stat counter
تاریخ : جمعه, ۲ آذر , ۱۴۰۳ Friday, 22 November , 2024
  • کد خبر : 42186
  • 16 فروردین 1399 - 13:54
3

انتقاد چه کوفتیه دیگه؟

«ولی خوب شد ما قدرت دستمون نیستا! وگرنه برای هر سوالی می‌خواستیم با سوال‌کننده وارد چالش بشیم. بازم دوستان تلویزیون خیلی سعه صدر به خرج دادن که فقط به تبلیغ پخش‌کردن، اکتفا کردند.»

قلم | qalamna.ir :

روزنامه شهروند در مطلبی طنز نوشت: «با همسر نشسته بودیم و شام می‌خوردیم که حرف از کار شد. گفت: من فردا باید بروم جایی و حتما کارم را انجام بدهم.

با توجه به وضع موجود گفتم: بهتر است در خانه بمانی. گفت: تو نویسنده‌ای و این چیزها رو درک نمی‌کنی.

از دید همسر من چون نویسنده‌ام هیچ چیز را درک نمی‌کنم.

کمی بحث بالا گرفت و آمدم انتقاداتم را نسبت به لجاجتش ابراز کنم که ناگهان ریموت کنترل کوچکی از جیبش درآورد و رو به من گرفت و دکمه‌ای را فشار داد. حالت چهره‌ام تغییر کرد. دیگر عصبانی نبودم؛ سرخوشانه می‌خندیدم و می‌گفتم: «عاااالیس! دوغشو بدم؟ هلوشو بدم؟ لیموشو بدم؟»

کمی که گذشت دوباره دکمه‌ای زد و از حالت آن مرد منزجرکننده تبلیغات عالیس بیرون آمدم. اصلا یادم نمی‌آمد که داشتیم راجع به چی بحث می‌کردیم. خیلی عادی صرف شام را ادامه دادم. گفتم: «به نظرت غذا یه کم بی‌نمک نشده؟»

دوباره کنترل را درآورد و دکمه را فشار داد. دوباره از خود بیخود شدم. رفتم بالای پله‌ها، از روی نرده خودم سُر خوردم پایین و در آن حالت سرخوشانه داد می‌زدم: «سرزمین موج‌های آآآبی! هیییی!»

به سختی خودم را روی صندلی نشاندم. گفتم: «نزن تو رو خدا! نزن اون دکمه رو! این چیه دیگه؟ چرا من اینجوری میشم؟»

همسر گفت: «این اختراع جدید دانشمندان کشورمونه. منم دیدم ممکنه به کارم بیاد یه دونه خریدم.»

گفتم: «میشه بیشتر توضیح بدی؟»

گفت: «آره عزیزم. این دستگاهیه که با اون می‌تونی به جای شنیدن انتقاد، آگهی بازرگانی ببینی.»

با تعجب گفتم: «جل‌الخالق! کی اومد تو بازار؟»

گفت: «یادته قبل عید یه بازیگری رفت تو یه برنامه تلویزیونی، بعد وقتی انتقاد کرد تبلیغ پخش کردن؟ از همون موقع.»

ذوق کردم و گفتم: «خیلی خوبه‌ها! فکر کن اینجوری دیگه هیچکی از هیچی ناراضی نیست و آدم هر کاری خواست می‌تونه انجام بده. تازه بعدش هم آدم پی به اشتباهش می‌بره و میاد توضیح میده.»

گفت: «آره. بعد فکر کن مثلا یه تجمع انتقادی تشکیل بشه، یه دونه از این دکمه‌ها می‌زنی طرفشون، همه شروع می‌کنن مثل فیلم هندی جمعی می‌رقصن و درباره مزایای نوشابه انرژی‌زا آواز می‌خونن.»

گفتم: «‌ای کاش دانشمندان کشورمون نه‌ تنها برای انتقاد بلکه برای سوال‌کردن هم همچین دستگاهی اختراع می‌کردن. اینجوری که هر کی سوال کرد تبدیل به پژمان جمشیدی بشه در حال تبلیغ فرش!»

همسر گفت: «یا مثلا هر کی گفت وای عزیزم چه چاق شدی بشه مدل بیلبوردهای علی بابا که ترکیب سارا خوئینی‌ها و مهدی سلوکیه!»

بعد یک لحظه به خودم آمدم و گفتم: «ولی خوب شد ما قدرت دستمون نیستا! وگرنه برای هر سوالی می‌خواستیم با سوال‌کننده وارد چالش بشیم. بازم دوستان تلویزیون خیلی سعه صدر به خرج دادن که فقط به تبلیغ پخش‌کردن، اکتفا کردند.»

همسر کمی جا خورد و گفت: وای فکر نمی‌کردم تو این‌ قدر خشن باشی! بهتر نیست کمی…

وقتی همسر حواسش نبود کنترل را برداشته بودم. به اینجای جمله که رسید دکمه را فشار دادم. ناگهان حالت همسر عوض شد و گفت:

«میخوام سالاد درست کنم

سالاد چیه؟

الویه…»

بعد بلند شد و رفت تا الویه درست کند. من هم به شام ادامه دادم.»

انتهای پیام

هشتگ: , , , , , , , ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.