«همه جور آدمی میان قهوهخونه. از دندونپزشک گرفته تا بیکار. هئیتیا و حکومتیا یه طرف میشینن و خلافکارا یه سمت دیگه. اونایی که قلیون خوانسار میکشن با اونایی که میوهای میکشن میزشون جداست. قهوهخونه یه جور پاتوقه و هنوزم خیلیا معاملههاشونو اونجا انجام میدن.»
قهوهخانهبروی حرفهای است و قبل از شیوع ویروس کرونا هر روزش را در قهوهخانهها میگذرانده است، اما حالا شرایط فرق کرده است. «علی» در هیچکدام از قهوهخانهها نقالی یا نقاشی قهوهخانهای ندیده است. اما قهوهخانهروهای زیاد «گل یا پوچ» بازی میکنند.
برای بازی گل یا پوچ دو گروه میشوند. گاهی تعداد بازیکنها به ۱۰۰ نفر هم میرسد. معمولا ۹۰ درصد قهوهخانهروها در این بازی شرکت میکنند. یکی از شرکتکنندهها انگشترش را درمیآورد و بازی شروع میشود و تا ۲۱ مرحله هم پیش میرود. بازنده باید پول قلیان گروه مقابل را حساب کند.
معمولا قهوهخانهروها در ماه مبارک رمضان از افطار تا سحر در قهوهخانهها جمع میشوند، قلیان دود میکنند و بازی گل یا پوچ را انجام میدهند.
حالا خیلی رسوم قهوهخانهها تغییر کرده است. نه از نقالی خبری است و نه نقاشیهای قهوهخانهای. در و دیوار قهوهخانههای امروزی با پوستر و عکس پر میشوند. حتی قهوهخانههای پایینشهر و بالاشهر فرق میکنند: «شاید قهوهخونه بالاشهر نسکافه هم بده، اما تو قهوهخونههای پایینشهر کسی پول واسه نسکافه نمیده.
قهوهخانهها محیطی مردانه محسوب میشوند و زنان از قدیم تا حالا جایی در آن نداشته و ندارند و فقط میتوانند وارد سفرهخانههای سنتی شوند.
اما قهوهخانهها از چه زمانی شکل گرفتند؟ قهوهخانه در دوره صفوی پدید آمد و در دوره قاجاریه و پهلوی به اوج شکوفایی و رونق رسید. آن زمان در هر بازارچه، بازار، محله و کنار هر مجموعه صنفی از نانوایی گرفته تا قصابی و سبزیفروشی و گاراژها یک یا چند قهوهخانه فعالیت میکردند.
قهوهچیگری در دوره صفوی یکی از مشاغل دربار بود. در عصر ناصری که دوره رونق و شکوه قهوهخانه در ایران آغاز شد، شاه و بستگانش و هر یک از بزرگان و رجال ایران بنا به نقش و اهمیت اجتماعیشان قهوهخانهای در خانههای خود برپا کرده بودند که بخشی از اقامتگاه خدمتگزاران بود.
به عبارتی قهوهخانهنشینی نخستین پدیده اجتماعی بود که در جامعه شهری ایران شکل گرفت و مردان را از محیط خانه و کارگاه به فضای بیرون از خانه و محل عمومی جذب کرد. رفتن به قهوهخانه فقط برای لمدادن روی تخت یا صندلی و نوشیدن چند استکان چای و زدن چند پُک قلیان یا چپق نبود بلکه قصد همنشینی و همصحبتی با همصنفیها، همشهریها و هممحلهایها همزمان با خوردن چای داغ و کشیدن قلیان بود.
قهوهچیان برای سرگرم و مشغولکردن مشتریان خود، مجالس نقالی، سخنوری، تقلید و بازیگری، بازیهایی مانند «گنجفه»، «شطرنج»، «پیچاز»، «قاپ» و «تخته نرد» را هم در دورههای تاریخی مختلف و مواقع خاص برپا میکردند. پس از ورود و تداول گرامافون، رادیو و تلویزیون در تهران و شهرهای بزرگ ایران، به تدریج وسایل صوتی و تصویری هم به قهوهخانهها راه پیدا کردند و به اسباب سرگرمی و تفریح قهوهخانهنشینان اضافه شد.
در قهوهخانهها نقش مذهب هم بسیار پررنگ بود. قهوهچیان به انجام اعمال مذهبی در ایام سوگواری به شدت باور داشتند. در واقع قهوهخانهها یکی از پایههای شکلدهنده تجمعات و دستهگردانیهای عزاداری مردم در جامعه شهری بودند.
بعد از زوال موقعیت اجتماعی و فرهنگی قهوهخانه در جامعه شهری، نقالی هم از رونق افتاد. بنا بر گزارشها در دوره فعالبودن قهوهخانهها از هر صد قهوهخانه تهران حدود ۸۰ قهوهخانه مجلس نقالی داشتند در حالی که در سال ۱۳۵۰ شمسی از ۲۰۷۶ قهوهخانه تهران فقط در سه قهوهخانه نقل میگفتند. تعداد قهوهخانههایی که امروز در سراسر مجلس ایران نقالی دارند به تعداد انگشتان یک دست هم نمیرسد.
از بین نقاشان ساختمانی که در قهوهخانهها جمع میشدند و پای نقل نقالان مینشستند برخی چنان شیفته کلام و بیان شیرین آنان در وصف حماسههای قهرمانان ملی و مذهبی شده بودند که کار نقاشی ساختمان را رها کردند و به نقاشی از چهرههای قهرمانان حماسی رو آوردند. به این ترتیب پایه هنر نقاشی قهوهخانه در تاریخ صورتگری ایران شکل گرفت.
حدود ۴۰۰ سال از پیدایش پدیدهای به نام قهوهخانه در ایران میگذرد و سالهای زیادی است که رسم دمکردن قهوه و قهوهنوشی در قهوهخانههای ایران منسوخ و به جای آن نوشیدن چای معمول شده است. در دوره صفوی نوشیدن چای در قهوهخانهها چندان معمول نبود.
علی بلوکباشی در کتاب «قهوهخانه و قهوهخانهنشینی در ایران» آورده است: «از زمان دیدار شاردن فرانسوی از ایران در قرن ۱۷ تا زمان آمدن جان ملکم سفیر انگلیس به ایران در قرن ۱۹ و در زمان فتحعلی شاه قاجار نوشیدن چای در قهوهخانهها معمول نبوده است.»
احتمالا باید ذائقهپذیربودن دمکرده گیاه چای در بین ایرانیان و ورود سادهتر این گیاه از سرزمینهای آسیای شرقی به ایران و در دسترسبودن ارزان آن به شیوه چاینوشی میان مردم کمک کرده باشد؛ در حالی که ورود دانه قهوه با دشواریهایی روبرو بوده و طعم تلخ و تند و تیز آن به دهان مردم گوارا نمینشسته و خواب را هم از تن خسته آنان میگرفته.
از زمان سلطنت ناصرالدینشاه به بعد دایرشدن قهوهخانه در تهران و شهرهای دیگر ایران و در جادههای میانشهری بیشتر شد. ناصرالدین شاه دستور میدهد قهوهخانهها را که تعدادشان به ۳۶۰ میرسید تعطیل کنند. روایات متفاوتی درباره صدور فرمان بستن قهوهخانهها نقل شده است. «اعتمادالسلطنه» دلیل صدور این فرمان را سخنان توهینآمیز مرد مسگری در مجلس فواید عامه عنوان میکند و «ادوارد براون» دلیل این فرمان را تشویق مردان به بیکارگی و شرارت در این مکانها دانسته است.
گفته میشود قهوهخانهها در آغاز پیدایش، جای گردآمدن قشر محدودی از مردم مرفه جامعه شهری و شمار معدودی اهل قلم و شاعر بوده و نقش کاربری کماهمیتی داشته و در نیمه دوم قرن چهاردهم هجری به صورت یک واحد صنفی فعال درآمده و جایگاه اجتماعی و فرهنگی ویژهای در جامعه پیدا کرده است.
از قهوهچیهای قدیمی در این حوزه میتوان نام آقا سیدعلی قهوهچی و قهوهچیباشی را آورد که چهارراه سیدعلی در خیابان سعدی شمالی تهران را به نام آسیدعلی و کوچهای در محله سید نصرالدین (ناصرالدین) در خیابان خیام را به نام قهوهچیباشی نامگذاری کرده بودند. عموفیضالله قهوهچیباشی و قاسمعلی قهوهچی هم از جمله قهوهچیان استخواندار صاحبنام دوره ناصری معرفی بودهاند.
قهوهچیان نخستین گروه از کارپیشگان تهران بودند که توانستند با کمک یکدیگر صنف قهوهچیان را تشکیل دهند. اتحادیه قهوهچیان در سال ۱۳۲۳ شمسی به رسمیت شناخته شد.
در چند دهه اخیر به قصد احیای نهاد سنتی قهوهخانه در تهران، اصفهان، تبریز و دیگر شهرهای بزرگ ایران، در جهت ساختن و بازسازی قهوهخانههایی با معماری و شکل و شمایل قهوهخانههای پیشین و محتوای فرهنگی، سنتی و اجرای برنامههای شاهنامهخوانی و نقالی کوششهای بسیاری شد. قهوهخانه آذری در خیابان ولیعصر تهران نخستین قهوهخانهای بود که بازسازی شد و در فهرست آثار ملی ایران به ثبت رسید.
با گسترش ارتباطات تجاری، صنعتی و فرهنگی ایران با کشورهای اروپایی و پیدایش پدیده کافه و کافهنشینی به تقلید از اروپاییان در نخستین دهههای سده چهاردهم هجری در شهر تهران و دیگر شهرهای بزرگ ایران، جمعی روشنفکر از طبقات مختلف زن و مرد، نویسنده و شاعر، هنرمند و افرادی از ردههای مختلف کارمندان ادارات و سازمانها برای گذراندن اوقات فراغت به کافه جذب میشدند، اما کافهنشینی برای قهوهخانهروها و با شیوه زندگی آنان به همان اندازه بیگانه بود که قهوهنشینی برای روشنفکران و با راه و رسم زندگی تجددگرای آنان.