روزنامه «جوان» در ادامه نوشت: در استان گیلان و تا حدودی مازندران، هیچ رزمندهای را نمیتوانید بیابید که با نام و چهره قلیپور آشنا نباشد. او که در جنگ با منافقین و ضدانقلاب سردار جنگل بود، در جبهههای نبرد با دشمن بعثی نیز ید طولایی داشت و پرونده جهادیاش را مملو از صحنه و لحظات ناب کرده بود. در آستانه سالروز شهادت این سردار رشید در گفتوگویی که با چند تن از همرزمانش داشتیم، مقاطعی از زندگی این شهید بزرگوار را تقدیم حضورتان میکنیم.
پدر نظامی
شهید قلیپور سال ۱۳۳۲ در یک خانواده مذهبی با پدری نظامی و مادری خانهدار متولد شد. از آنجا که پدرش شغل نظامی داشت، محمود و خانوادهاش در شهرهای مختلف زندگی کردند. خود شهید در شهر شیراز متولد شد و چند سال اول عمرش را در این شهر گذراند، سپس به تهران رفتند و عاقبت در رشت ساکن شدند. در همین شهر بود که حاجمحمود دوران نوجوانی و جوانیاش را سپری کرد و از همان جا نیز وارد مبارزات انقلابی شد.
حاجاحمد عسکری از قدیمیترین همرزمان شهید در خصوص فعالیتهای انقلابیاش میگوید: «محل زندگی من و شهید قلیپور بههم نزدیک بود. یک باغی بود به اسم کاتوزیان که میرفتیم و در آنجا فوتبال بازی میکردیم. بیشتر بچههای محله ما از خانوادههای مذهبی و متوسط رو به پایین بودند. شهید قلیپور قبل از اینکه وارد جریان انقلاب شود، خدمت سربازیاش را انجام داده بود. از خدمت که ترخیص شد، همراه ما وارد جریان انقلاب شد و به صورت جدی فعالیت میکرد. از پخش اعلامیه گرفته تا شرکت در راهپیمایی و مسائلی از این دست، انجام میدادیم.»
یکی دیگر از همرزمان شهید میگوید: «پدر محمود نظامی بود. ایشان به حکم شغلش نمیخواست فرزندش وارد جریان انقلاب شود. یکی از همرزمانمان تعریف میکرد که در اثنای یک تعقیب و گریز، به همراه تعدادی از بچههای انقلابی ناچار شدیم به خانه پدری محمود پناه ببریم، پدر ایشان که متوجه شد چرا به خانهاش آمدهایم، ناراحت شد. ولی محمود از راهی که شروع کرده بود کوتاه نیامد و در خط انقلاب باقی ماند.»
تشکیل کمیته و سپاه گیلان
پس از پیروزی انقلاب، یکی از اولین کارهایی که شهید قلیپور و همرزمانش انجام میدهند، تشکیل کمیته در شهر رشت بود. این شهید بزرگوار به جهت مرکزیتی که در بین بچههای انقلابی داشت، در کمیته مرکزی به همراه آیتالله احسانبخش فعالیت میکرد. کمی بعد که تصمیم بر تشکیل سپاه گیلان گرفته میشود، محمود و حلقهای از همرزمانش به تهران میروند تا آموزشهای لازم را پشت سر بگذارند. در بازگشت از تهران، این گروه هسته اولیه سپاه شهر رشت و استان گیلان را تشکیل میدهند.
حجتالاسلام سمیعی از همرزمان شهید میگوید: «آقامحمود قبل از انقلاب به خدمت سربازی رفته و دورههای مختلفی را پشت سر گذاشته بود، لذا با آموزشهای مقدماتی نظامی از قبل آشنایی داشت. وقتی هم که به تهران رفت و دورههای دیگری از آموزشها را پشت سر گذاشت، خواهی نخواهی تبدیل به یک نیروی آموزشی شد و با تشکیل سپاه رشت، ایشان مسئولیت آموزش نیروها را برعهده گرفت. خیلی از سرداران و فرماندهانی که بعدها منشأ خدمات بسیاری شدند، توسط شهید قلیپور آموزش دیدند و ایشان (قلیپور) حکم یک بزرگتر برای اغلب رزمندههای استان گیلان را داشت.»
حضور در گنبد و کردستان
اگر بخواهیم زندگی جهادی شهید قلیپور را قدم به قدم بررسی کنیم، وی در اولین قدم در نواحی و شهرهای مرزی حضور یافت تا در برابر جداییطلبها و عناصر ضدانقلاب مبارزه کند. حضور در شهر گنبد و اعزام نیروهایی به این شهر، یکی از اولین قدمهای شهید محمود قلیپور در مسیر جهاد و مبارزه بود. آن روزها بسیاری از شهرهای مرزی دچار آشوبها و اغتشاشات متعددی میشدند. چنانچه در یک مورد، با تحریک ضدانقلاب و گروهکهای چپ، آشوبی در میان صیادان بندر انزلی رخ داد که با هوشیاری شهید قلیپور و همرزمانش خنثی شد.
وقتی هم که اغتشاشات کردستان اوج گرفت، حاجمحمود با راهاندازی یک گروهان از نیروهای بومی استان گیلان، اتوبوسی فراهم کرد و به عنوان سرپرست این گروه، به کردستان و شهر هایی، چون پاوه و مریوان و… رفت. حضور دو ماهه شهید قلیپور و همرزمانش در استان گیلان، باعث اعزام تعداد دیگری از رزمندگان استان گیلان به کردستان شد و بعدها این حضور در قالب تیپ کوهستانی قدس سنندج، پررنگتر شد.
آشنایی با حاجاحمد متوسلیان
یکی از جلوههای زیبا و البته کمتر پرداخته شده زندگی جهادی شهید محمود قلیپور، آشنایی و دوستی او با حاجاحمد متوسلیان در کردستان بود. احمد آذرمینیا از همرزمان شهید در خصوص حضور ایشان در کردستان و آشناییاش با جاویدالاثر حاجاحمد متوسلیان میگوید: «وقتی قرار شد به کردستان برویم، شهید قلیپور با یک دستگاه مینیبوس بچهها را به تهران برد و از آنجا عازم کردستان شدیم. همراه ما فقط سلاحهای سبک بود و سنگینترین اسلحهای که همراه داشتیم، یک قبضه مسلسل کالیبر ۵۰ بود. اولین جایی که رفتیم، شهر پاوه بود. این شهر به تازگی از محاصره ضدانقلاب آزاد شده بود، اما هنوز به صورت کامل از شر فتنه گروهکها و ضدانقلاب خلاصی نیافته بود. در شهر پاوه شهید قلیپور با حاجاحمد متوسلیان آشنا شد. روحیه جهادی این دو عزیز باعث شد که خیلی زود جذب هم شوند. حاجاحمد از نیروهای نترس و انقلابی و پای کار خوشش میآمد و حاجمحمود نمونه بارز چنین افرادی بود. به همین خاطر بعد از دو ماه که قرار شد به گیلان برگردیم، حاجاحمد متوسلیان از شهید قلیپور خواست دوباره به کردستان برگردد و با ایشان همراه شود. حاجمحمود هم پذیرفت، اما وقتی به گیلان برگشتیم، کمی بعد جنگ تحمیلی شروع شد و سپس ماجرای فتنه ضدانقلاب و گروههای چپ مانند تودهایها و چریکهای فدایی خلق و منافقین و… در شمال کشور پیش آمد و مسئولان استانی با اصرار از شهید قلیپور خواستند در گیلان بماند و با ضدانقلاب مبارزه کند.»
شرکت در اولین روزهای دفاع مقدس
هر چه از عمر انقلاب اسلامی میگذشت، گروهکهای ضدانقلاب بیش از پیش عناد خود با نظام اسلامی را بروز میدادند، اما پیش از آنکه به خرداد ۱۳۶۰ و ماجرای فتنه مسلحانه منافقین و دیگر گروههای ضدانقلاب برسیم، دشمن بعثی در ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ به کشورمان حمله کرد و از سه استان کرمانشاه، ایلام و خوزستان واحدهای زرهی و پیادهاش را از خط مرزی عبور داد. در همین زمان بود که شهید محمود قلیپور، همانند حضور در کردستان، به سرعت تعدادی از همرزمانش را بسیج کرد و خودش نیز همراه این گروه به غرب کشور و مشخصاً سرپل ذهاب رفت.
حضور رزمندگان گیلانی در جبهههای دفاع مقدس، در اولین روزهای جنگ تحمیلی صورت گرفته بود. آنها در جبهه سرپل ذهاب حضور یافته بودند و، چون در اوایل جنگ انسجامی در بین نیروهای خودی وجود نداشت، گیلانیها نیز در مواجهه با دشمن بعثی، دچار تلفات بسیاری شدند. چنانچه در ۱۳ مهر ۱۳۵۹، سیزده نفر از جوانان گیلانی در جبهه سرپل ذهاب به شهادت رسیدند.
سردار جنگل
مبارزه با گروهکهای ضدانقلاب که آن روزها از گیلان گرفته تا مازندران و گلستان فعالیتهای گستردهای داشتند، بخش اعظم زندگی جهادی شهید قلیپور را شامل میشود. با شروع فتنه مسلحانه منافقین از خرداد ۱۳۶۰، استانهای شمالی کشور که از سالها پیش جولانگاه گروههای چپ شده بودند، تبدیل به یکی از اصلیترین پایگاههای ضدانقلاب شدند. پوشش جنگل و کوهستان، فضای مناسبی را در اختیار این گروهکها قرار میداد تا پایگاههای خود را در نواحی صعبالعبور بنا کنند و در پناه جنگل اقدامات خرابکارانه انجام دهند.
طهماسبی از همرزمان شهید قلیپور میگوید: «شاید در کل خطه گیلان کسی را مثل شهید قلیپور نمیتوانستید پیدا کنید که در مبارزه با ضدانقلاب و گروهکها در خط اول قرار بگیرد. میتوان گفت او در بحث مبارزه با ضدانقلاب به عنوان فرمانده عملیات سپاه گیلان، نفر اول بود. با جدیت هم کارش را دنبال میکرد. جنگ با ضدانقلاب در گیلان به دو بخش تقسیم میشد؛ یک بخش فعالیت در شهر بود و دیگری جنگ و گریز در جنگل. هر کدام هم سختیها و پیچیدگیهای خودش را داشت. در شهر ما نمیتوانستیم به راحتی چهره مردم عادی با ضدانقلاب را تشخیص بدهیم و در جنگل نیز پایگاههای ضدانقلاب در نقاط صعبالعبور قرار داشت. آن روزها خیلی از ضدانقلاب نه تنها در بین مردم عادی که خودشان را به عنوان پاسدار و رزمنده نیز جا میزدند. گاهی حتی نمیشد به راحتی به یک نیروی انقلابی اعتماد کرد. ترور مسئولان در شهر رشت و استان گیلان بسیار بالا بود. چنانچه شهید انصاری استاندار گیلان اولین شهید استاندار کشورمان است. ایشان به همراه معاونشان شهید نورانی با هم ترور شده و به شهادت رسیدند.»
هوش و ذکاوت شهید قلیپور در کنار شیوههایی که در مقابله با ضدانقلاب برگزیده بود، باعث شد تا ضربات مهلکی به گروهکها در استان گیلان وارد آید. آن طور که همرزمان شهید میگویند، شهید قلیپور در مواجهه با ضدانقلاب سعی میکرد از کمکهای مردم بهره ببرد و همچنین با رفتارهای جونمردانه، سعی داشت تا جوانان فریبخورده را از دامان ضدانقلاب رهایی بخشد. در یک مورد، دختری که چند ترور انجام داده بود در برابر رفتار جوانمردانه شهید قلیپور پشیمان شد و با لو دادن تعداد قابل توجهی از خانههای تیمی، باعث شد تا ضربه سختی به ضدانقلاب وارد آید. در این عملیات و با هماهنگی عالی حاجمحمود، در یک روز و در یک ساعت مشخص، تعداد قابل توجهی از خانههای تیمی منافقین همزمان توسط رزمندگان تصرف و خلع سلاح شدند.»
تشکیل تیپ ۱۶ قدس گیلان
از اواخر سال ۱۳۶۴ با تلاشهای شهید محمود قلیپور و دیگر رزمندگان استان گیلان، فتنه ضدانقلاب تا حد زیادی در گیلان از بین رفته بود. تا آن زمان رزمندگان گیلانی غالباً از طریق لشکر ۲۵ کربلا و همچنین تیپ کوهستانی قدس که مقرش در سنندج بود، به جبهههای دفاع مقدس میرفتند. از سال ۶۴ به بعد، با تلاشهای آیتالله احسانبخش، قرار شد گیلانیها خودشان یک تیپ مستقل داشته باشند و در قالب این تیپ به جبهه بروند.
پس از تصمیمهایی که در سطح استان گرفته شد، در سفری که فرمانده سپاه به گیلان داشت، موضوع تشکیل تیپ با او در میان گذاشته شد و با موافقت فرمانده وقت سپاه، شهید حاجمحمود قلیپور به عنوان یکی از نفرات محوری و شناخته شده در استان گیلان، مأمور شد تا در تشکیل این تیپ فعالیت کند. وی به عنوان معاون طرح و عملیات تیپ قدس به سنندج رفت و از همان زمان اقدام به جذب نیروهای استان گیلان در دیگر یگانها و واحدها کرد. چنانچه آمدن سرداران شهیدی، چون حاجحسین املاکی، مهدی خوشسیرت و… از لشکر ۲۵ کربلا به تیپ قدس، بر اثر تلاشهای شهید محمود قلیپور بود.
با فراهم آمدن نیروهای باتجربه و کارآزموده گیلانی در تیپ قدس، رفته رفته اداره این تیپ به گیلانیها سپرده شد و سپس با آمدن سردار شهید حاجحسین همدانی، تیپ ۱۶ قدس گیلان رسماً تشکیل شد. شهید قلیپور نیز به جهت مدیریت خوبی که در ساماندهی و پشتیبانی از نیروها و تیپ داشت، به عنوان رئیس ستاد تیپ به خدمتش ادامه داد. تیپ قدس گیلان پس از تشکیل ابتدا در عملیات والفجر ۹ حضور یافت و سپس در عملیات کربلای ۲ محکی جدی خورد. در همین عملیات بود که حاجمحمود قلیپور پس از سالها مجاهدت مزد خود را گرفت و به لقاءالله پیوست. پس از شهادت حاجمحمود مشخص شد که او در آخرین ساعات عمر زمینیاش وصیتنامه جدیدی نوشته است. شاهبیت این وصیتنامه این جمله بود: «درد هر تیر و ترکشی را تحمل میکنم، ولی اندوه خمینی را هرگز…»
انتهای پیام