در یادداشتی در روزنامه اطلاعات نوشته احمد مسجدجامعی آمده است: «شاید مهمترین ویژگی مرحوم آقای محمدعلی اسلامی ندوشن همین معنا و مفهوم و نام ایران است. در نظر ایشان ایران فقط میهن محصور در این مرزهای سیاسی نیست بلکه مفهومی بسیار فراتر و وراتر دارد. ایران به واقع بخشی از فرهنگ و تمدن بشری است و قسمت مهمی از فرهنگ بزرگ انسانی و این خود از پیوندهای اصیل جان و دل آدمی برمیآید. وقتی مینوشت ایران را از یاد نبریم در واقع در آن به جنبه فرهنگی و انسانی تأکید میکرد. برای او فردوسی و حافظ و سعدی و مولانا و آثار آنها بیش از آن که نمادی از زبان فارسی و ایران جغرافیایی باشد نمادی از زیبایی و اندیشه و مدارا بود و به همین سبب فکر میکرد تا زمانی که عشق و دلبستگی به فرهنگ و تمدن زنده است ایران هم زنده است و پابرجاست.
در زمانهای او بر ایران تأکید میکرد که این رفتار میان روشنفکران و مبارزان ستیزهجوی آن سالها با کمال تأسف نه تنها خریدار چندانی نداشت و بسا که این گونه تفکر از تیر انتقاد و اتهام و انتقام آنها برکنار نمیماند و غالباً کوشش میشد کلام و رفتار خود را با سخن دیگران همراه کنند؛ بیآنکه به تاریخ بلند و اندیشه ایرانی و تأثیرپذیری و تأثیرگذاری آن توجه داشته باشند یا کسان دیگری که ایرانستیزی و ناسزاگویی به فردوسی و شاهنامه را همچون مدالی بر سینه خود میآویختند و آن را جار میزدند و به هر حال محور اندیشه هیچکدام آنها ایران نبود و آن قدر که آثار دیگران را ترویج و به آن استناد میکردند، به متفکران این سرزمین نمیپرداختند. اما گردش زمانه عمق اندیشه او را نشان داد که انگشت اشاره ندوشن نقطه مهمی را در پهنه گیتی نشان میدهد و آن خود ایران است. کشف مختصات اندیشه او در این باب میتواند موضوع پژوهشهای گوناگون باشد. آنگاه میتوان دریافت که او چگونه از میان آن همه هیاهو همچنان مفتون حکمت و ادب ایرانی باقی ماند. او سیمرغ ایران را ققنوس میدانست که هیچگاه پایان نمییابد و از پی حوادث بنیانکن از دل آتش بارها و بارها زاده میشود.
در ادامه یکی از تهرانگردیها برای پرسوجوی بیشتر روزی به منزل آقای اسلامی ندوشن رفتیم. در آنجا بین اشیای قدیمی، یادگارهای خانوادگی و هدایای دانشگاهی در یک بشقاب، چیزی همچون یک صفحه ضخیم خشتی – کاهگلی به چشم میخورد که تناسبی با بقیه اشیاء نداشت.
وقتی درباره آن پرسیدم، خانم دکتر بیانی، همسر دانشمندشان، گفت: این یادآور اشغال ایران در سال ۱۳۲۰ به دست نیروهای متفقین است؛ همان کسانی که ایران را پل پیروزی نامیدند و جز فقر و تنگدستی و مرگ برای ما نیاوردند. این نمونهای از مثلاً نانهای آن زمان برای بقاست که هموطنان ما اگر زنده میماندند، مجبور بودند به آن اکتفا کنند: ترکیبی از گندم یا جوی سبوسدار و آرد هسته خرما و خاک اره و از این دست.
و من این بار که برای تسلیت زنگی به دکتر بیانی زدم سراغ آن را گرفتم. ایشان از این که در بین آن همه یادگارهای جذاب این تکه به اصطلاح نان را به خاطر داشتم خوشحال شد و گفتم: هیچ چیز به اندازه همین بشقاب مرا تحت تأثیر قرار نداد که نتیجه هجوم شرق و غرب به ایران را به تصویر میکشید.
ندوشن از نسلی است که با همه وجود این تلخیها را لمس کرده و شاهد برخاستن ققنوس از آن آتش بوده است. شاید هیچ چیز به اندازه نگهداری این ظرف نان در آن اتاق در معرفی شخصیت خانواده ندوشن گویا نباشد و اگر جایی قرار است آثار ایشان حفظ شود این مهمترین نشانه از شخصیت اوست و ایراندوستی او را معنا میکند. خوشبختانه در دوره پیشین مدیریت شهری، جایی در خیابان وصال به نام او خوانده شد و خانم سارا تقوی، سردیسی از او ساخت که احساس خوبی دارد.
آقای ندوشن نه تنها مجموعه کتابهای خودش را وقف کتابخانه آرامگاه فردوسی کرد بلکه با تلاش از دیگران هم خواست چنین کنند و همه را در اختیار آنجا گذاشت. فکر میکنم جای این تکه نان هم که بخشی از تاریخ ایران را به خوبی تصویر میکند در موزه کنار مزار فردوسی باشد که هر چه از آن میگذرد، ارزشمندتر میشود.»
انتهای پیام