۀ سوم ابتدا باید به شایبۀ تقلب پاسخ میداد.
دولت افغانستان سقوط کرد چون هر سه پایه سست و شکسته بود. این قاعده دربارۀ حکومت طالبان هم صدق میکند و پایۀ مشروعیت را میخواهند با اتکا به اسلام و هویت اسلامی محکم کنند و پایۀ پذیرش مردمی را با اکثریت داشتن پشتونها. میماند کارآمدی که اگر دارند در سلاح است و جنگهای پارتیزانی و نه در ساختن و توسعه. ظاهراً در این فقره به تجربه و تخصص کارشناسان ترکیه به عنوان متحد اصلی بعدی امید بستهاند.
اگر پشتونها برای مشروعیت، قطر و ترکیه برای کارآمدی و باورهای مذهبی برای پذیرش مردمی کافی نباشد طالبان نمیتواند بماند مگر به زور و آن نیز هر سه پایه را سست و شکننده میکند. حکومتها را در قالب سهپایه ببینیم و تحلیل کنیم!»
انتهای پیام