در یادداشتی در عصر ایران نوشته مهرداد خدیر آمده است: «پاکستان همواره برای من یک معما بوده است. از یک سو از دموکراسی پارلمانی برخوردار است چون احزاب میتوانند با هم رقابت کنند تا حزب پیروز یا احزاب در قالب ائتلاف دولت تشکیل دهند … از جانب دیگر نهاد ارتش چنان قدرتمند است که در این قریب ۸۰ سال مجال نداده هیچ دولتی به انتها برسد و نخستوزیران را با کودتایی کنار زده و خود قدرت را به دست گرفته است.
در این فقره اما از کودتا و دخالت ارتش خبری نیست؛ چرا که با رأی عدم اعتماد پارلمان برکنار شده و از این نظر اولین نخستوزیر در تاریخ پاکستان است که نه با کودتا که این گونه برکنار میشود. این البته برای ما رشکانگیز نیست بلکه به عکس شکهایی را برمیانگیزد. این شک که باز هم ارتش صحنهگردان است منتها به جای دخالت غیر مستقیم صحنه را این گونه چیده و حتی از این منظر رأی دادگاه عالی پاکستان در تصمیم به انحلال پارلمان را هم برخی نگرانکننده و ناشی از نفوذ ارتش میدانند؛ اگر چه استقلال دستگاه قضایی در هر کشوری قابل توجه است. در این فقره هم وقتی رییس دولت تصمیم به انحلال پارلمان میگیرد هیأترییسۀ مجلس به دادگاه عالی شکایت میبرد و دادگاه نقض میکند و روشن بود که مجلسی که دوباره سر پا شده چه رأیی میدهد.
با این که نمایندگان مخالف عمرانخان او را به ناتوانی در بهبود شرایط اقتصادی و عملنکردن به وعدههای انتخاباتی بهویژه مقابله با فساد متهم کرده بودند اما اندک آشنایی با تحولات پاکستان نشان میدهد ناخرسندی ارتش از عملکرد دولت و شخص نخستوزیر عامل اصلی برکناری او بوده است خاصه تنندان به خواست ارتش برای برکناری عالیترین مقام اطلاعاتی و فرماندار پنجاب؛ چرا که ارتش خود را در بهقدرترساندن قهرمان پیشین کریکت در چهار سال قبل دخیل و مؤثر میدانست.
ریشۀ داستان را اما جای دیگر باید جُست. اوایل اسفند گذشته و درست زمان حمله روسیه به اوکراین، عمرانخان که به مسکو سفر کرده بود، از تصمیم رییسجمهوری روسیه حمایت کرد؛ در حالی که ژنرال قمر جاوید باجوا، رئیس ستاد نیروی زمینی ارتش پاکستان، موضع مخالف گرفت و خواستار توقف هرگونه عملیات نظامی شد. پس از آن عمرانخان مواضعی علیه آمریکا اتخاذ کرد و مخالفت با خود را ساخته و پرداختۀ آمریکاییها دانست. در کشوری که پادگان آمریکا در منطقه توصیف میشد بیان چنین سخنانی از زبان نخستوزیر شگفتآور بود و از این رو کم نیستند کسانی که سناریوی عزل او را طراحی شده در واشینگتن میدانند.
وجه معمایی دیگر قضیه این است که پاکستان در بازگشت طالبان به قدرت در افغانستان هم نقش ایفا کرد و شاید ارتش پاکستان انتظار داشت کار در دست خودشان باشد؛ نه آن که هزینۀ جهانی این بازگشت را بپردازند و از سود گذشته چندان خبری نباشد.
با نگاه سناریویی، یک قهرمان ورزشی را وارد سیاست کردند تا پروژۀ بازگشت طالبان را کلید بزنند و حالا که آمریکاییها رفتهاند دیگر به عمرانخان نیاز نیست اما به این سادگی نمیتوان نگاه داییجان ناپلئونی داشت؛ چرا که ارتش کودتا نکرده بلکه با رأی دادگاه عالی و سپس رأی عدم اعتماد پارلمان برکنار شده است.
از کودتا که سخن به میان میآید، اشاره به ژنرال پرویز مشرف هم خالی از لطف نیست. در یک کنفرانس مطبوعاتی وقتی خبرنگاری اقدام نظامی او را بهدستگرفتن قدرت را کودتا نامید، او نپذیرفت و گفت: آیا دادگاه عالی چنین نظری دارد؟ چون من رییس اجرایی هستم نه رییسجمهوری یا نخستوزیر و انتخابات برگزار میکنم و بعد پرسید آیا روزنامهای را توقیف کردهام یا حزبی را بستهام؟ وقتی آنها همچنان در حال فعالیت هستند و خونی ریخته نشده، چرا برای اقدام من از لفظ کودتا استفاده میکنید؟»
با این حساب شک اصلی در برکناری عمرانخان متوجه سازمان اطلاعات پاکستان است که قدرت فوقالعادهای دارد ولی ترجیح میدهد جلوی چشم نباشد و در این فقره حمایت از پوتین قابل تحمل نبوده است. هر چند عمرانخان با رأی ممتنع به محکومیت روسیه در مجمع عمومی سازمان ملل کوشید موضع قبلی را تعدیل و تصحیح کند اما انگ روسگرایی بر او نشست در کشوری که در پیوند با غرب شهرۀ عام و خاص است و در سیاست خارجی یک عربستان سعودی است منتها بینفت ولی اتمی.
قرار نیست به شکها بسنده کنیم و نوبت رشکهاست. بلافاصله پس از برکناری عمرانخان، پارلمان پاکستان از داوطلبان نخستوزیری برای ثبت نام دعوت کرده است تا همین فردا دربارۀ نخستوزیر آینده رأی بگیرند تا سر و کلۀ یک ژنرال برای پرکردن خلأ قدرت پیدا نشود.
با این حساب به احتمال فراوان نظر پارلمان به شهباز شریف، رهبر مخالفان، خواهد بود که هر چند قانوناً میتواند تا برگزاری انتخابات در پاییز ۱۴۰۲ در این سمت باشد اما قول داده اگر او را انتخاب کنند انتخابات زودتر از موعد برگزار کند تا دولت جدید متکی به آرای چنین مجلسی باشد.
حمایت پاکستان از طالبان و نقش سازمان اطلاعاتی پاکستان در سیاست و قدرت و پیوندهای آنان با آمریکا همواره شکبرانگیز بوده اما تصور این که مهرهها دستنشانده هستند نیز خطاست؛ چندان که هیچ رهبر سیاسی پاکستان در تاریخ معاصر این کشور به اندازۀ ژنرال محمد ضیاءالحق با غرب همسو نبود اما هم او در یک سانحۀ مشکوک هوایی جان باخت شاید به خاطر تلاش فراوان برای پایان جنگ ایران و عراق که به مذاق اسلحهفروشان خوش نمینشست.
دموکراسی بدون انتخابات بیمعنی است و انتخابات هم بدون رقابت احزاب واقعی. احزاب هم در پی کسب و حفظ قدرتاند و وزن هر حزب سیاسی با تعداد کرسیهایی که به دست میآورد، مشخص میشود و اگر نصف به علاوۀ یک را تصاحب کرد دولت تشکیل میدهد و اگر نه ناگزیر از ائتلاف است ولو با حزبی با ۱۰ کرسی و در اینجا اقلیت هم نقش ایفا میکند و کافی است از ائتلاف خارج شود تا دولت ساقط شود یا پارلمان رأی خود را پس بگیرد.
انحلال پارلمان البته همه جا مغایر دمکراسی نیست؛ کمااینکه انتخابات زودهنگام برگزار میشود و مجلس بعد تعیینکننده است و در فرانسه هم پارلمان را رییسجمهوری میتواند منحل کند؛ اگر چه مخاطره به همراه دارد و نخستوزیر برآمده از آن اگر باز همسو نباشد، موی دماغ رییسجمهوری خواهد شد و مدام نمیتواند منحل کند.
وجه رشکانگیز همین دموکراسی پارلمانی و شور و نشاط سیاسی است که یک مجلس متنوع را شکل میدهد. البته جالب است بدانیم قدمت پارلمانتاریسم در ایران ۵۰ سال بیش از تأسیس خود کشور پاکستان است! حتی بیش از سرزمین مادر – هند – که در زمان مشروطۀ ما مستعمرۀ بریتانیا بود.
اگر به نام عمرانخان کاری نداشته باشیم این که هیأترییسۀ مجلس علیه اقدام نخستوزیر به دادگاه عالی شکایت میکند و آنان به نفع مجلس رأی میدهند و حالا پارلمان احیاشده، نخستوزیر را کنار میگذارد انگار داریم یک بازی مهیج فوتبال را تماشا میکنیم که توپ از زمین آن طرف به این سمت آمده است و همه منتظر ادامۀ بازیاند.
در برخی کشورهای دیگر اما سیاست به پینگپونگهای یکنفره شبیه شده چون از رقیب یا رقیب واقعی خبری نیست.
پاکستان به خاطر همین شکها و رشکها معماست و حتی فراتر. این که زنی چون بینظیر بوتو نخستوزیر آن شده – اولین زن نخستوزیر در کشوری اسلامی – ولی مهمترین حامی طالبان ضد زن پاکستانیها بودهاند؛ هر چند دربارۀ موضع شخص خانم بوتوی فقید نمیتوان به صراحت نظر داد.
این که در سرود ملی پاکستان نام مبارک امام حسین هست اما شیفتگان او را هر سال در روز عاشورا میکُشند! [پاک سرزمین شاد باد/ کشور حَسین شاد باد/… برخی البته ادعا میکنند حسین نیست و «حَصین» است اما سرود به زبان فارسی است و نام و هویت شاعر هم مشخص.]
پاکستان ۱۲۰ میلیونی بمب اتم دارد اما غذا به قدر کافی ندارد. نوع حکومت آن جمهوری اسلامی است اما مذهبیها در آن دست بالا را ندارند و نیروهای مذهبی خود را برای افغانستان پرورش میدهند! از ساختاری دموکراتیک برخوردار است اما از هر از گاهی ارتش، بازی را تغییر میدهد. نزدیکترین روابط را با سعودیها دارد ولی به لحاظ شکل حکومتی هیچ شباهتی به عربستان ندارد. دشمنان تشیع در پاکستان فعالیت میکنند اما رابطۀ آن با ایران همواره نزدیک بوده است.
مجموعۀ این تناقضها اما سبب نشده پاکستان در نگاه بیرونی کشوری تحت کنترل استبداد نظامی مانند دیکتاتوریهای سابق آمریکای لاتین یا استبداد خشن و ارتجاعی مذهبی از جنس طالبان تصور شود. راز آن هم شاید در قدرت و استقرار و اعتبار نهادی چون دادگاه عالی باشد. از این رو گزاف نیست اگر ادعا شود پاکستان دو نهاد برتر دارد: دادگاه عالی و ارتش.
قضاوت بیرونی دربارۀ پاکستان نیز به این بستگی دارد که کدامیک دست بالا را دارد. در اتفاق اخیر اما روشن نیست ارتش بر دادگاه عالی اثر گذاشت یا دادگاه عالی با رأی تاریخی خود خواست ارتش را بر کرسی نشاند.»
انتهای پیام