ادامه میدهد: کدام انسان است که دوست داشته باشد دست به چنین کاری بزند و روی بمب (بشکههای بنزین) مسافت طولانی (رفت و برگشت بین یکهزار و ۲۰۰ تا یکهزار و ۵۰۰ کیلومتر) را برود تا آن هم اگر آخر کار ۵۰۰ هزار تومان کمی بیشتر یا کمتر به دستمان بدهند یا ندهند؟
اینها سخنان جوان ۳۵ ساله قاچاقچی بنزین است که در این مصاحبه او را «داود» مینامیم و نام واقعی وی نزد خبرگزاری محفوظ است؛ بنزین و گازوییل را از مناطق جنوبی استان کرمان به سمت مرزهای شرقی و جنوبی کشور حمل میکند و انتهای همه پاسخها و دلایلش برای اینکه چرا این کار را میکند این است که اگر شغلی داشته باشد به هیچ عنوان این کار را نمیکند.
از جمله مشکلات اینکه شاهد قاچاق بنزین و گازوییل، این سرمایه های ملی در جنوب کرمان به سمت مرزهای شرقی و جنوبی نیز هستیم؛ اگر پیشتر، گازوئیل بیشتر قاچاق میشد اما اینک سمت و سوی قاچاق به سمت بنزین رفته که بسیار خطرناکتر است و قاچاق این سرمایه گران کشور، جان افراد دخیل را نیز بشدت در معرض خطر قرار میدهد.
کاری بسیار خطرناک که داود هم قبول دارد و آن را به نشستن روی بمب متحرک تعبیر میکند اما مدعی است بناچار باید برای لقمه نانی دست به هرکاری حتی قاچاق بنزین بزند.
گرچه داودِ قاچاقچی سوخت هم قبول دارد که طی چند وقت اخیر با اجرای طرح ساماندهی عرضه سوخت، قاچاق بشدت کاهش یافته و اجرای محدودیت در برداشت سوخت در این مناطق، تاثیر مستقیمی روی کاهش قاچاق سوخت داشته و کارشان خیلی سخت تر شده اما برای اینکه این پدیده خطرآفرین که سبب هدررفت سرمایه های ملی می شود به صفر برسد همچنان نیازمند کار بیشتر هم در بحث نظارت ها و هم توسعه اشتغال و فرهنگ سازی هستیم؛ موضوعی که بسیاری معتقدند بخش های قابل توجهی از آن ارتباط مستقیمی با وضعیت اشتغال و توسعه در این مناطق هم دارد.
این قاچاقچی سوخت میگوید صرفنظر از خطرات جانی این کار دوست ندارد بنزین که سرمایه ملی کشور است را هم قاچاق کند اما وقتی شکم خودش و زن و بچه، مادر نابینا و دو خواهرش گرسنه است، از طرفی «دیگر دوستانش هم این کار را می کنند و در این بیکاری راهی برایش باقی نمانده»، ناگزیر و با ترغیب دوستانش، به انجام این کار روی آورده است؛ کاری که اگر شغل دیگری پیدا کند حتما آن را رها خواهد کرد.
با اصرار خطاب به منِ خبرنگار میگوید: تو را به جان هرکسی که دوست داری، اگر شغلی برای من سراغ دارید بگویید تا من از این کار دست بکشم و هم خودم و هم خانواده ام را نجات دهم.
داغ مرگ برادر جوان
بتازگی و طی چندماه اخیر به این کار روی آورده و خیلی هم پشیمان است چون غیر از خطرناک بودن این کار معتقد است که درآمد زیادی ههم برایش ندارد؛ میگوید درآمد کار بیشتر نصیب صاحب وانت میشود اما مرگ برادر جوانش او را به این کار کشانده است.
توضیح میدهد: برادرم ۳۵ سال هم نداشت، در باغ های مردم کار میکرد و هنگامی که از بالای نخل پایین افتاد و گردن و کمر او شکست، قطع نخاع شد؛ ۶۳ روز در یکی از بیمارستان های شهر کرمان بستری بود تا اینکه از دنیا رفت.
«برادرم تازهداماد بود؛ خیلی از زمان عروسیاش نمیگذشت و بچهای هم نداشت اما پول هزینه های بیمارستان و مراسم ختم را هم نداشتیم؛ مجبور شدم به قاچاق بنزین روی بیاورم؛ مثل خیلی جوانان دیگر این منطقه».
داود وقتی متولد میشود، همان زمانِ نوزادی، پدرش را بهعلت بیماری قلبی از دست میدهد و حالا مادر ۷۰ ساله نابینایش را هم باید همراه با دو خواهرش مورد حمایت قرار دهد. در خانه محقری زندگی میکنند که میگوید کمیته امداد برای مادرش ساخته است. حالا او به همراه همسر و تنها فرزندش با مادر و خواهرانش در یک خانه کوچک زندگی میکنند و دنبال فرصت و شغل مناسبی هستند تا بتوانند گلیم خود را در این شرایط معیشتی از آب بکشند.
این جوان یک برادر دیگر هم داشته که او هم چندسال پیش وقتی سوار بر موتورسیکلت داشته به سمت محل کار میرفته، با کامیون تصادف و فوت میکند. وقتی دارد زندگیاش را تعریف میکند برای لحظهای گمان میکنی داری یک فیلم سینمایی سوزناک و غمگین میبینی که کارگردان و نویسنده میخواهند هرچه نداری، فقدان و درد است را پیش چشمت یکجا به نمایش بگذارند اما زندگی داود واقعی است؛ او دارد از زندگی واقعیاش میگوید.
ادامه میدهد: زمستانها وضع ما در جنوب کرمان بهتر است زیرا کشاورزی و برداشت محصولات راه میافتد و من و همسرم باهمدیگر بر سر زمین کشاورزی دیگران میرویم و در برداشت محصول دستمزدی هرچند اندک میگیریم. اما مشکل از تابستان شروع میشود زیرا در جنوب استان کرمان که محرومیتهایش زیاد است، نه کارخانه و واحد صنعتی و تولیدی زیادی وجود دارد که جوانان را به کار گیرد و نه کار خاص دیگری براحتی پیدا میشود که جوانان بیکار مثل من که پنج کلاس بیشتر سواد نداریم مشغول به کار شویم.
میگوید: خودم هم میدانم چه کار خطرناکی میکنم؛ هرلحظه انتظار مرگ دارم اما گرسنهایم و درآمدی نداریم. یا باید قید زن و بچه را بزنم به شهرهای دور مثل تهران یا کیش بروم که سرپرستی مادر و فرزندان نمیگذارد یا باید بمانم و همینجا کاری پیدا کنم که میشود وضع کنونی.
ارتباط اشتغال با قاچاق و ضرورت نگاهی اجتماعی
تاکید دارد: اگر کارخانهای بود جوانان اینجا مشغول به کار میشدند و اینهمه به تعداد زیاد، جوانان به سمت قاچاق بنزین کشیده نمیشدند.
میپرسم مگر چند نفر از جوانان به سمت این کار رفتهاند که پاسخ میدهد: خیلی، باید بیایید و ببینید؛ بعضی وقتها صدها وانت را در مسیر میتوانید ببینید.
میگویم چطور شد که سر از این کار درآوردی؟ توضیح میدهد: دوستانم که دیدند بیکار هستم و خرج مراسم ختم برادرم هم ندارم، گفتند بیا راننده وانتهای بنزینکِش شو. ماشین هم مال خودم نیست، مال کس دیگری است از همشهریانم و من فقط راننده هستم.
از جزییات این کار میپرسم که ادامه میدهد: برای هر سرویس رفت و برگشت اگر دو روز طول بکشد حدود ۵۰۰ هزار تومان میگیرم که می شود برای هرروز ۲۵۰ هزارتومان. با شوخی می پرسم؛ سربه سرمان نگذار، مگر می شود درگیر قاچاق مثلا بنزین باشید و اینقدر بدهند؛ پاسخ می دهد: صاحب وانت هم می گوید هزینه هایش زیاد است و البته معتقدند که روزی ۲۵۰ هزارتومان برایمان کفایت می کند.
«در برخی مسیرها حتی یکهزار و ۵۰۰ کیلومتر باید رانندگی کنیم؛ چون بعضی جاها باید از راه های فرعی و غیرمعمول برویم تا گیر نیفتیم و بتوانیم خودمان را به سراوان یا سرباز برسانیم. بیشتر مسیر جاده آسفالت است و بعضی وقت ها یک شب و یک روز طول می کشد که برسیم».
از او میخواهم که در ادامه مصاحبه از ویژگی های وانت و این کار بیشتر بگوید: فقط با نیسان آبی میتوان این کار را انجام داد؛ قبل از اینکه ماشین را در این کار بیندازند آن را فنرکِشی و آهنکِشی میکنند؛ یک چیزهایی از وانت را بر میدارند تا در جاده به آسفالت نخورد و جرقه نزند. بعضی وقتها تا ۱۲ بشکه پر از بنزین بار میزنیم و میبریم؛ عملا روی بمب می نشینیم و می رویم.
می گویم گازوییل هم میبرید؟ که پاسخ میدهد: خیلی کم؛ قبلا بیشتر گازوییل بود اما چون دیگر گازوییل در مرز خریدار ندارد، بنزین می بریم؛ البته اگر ناچار شویم گازوییل هم به مرزهای جنوبی می بریم.
داود در ادامه برخی رقم های مربوط به خرید و فروش بنزین و سود ناشی از آن برای صاحبان وانت را در این چرخه توضیح می دهد.
می پرسم حالا چرا اینقدر کم به راننده می دهند؟ می گوید: صاحب ماشین هم می گوید سود زیادی نمی برد چون چند میلیون فقط هزینه سوخت و دیگر موارد برای هر سرویس می شود.
اشک همسر و بچه هم مانع نمیشود
داود در ادامه که می گویم چرا همسرت مانع نمی شود می گوید: چرا نمی شود؟ خیلی اصرار می کند که حاضر است گرسنگی بکشد اما این کار را نکنم ولی مجبوریم. مخصوصا در تابستان که بیکاری بیشتر می شود و فصل کشاورزی نیست.
او در ادامه از لحظات خداحافظی تنها فرزندش می گوید و شرح می دهد: به جان بچه ام، وقتی می خواهم سوار وانت بشوم، طاقت نمی آورم؛ بچه گریه می کند و می گوید نرو؛ خودم هم گریه می افتم اما چاره ای ندارم و می روم؛ هربار هم با خودم می گویم این بار را می روم و می گردم کار دیگری پیدا می کنم. ادامه می دهد: شما اگر کاری سراغ دارید به من بگویید اگر من این کار را ادامه دادم؟ هم گواهینامه دارم و هم کارت پایان خدمت.
داود که تخمین میزند تعداد قابل توجهی از جوانان منطقه به این نوع کار قاچاق مشغول باشند و در پاسخ به من که می گویم این عدد زیادی است و واقعیت ندارد، می گوید: گوشی من قدیمی است وگرنه فیلم می گرفتم ببینید گاهی وقت ها چقدر وانت در جاده ها به سمت مرز در حرکت یا برگشت هستند.
میگویم: در جاده ها جلو شما را نمی گیرند؟ پاسخ می دهد: چرا، چطور نمی گیرند؟ خیلی هم سفت و سخت هستند، یک راه پاک کن(یک خودرو خالی با راننده) داریم که جلوتر از ما می رود و هرجا نیروها ایستاده باشند و پاسگاه مستقر باشد، ما دیگر نمی رویم و آنقدر می مانیم تا آنها بروند.
می پرسم مگر تاحالا از آمار تصادف ها یا آتش گرفتن این ماشین های قاچاق بر نشنیده ای یا ندیده ای؟ پاسخ می دهد: چرا دیده ام؛ یکماهی می شود وارد این کار شده ام؛ همه می دانیم که این کار چقدر خطرناک است و هرلحظه ممکن است جانمان را از دست بدهیم.
تشدید نظارت با پیوست اجتماعی و توسعه اشتغال
وضعیت قاچاق سوخت از مناطق جنوبی و شرق استان کرمان که به مرزها نزدیک هستند در شرایطی است که اخیرا با اجرای طرحی برای ساماندهی وضعیت سوخت گیری در این مناطق، به نظر می رسد شرایط قاچاق سخت تر شده باشد اما روی دیگر این پدیده، نگهداری بنزین در مخازن واقع در منازل، مغازه ها و باغ های کشاورزی است تا عده ای از افراد دخیل در این کار بتوانند میزان ذخیره بنزین را برای فروش به قاچاقچیان بالا ببرند.
با اجرای این طرح ساماندهی، هرچند عده ای از شهروندان معتقدند نحوه اجرای طرح باید به گونه ای باشد که کسب و کار شهروندان مناطق مختلف در صف های طولانی جایگاه ها بویژه در فصل برداشت محصول دچار مشکل نشود، اما عده ای که وضعیت قاچاق را رصد می کردند می گویند اصل اجرای این طرح ها ضرورت دارد زیرا تاثیر مستقیمی بر کاهش قاچاق خواهد داشت.
قاچاق سوخت البته روی دیگری هم دارد که هر از چندگاهی خودش را نمایان می کند و آن هم آتش گرفتن و انفجار این مخازن که هر از چندوقتی شاهد سوانح مربوط به آنها هستیم.
این درحالی است که آمار سوانح مربوط به خودروهای قاچاقبر هم در بحث سوخت و هم اتباع بیگانه نیز در استان کرمان بالا و هزینه هایی که برای خود شهروندان و کشور بار می کنند نیز زیاد است؛ هر از چند وقتی خبرهای مربوط به سوانح این خودروها، تلفات و مصدومیت افراد یا آتش گرفتن خودروها مخابره می شود و صحنه های دردناکی را به تصویر می کشد.
اما پیگیری های خبرنگار نشان می دهد که برخی عوامل و کارگران مشغول به کار در بعضی جایگاه های عرضه سوخت نیز به نوعی زمینه رونق این کار را فراهم می کنند زیرا سهمیه مانده در کارت های شهروندان را به یک قیمت می خرند تا سوخت را بتوانند گران تر به قاچاقیان بفروشند که ضرورت مدیریت این بخش از این فرآیند نیز وجود دارد.
گرچه با اجرای طرح ساماندهی عرضه سوخت در جایگاه های عرضه در این مناطق که چندوقتی است عملیاتی شده، شرایط برای این نوع اقدامات سخت تر شده و قاچاق نیز کاهش یافته زیر نظارت ها و کنترل ها بیشتر و امکان سوءاستفاده کمتر شده است اما در کل، ضرورت دارد نخست نوع نگاه به این پدیده ها بیشتر از زاویه اجتماعی، ابتدا با پیوست غیرجرمانگارانه همراه باشد و زمینه ارتباط اشتغال موجود و توسعه این مناطق به شکل علمی بررسی و سپس به رفتارهای جرمانگاران عدهای از افراد در این پدیده پرداخته شود.
همچنین در کنار فرهنگ سازی و نیز توسعه اشتغال در این مناطق، نظارت ها نیز افزایش یابد تا زمینه های سوءاستفاده و قاچاق سرمایه های ملی توسط عده ای از افراد کاهش یابد و به صفر برسد.