stat counter
تاریخ : سه شنبه, ۴ دی , ۱۴۰۳ Tuesday, 24 December , 2024
  • کد خبر : 442082
  • 17 تیر 1401 - 19:26
5

این پروژه فکری چقدر به نفوذ نزدیک است؟

این پروژه فکری چقدر به نفوذ نزدیک است؟
قلم | qalamna.ir :
گروه سیاسی: سایت رویداد ۲۴ نوشت: شنیدن سخنان عجیب و غریب از تریبون‌های مختلف در ایران تبدیل به عادت شده است. این هفته اما حسن عباسی عادت را تبدیل به بهت کرد و در سخنانی نسنجیده و البته نالازم فوتبالیست‌ها را به بی‌دینی متهم کرد. عباسی در این سخنرانی که در آن با عنوان «معلم انقلاب» معرفی شده و توسط سایت شخصی‌اش منتشر شده، گفته «در میان تمام فوتبالیست‌ها یک فرد مصلح اجتماعی پیدا نمی‌شود و کسی که دین دارد و زنش چادری است، اصلا سراغ فوتبال نمی‌رود.»

احتمالا سخنان حسن عباسی در واکنش به حاشیه‌های ایجاد شده درباره وریا غفوری کاپیتان تیم فوتبال استقلال تهران باشد که هواداران استقلال می‌گفتند به خاطر اظهارنظرهای اجتماعی‌اش در انتقاد از برخی تصمیمات کشور، قرارداد فصل جدید با او امضا نشده است. به همین دلیل حسن عباسی می‌خواسته نیروهای خودی را به طور کامل شیرفهم کند که تصمیم حذف وریا غفوری بهترین تصمیم بوده است و چنین سخنانی مطرح شده است. با این حال اگرچه هدف مشخص بود، اما طبیعتا مثل همیشه کار دست نیروهای پخمه سیاسی بود که هماکنون به عنوان تئوریسن‌های جریان فکری ارزشی و اصولگرا خود را جانمایی کرده‌اند و با این حساب مشخص بود نتیجه کار چه می‌شد!

همانطور که مشخص بود نتیجه کار آنقدر بد بود حتی خود جریان اصولگرا و همفکران حسن عباسی به شکلی سخت به او تاختند. مهمترین پاسخ توسط سردار فدوی جانشین فرمانده سپاه مطرح شد که بدون آنکه نامی از حسن عباسی بیاورد، تلویحا به او جواب داد: «تعداد شهدای جامعه ورزشی ما کم نیستند. قهرمانان ورزشی بسیاری وارد میدان جنگ و دفاع مقدس شدند و به شهادت رسیدند. جامعه ورزشی باید از نام شهدا بهره‌مند شود و یادشان را گرامی بدارد. شهدای گمنام بسیاری در مجموعه‌های مختلف ورزشی به خاک سپرده شدند.»
رسانه اصولگرا صراط نیوز در مطلب تندی برای حسن عباسی از تیتر «دهنتو ببند» استفاده کرد و نوشت: «تولید کلیدواژه‌های و گزاره‌های بی‌ادبانه‌ای چون «بازیگران دوزاری یا فوتبالیست‌ها لیاقت شهادت ندارند، توسط اتاق فکر این جریان خاص، در بلند مدت تاثیرات مخرب و جبران ناپذیری بر لایه‌های عمیق بینشی، ارزشی و نگرشی جامعه به ویژه طیف دلسوز نظام خواهد گذاشت.»

در مطلب صراط نیوز از کلیدواژه «اتاق فکری جریان خاص» استفاده شده بود که نشان می‌داد مطالب چهره‌های توسط حسن عباسی توسط گروهی خاص برنامه‌ریزی و تولید می‌شود. اما تا کنون کسی از این گروه خاص نگفته و مشخص نیست این گروه خاص وابسته به کدام چهره یا نهاد هستند که چنین حاشیه امن بزرگی برای حسن عباسی ایجاد کرده‌اند.

اگر اظهارات ناپخته حسن عباسی را مرور کنیم، متوجه می‌شویم که از کدام حاشیه امن سخن می‌گوییم. سخنانی همچون «ارتش نیرویی است که آمریکا آن را می‌خواهد» یا «سپاه با گروگان‌گیری جاسوسان درآمدزایی می‌کند»، سخنانی نیست که گوینده آن به راحتی قسر در برود، با این حال درباره حسن عباسی این اتفاق رخ داد و در ماجرای شکایت ارتش کار چند ساعته جمع شد و در ماجرای سپاه هم تنها به این بسنده شد که که سخنگوی سپاه اینگونه پاسخ بدهد که «تحلیل‌های حسن عباسی مسبوق به سابقه و بر اساس برداشت‌های شخصی و بی پایه و اساس است.» همین و بس!!

اگر چنین سخنانی توسط فرد دیگری بیان می‌شد، پیش‌بینی پیامدهای آن در ذهن هم دشوار بود اما برای حسن عباسی تنها همین میزان کافی است تا او تیمی که حامیان او هستند، بتوانند آزادانه مسیر خود را پیش ببرند و به زعم خودشان «حرف جریان انقلاب» امیرحسین ثابتی مجری برنامه جهان‌آرا درباره حسن عباسی چنین گفته است: «حسن عباسی بر گردن چند نسل از دانشجویان انقلابی حق دارد، حق بزرگی هم دارد و در همه این سال‌ها بعید می‌دانم کسی مثل او دانشگاه به دانشگاه در سراسر کشور رفته باشد تا حرف جریان انقلاب را بسط دهد.»

ظاهرا حسن عباسی برای بخشی از اصولگرایان به عنوان «سخنگوی جریان انقلابی» اهمیت دارد و به همین دلیل انتقاد از او، انتقاد از جریان انقلابی محسوب می‌شود. این در حالی است که تا پیش از این «بیان سخنان جریان انقلابی» بر عهده جامعتین (جامعه روحانیت مبارز و جامعه مدرسی حوزه علمیه قم) بود اما از دهه نود به بعد با یک تغییر پارادیم، هم روحانیون اثرگذار اصولگرا به مرور کنار گذاشته شدند و هم زعامت جریان راست از دست جامعتین خارج شد. در چنین فضایی نسلی از «منبری‌های تازه از راه رسیده» آهسته آهسته به سخنرانان ثابت محافل اصولگرا تبدیل شدند و حتی دانشگاه‌ها را هم به تسخیر خود در آوردند.

ظاهرا برای جریان اصولگرا که رادیکال‌تر از نسل قدیمی خود بودند، محافظه‌کاری جامعتین قابل قبول نبود. در چنین شرایطی آنها که انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌ها و محافل جوانان تازه‌نفس را رهبری می‌کردند، به چهره‌های تازه‌ای همچون حسن عباسی و علی اکبر رائفی‌پور رسیدند. نسل جدید سخنرانی مذهبی با مثال‌های سینمایی و تلویزیونی و شبکه نمایش خانگی را دوست داشت.

مشکل اما اینجا بود که سیستم فکری اصولگرایان اساسا پرسشگری نبود و هر چه سخنرانان جدید می‌گفتند، آنها می‌پذیرفتند؛ مثلا وقتی حسن عباسی می‌گفت «کارتن یوگی و دوستان به قصد توهین به حضرت نوح ساخته شده است.» کسی تحقیق نمی‌کرد که مثلا پیروان حضرت نوح کدام جریان فکری را در دنیا در اختیار دارند که اساسا نیاز به حذف آنها، آنهم از طریق کارتون باشد! یا مثلا وقتی می‌گفت «محال است در سریال لاست بازیگر زن سفیدپوست با مرد سیاه‌پوست دوست شود چون آنها معتقد به تبعیض نژادی هستند.»، یکی از کل قبیله اصولگرایی او را به چالش نکشید که در فصل بعد سریال، همان دو بازیگر مورد نظر با یکدیگر دوست شدند بنابراین اساس تحلیل او نادرست و بی‌ربط است. آنها فقط ذوق می‌کردند و این تصور را داشتند که به مغز متفکری رسیده‌اند که با کارتن یوگی و دوستان و سریال لاست و تفسیر طرح‌های روی دلار و … کل جریان فراماسونری و نفوذی‌های صهیونیست و منافقین و کافران و مشرکین و قوم الظالمین و … را شناسایی کرده‌اند.

برای طیفی که به تفکر عادت نکرده و بیشتر علاقمند بوده که کارکردش مغزش از طریق دهان یک منبری باشد تا از طریق زحمت کتاب خواندن، یافتن چهره‌هایی همچون حسن عباسی یک رویا بود. عباسی سخنان نامفهوم و ترهات نالازمی می‌گفت و هر چه بیشتر توسط منتقدانش نقد می‌شد، بیشتر در دل هوادارانش محبوب می‌شد. کار به جایی رسید که خودش برای خودش مدعی داشتن نظام فکری و اندیشه سیاسی شد و همه آنها را در موسسه‌ای به نام «مرکز بررسی‌های دکترینال امنیت بدون مرز» جمع کرد تا اینگونه با حاشیه‌ای امن، به جای آنکه ذهن جوانان اصولگرا، محل انباشت چالش و سوال بشود، مقر انبار لاطائلات بیهوده امثال حسن عباسی شد.

تمام این فرآیند در وضعیتی رخ می‌داد که اتفاقا در میان اصولگرایان نیروهای متفکر و متخصص چه در دوره‌های گذشته و چه در دوره کنونی کم نبود. تصور اینکه نسلی از اصولگرایان زمانی پای منبرهای آیت‌الله بهشتی و علامه طباطبایی و علامه جعفری و … بودند و اکنون نسل جدید پای منبرهای عباسی و رائفی‌پور رشد می‌کند، بسیار غم‌انگیز است. شاید کسانی که به حسن عباسی حاشیه امن می‌دهند و از او حمایت می‌کنند و تریبون در اختیارش می‌گذراند، خوشحال باشند که توانسته‌اند بخش بزرگی از نیروها را دور هم جمع کنند، اما واقعیت آن است که محصول فکری کسانی که تربیت می‌کنند، افرادی بدون خلاقیت و بدون تولید فکر و بدون تخصصی هستند که فقط در فضای غیررقابتی رشد داده شده‌اند. کمی فکر کنید به نظرتان پرورش نسل این‌چنینی در یک کشور، چطور پروژه‌ای است و می‌تواند برای کجا باشد و به درد چه کسانی می‌خورد؟ آیا نمی‌توان این سوال را مطرح کرد که یک نفوذ فکری رخ داده است؟

هشتگ: , , , , , , , , , , , , , , , ,

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.