روزنامه همشهری نوشت: «۸۲درصد از رتبههای زیر ۳۰۰۰ کنکور امسال، جزو دو دهک درآمدی بالای کشور هستند. از طرفی رتبهبندی مدارس در کنکور امسال هم تأیید میکند که سهم مدارس خاص در کنکور به همین میزان زیاد است؛ مسئلهای که خبر از کمشدن عدالت آموزشی در کشور میدهد؛ موضوعی که جای خالی دانشآموزان مستعد اما محروم از حضور در مدارس خاص را به رخ میکشد و آینده تحصیلی و فرصتهای شغلی زیادی را از آنها میگیرد. کارشناسان پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش، افت کیفیت تدریس در مدارس دولتی را با دلایلی که از نزدیک شاهدش بوده و هستند، بیان میکنند و از لزوم بازنگری در شیوههای آموزش میگویند.
مدارس تیزهوشان، نمونه دولتی، مدارس شاهد و سایر مدارس غیر انتفاعی در کنکور امسال سهم قابل توجهی از رتبههای بالا را از آن خود کردهاند اما مسئلهای که مطرح میشود این نیست که چرا در میان رتبههای برتر کنکور امسال، دانشآموزان مدارس خاص سهم زیادی دارند. موضوع این است که چرا سهم مدارس دولتی و دانشآموزانی که در این مدارس تحصیل میکنند، در بین رتبههای برتر کم است؟ آیا دانشآموزان این مدارس به اندازه کافی باهوش نیستند یا آیا طراحی کنکور به گونهای است که دانشآموزان تحصیلکرده در مدارس دولتی امکان رقابت سطح بالا در آن را ندارند؟
احد نویدی، دانشیار پژوهشگاه مطالعات آموزش و پرورش میگوید: «کیفیت مدارس دولتی رفتهرفته در حال کمشدن است. معلمهای ما انگیزه کافی برای تدریس ندارند و موضوعات مختلفی روی کیفیت تدریس و کیفیت تحصیل دانشآموزان در مدارس دولتی تأثیر گذاشته است. افت رتبه ایران در رقابتهای علمی کنز که رقابتی با معیارهای دقیق است، به خوبی میتواند این ادعا را تأیید کند که آموزش عمومی و همگانی در ایران، در بین جامعه متوسط افت قابل توجهی پیدا کرده است.»
او از بهرهمندی برخی خانوادهها از امکانی به نام مدارس خاص یاد میکند؛ در حالی که اغلب جامعه در طبقه متوسط از این فرصت برخوردار نیستند: «در سالهای گذشته شاهد بودیم که ترکیب دانشآموزان در مدارس، به ترکیبی طبقاتی تبدیل شده است. دانشآموزان محصل در مدارس تیزهوشان یا مدارس خاص دیگر، لزوما فقط به دلیل هوش زیاد وارد این مدارس نشدهاند، بلکه حمایتهای خانوادگی و طبقه اجتماعی هم بر این قبولی تأثیر زیادی گذاشته است. مدارس دولتی اغلب در اختیار دانشآموزانی است که خانوادههای آنها یا توان مالی متوسط به پایینی داشتهاند یا حساسیتی به تحصیل در آن خانواده چندان مطرح نبوده است.»
او افزایش دانشگاهها در گوشه و کنار کشور را دلیلی برای کارآمدبودن نظام آموزشی نمیداند و میگوید: «این روزها اگر کسی بخواهد در دانشگاه تحصیل کند، میتواند بدون آزمون وارد دانشگاهی شده و رشتهای را برای خود انتخاب کند. اما آیا همین فرد میتواند بعد از دانشگاه از سواد و دانش آکادمیک خود برای رسیدن به موقعیت شغلی استفاده کند؟ خیر! به این دلیل که کیفیت آموزشی در این دانشگاهها هم کیفیت مطلوبی نیست و این یعنی تحصیل و آموزش طبقاتی شده است.»
امکانات کمکآموزشی، ویژه طبقه خاص
کلاسهای کنکور و کتابهای کمکدرسی آموزشی که از سالهای آخر دبیرستان به سالهای متوسطه رسیده بود، حالا به مقطع ابتدایی راه پیدا کرده است و این یعنی اگر خانوادهای به دنبال تحصیل فرزند خود در دانشگاهی معتبر در کشور است، باید از دوره ابتدایی فرزند خود را وارد عرصه رقابت کند و برای آن برنامه داشته باشد. اردشیر گراوند، جامعهشناس، میگوید: «با افزایش فشارهای اجتماعی برای کنکور و نتایج آن، خانوادهها ضروری میبینند که سرمایهگذاری برای تحصیل فرزندانشان را از دورههای متوسطه اول یا حتی مقطع ابتدایی آغاز کنند اما حقیقت این است که بسیاری از خانوادهها حتی در قشر متوسط هماکنون امکان چنین هزینههایی را ندارند. سرخوردگی و ناامیدی در جامعه از همین جا آغاز میشود.»
او فرهنگ چیره بر جامعه را در این زمینه اثرگذار میداند و میگوید: «در جوامعی که مردم از رضایت حرف میزنند، با این موضوع کنار میآیند و میگویند به همین شرایطی که امروز در آن هستیم باید رضایت داد. اگر کسی هزینه کرده حقش است برنده باشد و اگر کسی نتوانسته چنین کاری انجام دهد، به اندازهای که پول داده آش میخورد و حق او همین است. در حالی که همه میدانند که این موضوع واقعیت ندارد اما آن را میپذیرند. اما جامعهای که به دنبال عدالت است و به سطحی از سواد و درک رسیده اینگونه به موضوع نگاه نمیکند. این جامعه شک میکند که «شاید این اتفاق، برنامهریزی شده باشد.» و این تبعات زیادی میتواند داشته باشد؛ از جمله بیاعتمادشدن به رقابتی مثل کنکور.»
این جامعهشناس درباره تغییر تأثیر کنکور در جامعه امروز میگوید: «نسلهای قبل که در کنکور شرکت میکردند هم فشار زیادی را تجربه و تحمل میکردند اما در دو – سه دهه پیش و قبلتر از آن، هر فرد داوطلبی فارغ از محل سکونت و زندگی و دوری به پایتخت، فارغ از وضعیت مالی و اقتصادی خانواده، این امید را داشت که در صورت تلاش و درسخواندن زیاد، میتواند در کنکور نتیجهای خوب داشته باشد. اما این امیدواری امروز چندان وجود ندارد. علاوه بر آن، فشار روانی کنکور هم هنوز هست و زندگی نوجوانان را تحت تأثیر خود قرار میدهد.»
زحمت برابر، نتیجه نابرابر
گراوند میگوید: «در این سالها تقاضا برای شرکت در کرسیهای دانشگاه بالا رفته است. تعداد دانشگاههای خوب و معتبر همچنان همان است که بود. دانشآموزان هم همگی یک کنکور برابر میدهند اما آنهایی در این آزمون برنده میشوند که در آزمونی برابر و با زحمتی مساوی، هزینه بیشتری کردهاند.»
گراوند معتقد است در جامعهای که فرصتهای برابر، تلاش نابرابر طلب میکند، قشر متوسط معمولا به ناامیدی و بیانگیزگی کشیده میشوند و از طرف دیگر گسست اجتماعی پررنگتر میشود: «در چنین شرایطی آن دسته از قشر متوسط که امکان اعتراض دارند، اگر توانش را پیدا کنند فقط به این فکر میکنند که گلیم خود را از آب بیرون بکشند. قشر محروم هم معمولا صدایی برای اعتراض ندارند. این مسئله آسیب زیادی به سیستم آموزشی میزند و وضع را، حتی برای همان قشر متوسط هم، بدتر از قبل میکند.»
انتهای پیام