گروه سیاسی: سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا در قبال ایران در بیش از چهار دهه گذشته، در عین تجربه برخی نوسانات ظاهری، از ثبات و تداوم قابل ملاحظهای برخوردار بوده است. دولتهای مختلف آمریکا در عین اتخاذ تاکتیکهای مختلف در رابطه با کشورمان، درسطحِ کلان، به برخی اصول و گزارههای مشترکِ راهبردی اعتقاد داشته و دارند و از این همین چشم انداز نیز سیاست خارجی خود در رابطه با ایران را تنظیم میکنند.
فرارو؛ شاید عینیترین جلوه از تغییرات کم عمق ظاهری و در عین حال ثبات سیاست خارجی دولتهای مختلف آمریکا در رابطه با ایران را بتوان در مقایسه رویکرد دولتهای ترامپ و بایدن به ایران درک کرد. دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا و تیم پرحاشیه و افراطی امنیت ملی و سیاست خارجی او، کارزار فشارحداکثری علیه ایران را در کلانگفتمانِ استحاله و به تسلیم واداشتن نظام سیاسی ایران در برخی موضوعات راهبردی در پیش گرفتند.
با این حال، پس از پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا، علیرغم طرح دیدگاههای مختلف مبنی بر تغییر رویکرد واشینگتن در رابطه با تهران و نشان دادن انعطاف بیشتر از سوی این کشور در رابطه با تهران، نه تنها این مساله محقق نشد بلکه بایدن کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ را به سمت تقابلِ هوشمندانه با ایران و اقناع سازی جامعه بین المللی علیه ایران سوق داد. مسالهای که عملا در نوع خود، رفع نقص رویکرد دولت ترامپ در رابطه با ایران را هدفگذاری کرده است. رویکردی که در زمان خود سبب شده بود تا خودِ دولت ترامپ در عرصه بین المللی در مورد مسائل مرتبط با ایران منزوی شود.
با این همه، پس از وقوع پدیده اعتراضات در کشورمان و البته طرح ادعاهای مختلف از سوی جهان غرب مبنی بر دخالت و کنشگری گسترده ایران در جنگ اوکراین و البته تشدید فشارهای حقوق بشری، سیاسی و اقتصادی علیه ایران، شاهد جهت گیریهای تازه، البته در سطح تاکتیکی و نَه راهبردی، از سوی دولت بایدن در رابطه با ایران بوده ایم. اولا، دولت بایدن با توجه به فضای بین المللی منفی ایجاد شده، بر دامنه تحریمها علیه ایران افزوده و در این رابطه کشورهای اروپایی را بیش از پیش فعال ساخته و تحریک میکند.
دوما، دولت بایدن به صراحت از روی میز نبودن دستورکار ازسرگیری مذاکرات احیای برجام با ایران سخن میگوید و تاکید دارد که اکنون موضوعات حقوق بشری در رابطه با تهران برای این کشور اولویت دارد؛ و در نهایت باید گفت که واشینگتن رویکردی فعال را جهت تقابل و برخورد با ایران در پیش گرفته و سعی داشته تا جای ممکن ایران را منزوی سازد.
البته که همسو با این قبیل تحرکات دیپلماتیک، آمریکاییها در ابعاد رسانهای و نظامی نیز جبهههای نبرد گستردهای را علیه کشورمان با یاری متحدان بین المللی و منطقهای خود ایجاد کرده اند و سعی دارند به هر نحو ممکن، دکترین محدودسازی همکاریهای بین المللی ایران را در کارزار فشار حداکثری علیه تهران تا جای ممکن به پیش برند.
با این حال، نکته قابل تامل در این رابطه این است که بر خلاف آنچه دولت بایدن در ظاهر نشان میدهد، به نظر میرسد که در پسِ پرده رویهها و رویکردهای متفاوتی را در ارتباط با کشورمان در دستورکار دارد که در نوع خود به ویژه برای افکار عمومی گیچ کننده هستند. مثلا وزیر خارجه کشورمان “حسین امیر عبداللهیان” تاکنون بارها از رایزنیهای مکرر طرف آمریکایی از طریق واسطههای بین المللی خبر داده و تاکید کرده که واشینگتن خواهان مذاکره و تعامل با تهران است.
در این رابطه، برخی منابع خبری منطقهای و بین المللی نیز در مدت اخیر اخباری را دال بر انجام مذاکرات غیرمستقیم میان تهران-واشینگتن در عمان با محوریت آزادسازی برخی متهمان دوتابعیتی آمریکایی در ایران و در مقابل، آزادسازی بخشی از منابع ارزی کشورمان در خارج از ایران منتشر کرده اند.
در عین حال، رسانههای بریتانیایی نیز در روزهای اخیر گزارش داده اند که فشارهای دولت بایدن به بریتانیا و پارلمان این کشور یکی از اصلیترین دلایلی است که نهاد قانونگذاری بریتانیا از گنجاندن نام سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی این کشور خودداری میکند. در این رابطه، یک سوال اساسی مطرح میشود و آن این است که عمده دلایل و محرکهای تناقض در سیاست خارجی دولت بایدن در رابطه با کشورمان چیست؟ به نظر میرسد در این زمینه به طور خاص میتوان به ۳ مولفه محوری اشاره کرد.
۱. دولت بایدن و گزاره هراس از افکار عمومی آمریکا
بر کسی پوشیده نیست که در شرایط کنونی، جو بین المللی در نتیجه تبلیغات و جنگ روانی شبانه روزی جریانهای سیاسی و رسانهای رقیب و مخالف با ایران، چندان به نفع کشورمان نیست و این مساله اثرگذاریهای قابل توجهی را بر افکار عمومی کشورهای غربی به ویژه در آمریکا داشته است. در این راستا، برگزاری اعتراضات گسترده در برخی شهرهای مهم کشورهای غربی نیز نقشی قابل توجه در تشدید جو منفی بین المللی علیه ایران داشته است.
افکار عمومی آمریکا خود به یک اهرم فشار علیه دولت کشورشان تبدیل شدهاند و عملا هرگونه تعامل با نظام سیاسی ایران را به یک خط قرمز پرهزینه برای دولت بایدن تبدیل کرده اند. در این بحبوحه عجیب نیست که شاهدیم حتی فردی نظیر رابرت مالی نیز که همواره از حامیان گزاره تعامل با ایران بوده هم در ماههای اخیر رنگ عوض کرده و به دلیل فشار افکار عمومی در آمریکا، مواضع تقابلی را در دستورکار قرار داده است.
البته که لابیهای اسرائیلی و پولپاشیهای اعراب در صحنه سیاست داخلی آمریکا نیز نقشی قابل توجه در تشدید تحرکات و جوسازیهای روانی و تبلیغاتی علیه کشورمان داشته اند. کافی است در نظر داشته باشیم که عملکرد این جریانهای رسانهای به حدی گسترده بوده که اکنون مردم آمریکا با اوکراین تا حد زیادی احساس همدردی میکنند و میبینیم که شکایت و اعتراض چندانی نسبت به تخصیص میلیاردها دلار پول مالیات خود جهت ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی به کیِف ندارند.
معادلهای که در مورد ایران کاملا ماهیتی معکوس دارد. در این فضا، باید اذعان کرد که اساسا دولت بایدن میدان مانور خاصی را جهت تعامل با ایران ندارد و اگر بخواهد به صورت آشکار چنین کند، با هزینههای قابل توجهی رو به رو خواهد شد. مسالهای که در نوع خود میتواند تا حد توضیح دهنده دلیل سیاستهای نوسانی و یک بام و دو هوای واشینگتن، در مدت اخیر باشد.
۲- رقابتهای حزبی در آمریکا و معمای ایران
یکی دیگر از متغیرهایی که دولت بایدن و البته دیگر دولتهای پیش و پس از آن، بایستی با توجه به آن اقدام به تنظیم سیاست خارجی خود در رابطه با کشوری همچون ایران کنند، توجه به رقابتهای حزبی در آمریکا است. از یاد نبریم که زمانی دولت بایدن قبل از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره اعلام کرد که حصول توافق با ایران را به پس از برگزاری انتخابات مذکور موکول کرده است.
موضوعی که در نوع خود گواهی روشن بر این موضوع بود که دموکراتها نمیخواهند به واسطه دستیابی به یک توافق جدید با ایران قبل از برگزاری انتخابات میاندورهای کشورشان، خود را به سیبلی جهت حملات و تحرکات حزب جمهوریخواه تبدیل کنند.
حال در شرایط کنونی که وضعیت مساله ایران در قالب سیاست خارجی آمریکا ماهیت به مراتب پیچیده تری را به خود گرفته و کار با ایران برای دولت بایدن به مراتب پرهزینهتر و سختتر شده، دولت بایدن جدا از سیاست کلی دولتهای آمریکا در تقابل با ایران (به دلیل تفاوتهای گفتمانی تهران-واشینگتن)، راهی جز اتخاذ سیاست یک بام و دو هوا در رابطه با کشورمان ندارد.
در این معادله، تنها در صورتی میتوان به کنشگری مثبت واشینگتن در رابطه با مسائل ایران امیدوار بود که کاخ سفید تعامل با تهران را به مثابه موضوعی که میتواند برای آن حامل مزایا و منافعی باشد، در نظر گیرد؛ و الا تا زمانی که کفه عدم تعامل با ایران در قیاس با تعامل با این کشور سنگینتر باشد، بایستی همچنان انتظار تداوم سیاستهای کجدار و مریز واشینگتن در ارتباط با ایران را داشت. زیرا دموکراتها حاضر نیستند در قالب رقابتهای کلان خود با حزب جمهوریخواه، مصالحههای پرهزینهای را با ایران انجام دهند.
۳- نیم نگاه دولت بایدن به متغیر “بازدارندگیِ همه جانبه” ایران
در نهایت باید گفت که یکی دیگر از محرکهای اصلی سیاستهای به ظاهر متناقض دولت بایدن در رابطه با ایران، نیم نگاهِ آن به متغیر قدرت، ظرفیتهای فراوان و بازدارندگیِ همه جانبه ایران است. ایران سال هاست که ترکیبی از تئوریها و روشهای بازدارندگی را جهت ایجاد امنیت و بازدارندگی برای خود در مقابل دشمنان و رقبای بین المللی اش در دستورکار قرار داده است.
موضوعی که سبب شده در بسیاری از موراد کنشگریهای مخرب آمریکا علیه ایران، با این محاسبه راهبردی از سوی واشینگتن مواجه شود که آنها دیر یا زود نتیجه اقدامات و سیاستهای ضدایرانی خود را در حوزههای مختلف سایبری، نظامی، سیاسی و راهبردی خواهند دید. در این فضا، زمانی باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا نیز در موضع گیری تاکید کرد که اگر به غیر از توافق با ایران راهی وجود داشت، او حتما از آن استفاده میکرد و پیچ و مهرهها و تار و پود برنامه اتمی کشورمان را نابود میکرد.
یک مساله راهبردی و کاملا مهم و حیاتی برای واشینگتن که سیاستمداران آمریکایی چه دموکرات و چه جمهوریخواه نمیتوانند نسبت به آن بی اعتنا باشند این است که: آنها باید راهها و مسیرهای ارتباطی و دیپلماتیک خود با کشورمان را به هر نحو ممکن حفظ و حراست کنند. مسیرهایی که میتوانند در شرایط بحرانی حادث شده در روابط تهران-واشینگتن در دورههای زمانی مختلف، به طور خاص به طرف آمریکایی کمک کنند و هزینههای تقابل با ایران را برای آن تا جای ممکن کاهش دهند.
مسالهای که با توجه به دو مولفه موثر بر شکل دهی سیاست خارجی آمریکا یعنی نگاه افکار عمومی این کشور و همچنین رقابتهای حزبی در عرصه سیاسی آمریکا، از اهمیت زیادی برخوردار میشود و البته که آمریکا در تاریخ سیاسی خود بارها و بارها با نظامهای سیاسی که با آنها اختلاف و رقابت داشته همچون اتحاد جماهیر شوروی، سعی در حفظ کانالهای دیپلماتیک همچون ایجاد یک خط تلفن مستقیم میان مسکو-واشینگتن داشته تا بتواند مدیریت بیشتری را برای کنشهای رقیب اصلی خود در دروان جنگ سرد داشته باشد.
معادلهای که اکنون نیز در رابطه با ایران و در قالب رایزنیهای غیررسانهای و مخفی اش با کشورمان از طریق واسطههای منطقهای و بین المللی، قابل مشاهده است و در تضاد جدی با رویکردهای مخرب و منفی ظاهری این دولت در ارتباط با کشورمان است. در این میان نباید فراموش کرد که اوج گیری توانمندیهای اتمی کشورمان و ناتوانی غرب و متحدانش جهت متوقف کردن این پیشرفتها نیز سبب شده تا آنها حفظ کانالهای دیپلماتیک با تهران و تنش زدایی با آن را جهت فراهم ساختن زمینههای تعامل و دیپلماسی با تهران در رابطه با مسالهای همچون معادله هستهای کشورمان، در اولویت قرار دهند.
فرارو؛ شاید عینیترین جلوه از تغییرات کم عمق ظاهری و در عین حال ثبات سیاست خارجی دولتهای مختلف آمریکا در رابطه با ایران را بتوان در مقایسه رویکرد دولتهای ترامپ و بایدن به ایران درک کرد. دونالد ترامپ رئیس جمهور سابق آمریکا و تیم پرحاشیه و افراطی امنیت ملی و سیاست خارجی او، کارزار فشارحداکثری علیه ایران را در کلانگفتمانِ استحاله و به تسلیم واداشتن نظام سیاسی ایران در برخی موضوعات راهبردی در پیش گرفتند.
با این حال، پس از پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ آمریکا، علیرغم طرح دیدگاههای مختلف مبنی بر تغییر رویکرد واشینگتن در رابطه با تهران و نشان دادن انعطاف بیشتر از سوی این کشور در رابطه با تهران، نه تنها این مساله محقق نشد بلکه بایدن کارزار فشار حداکثری دولت ترامپ را به سمت تقابلِ هوشمندانه با ایران و اقناع سازی جامعه بین المللی علیه ایران سوق داد. مسالهای که عملا در نوع خود، رفع نقص رویکرد دولت ترامپ در رابطه با ایران را هدفگذاری کرده است. رویکردی که در زمان خود سبب شده بود تا خودِ دولت ترامپ در عرصه بین المللی در مورد مسائل مرتبط با ایران منزوی شود.
با این همه، پس از وقوع پدیده اعتراضات در کشورمان و البته طرح ادعاهای مختلف از سوی جهان غرب مبنی بر دخالت و کنشگری گسترده ایران در جنگ اوکراین و البته تشدید فشارهای حقوق بشری، سیاسی و اقتصادی علیه ایران، شاهد جهت گیریهای تازه، البته در سطح تاکتیکی و نَه راهبردی، از سوی دولت بایدن در رابطه با ایران بوده ایم. اولا، دولت بایدن با توجه به فضای بین المللی منفی ایجاد شده، بر دامنه تحریمها علیه ایران افزوده و در این رابطه کشورهای اروپایی را بیش از پیش فعال ساخته و تحریک میکند.
دوما، دولت بایدن به صراحت از روی میز نبودن دستورکار ازسرگیری مذاکرات احیای برجام با ایران سخن میگوید و تاکید دارد که اکنون موضوعات حقوق بشری در رابطه با تهران برای این کشور اولویت دارد؛ و در نهایت باید گفت که واشینگتن رویکردی فعال را جهت تقابل و برخورد با ایران در پیش گرفته و سعی داشته تا جای ممکن ایران را منزوی سازد.
البته که همسو با این قبیل تحرکات دیپلماتیک، آمریکاییها در ابعاد رسانهای و نظامی نیز جبهههای نبرد گستردهای را علیه کشورمان با یاری متحدان بین المللی و منطقهای خود ایجاد کرده اند و سعی دارند به هر نحو ممکن، دکترین محدودسازی همکاریهای بین المللی ایران را در کارزار فشار حداکثری علیه تهران تا جای ممکن به پیش برند.
با این حال، نکته قابل تامل در این رابطه این است که بر خلاف آنچه دولت بایدن در ظاهر نشان میدهد، به نظر میرسد که در پسِ پرده رویهها و رویکردهای متفاوتی را در ارتباط با کشورمان در دستورکار دارد که در نوع خود به ویژه برای افکار عمومی گیچ کننده هستند. مثلا وزیر خارجه کشورمان “حسین امیر عبداللهیان” تاکنون بارها از رایزنیهای مکرر طرف آمریکایی از طریق واسطههای بین المللی خبر داده و تاکید کرده که واشینگتن خواهان مذاکره و تعامل با تهران است.
در این رابطه، برخی منابع خبری منطقهای و بین المللی نیز در مدت اخیر اخباری را دال بر انجام مذاکرات غیرمستقیم میان تهران-واشینگتن در عمان با محوریت آزادسازی برخی متهمان دوتابعیتی آمریکایی در ایران و در مقابل، آزادسازی بخشی از منابع ارزی کشورمان در خارج از ایران منتشر کرده اند.
در عین حال، رسانههای بریتانیایی نیز در روزهای اخیر گزارش داده اند که فشارهای دولت بایدن به بریتانیا و پارلمان این کشور یکی از اصلیترین دلایلی است که نهاد قانونگذاری بریتانیا از گنجاندن نام سپاه پاسداران در فهرست سازمانهای تروریستی این کشور خودداری میکند. در این رابطه، یک سوال اساسی مطرح میشود و آن این است که عمده دلایل و محرکهای تناقض در سیاست خارجی دولت بایدن در رابطه با کشورمان چیست؟ به نظر میرسد در این زمینه به طور خاص میتوان به ۳ مولفه محوری اشاره کرد.
۱. دولت بایدن و گزاره هراس از افکار عمومی آمریکا
بر کسی پوشیده نیست که در شرایط کنونی، جو بین المللی در نتیجه تبلیغات و جنگ روانی شبانه روزی جریانهای سیاسی و رسانهای رقیب و مخالف با ایران، چندان به نفع کشورمان نیست و این مساله اثرگذاریهای قابل توجهی را بر افکار عمومی کشورهای غربی به ویژه در آمریکا داشته است. در این راستا، برگزاری اعتراضات گسترده در برخی شهرهای مهم کشورهای غربی نیز نقشی قابل توجه در تشدید جو منفی بین المللی علیه ایران داشته است.
افکار عمومی آمریکا خود به یک اهرم فشار علیه دولت کشورشان تبدیل شدهاند و عملا هرگونه تعامل با نظام سیاسی ایران را به یک خط قرمز پرهزینه برای دولت بایدن تبدیل کرده اند. در این بحبوحه عجیب نیست که شاهدیم حتی فردی نظیر رابرت مالی نیز که همواره از حامیان گزاره تعامل با ایران بوده هم در ماههای اخیر رنگ عوض کرده و به دلیل فشار افکار عمومی در آمریکا، مواضع تقابلی را در دستورکار قرار داده است.
البته که لابیهای اسرائیلی و پولپاشیهای اعراب در صحنه سیاست داخلی آمریکا نیز نقشی قابل توجه در تشدید تحرکات و جوسازیهای روانی و تبلیغاتی علیه کشورمان داشته اند. کافی است در نظر داشته باشیم که عملکرد این جریانهای رسانهای به حدی گسترده بوده که اکنون مردم آمریکا با اوکراین تا حد زیادی احساس همدردی میکنند و میبینیم که شکایت و اعتراض چندانی نسبت به تخصیص میلیاردها دلار پول مالیات خود جهت ارسال کمکهای مالی و تسلیحاتی به کیِف ندارند.
معادلهای که در مورد ایران کاملا ماهیتی معکوس دارد. در این فضا، باید اذعان کرد که اساسا دولت بایدن میدان مانور خاصی را جهت تعامل با ایران ندارد و اگر بخواهد به صورت آشکار چنین کند، با هزینههای قابل توجهی رو به رو خواهد شد. مسالهای که در نوع خود میتواند تا حد توضیح دهنده دلیل سیاستهای نوسانی و یک بام و دو هوای واشینگتن، در مدت اخیر باشد.
۲- رقابتهای حزبی در آمریکا و معمای ایران
یکی دیگر از متغیرهایی که دولت بایدن و البته دیگر دولتهای پیش و پس از آن، بایستی با توجه به آن اقدام به تنظیم سیاست خارجی خود در رابطه با کشوری همچون ایران کنند، توجه به رقابتهای حزبی در آمریکا است. از یاد نبریم که زمانی دولت بایدن قبل از برگزاری انتخابات میاندورهای کنگره اعلام کرد که حصول توافق با ایران را به پس از برگزاری انتخابات مذکور موکول کرده است.
موضوعی که در نوع خود گواهی روشن بر این موضوع بود که دموکراتها نمیخواهند به واسطه دستیابی به یک توافق جدید با ایران قبل از برگزاری انتخابات میاندورهای کشورشان، خود را به سیبلی جهت حملات و تحرکات حزب جمهوریخواه تبدیل کنند.
حال در شرایط کنونی که وضعیت مساله ایران در قالب سیاست خارجی آمریکا ماهیت به مراتب پیچیده تری را به خود گرفته و کار با ایران برای دولت بایدن به مراتب پرهزینهتر و سختتر شده، دولت بایدن جدا از سیاست کلی دولتهای آمریکا در تقابل با ایران (به دلیل تفاوتهای گفتمانی تهران-واشینگتن)، راهی جز اتخاذ سیاست یک بام و دو هوا در رابطه با کشورمان ندارد.
در این معادله، تنها در صورتی میتوان به کنشگری مثبت واشینگتن در رابطه با مسائل ایران امیدوار بود که کاخ سفید تعامل با تهران را به مثابه موضوعی که میتواند برای آن حامل مزایا و منافعی باشد، در نظر گیرد؛ و الا تا زمانی که کفه عدم تعامل با ایران در قیاس با تعامل با این کشور سنگینتر باشد، بایستی همچنان انتظار تداوم سیاستهای کجدار و مریز واشینگتن در ارتباط با ایران را داشت. زیرا دموکراتها حاضر نیستند در قالب رقابتهای کلان خود با حزب جمهوریخواه، مصالحههای پرهزینهای را با ایران انجام دهند.
۳- نیم نگاه دولت بایدن به متغیر “بازدارندگیِ همه جانبه” ایران
در نهایت باید گفت که یکی دیگر از محرکهای اصلی سیاستهای به ظاهر متناقض دولت بایدن در رابطه با ایران، نیم نگاهِ آن به متغیر قدرت، ظرفیتهای فراوان و بازدارندگیِ همه جانبه ایران است. ایران سال هاست که ترکیبی از تئوریها و روشهای بازدارندگی را جهت ایجاد امنیت و بازدارندگی برای خود در مقابل دشمنان و رقبای بین المللی اش در دستورکار قرار داده است.
موضوعی که سبب شده در بسیاری از موراد کنشگریهای مخرب آمریکا علیه ایران، با این محاسبه راهبردی از سوی واشینگتن مواجه شود که آنها دیر یا زود نتیجه اقدامات و سیاستهای ضدایرانی خود را در حوزههای مختلف سایبری، نظامی، سیاسی و راهبردی خواهند دید. در این فضا، زمانی باراک اوباما رئیس جمهور سابق آمریکا نیز در موضع گیری تاکید کرد که اگر به غیر از توافق با ایران راهی وجود داشت، او حتما از آن استفاده میکرد و پیچ و مهرهها و تار و پود برنامه اتمی کشورمان را نابود میکرد.
یک مساله راهبردی و کاملا مهم و حیاتی برای واشینگتن که سیاستمداران آمریکایی چه دموکرات و چه جمهوریخواه نمیتوانند نسبت به آن بی اعتنا باشند این است که: آنها باید راهها و مسیرهای ارتباطی و دیپلماتیک خود با کشورمان را به هر نحو ممکن حفظ و حراست کنند. مسیرهایی که میتوانند در شرایط بحرانی حادث شده در روابط تهران-واشینگتن در دورههای زمانی مختلف، به طور خاص به طرف آمریکایی کمک کنند و هزینههای تقابل با ایران را برای آن تا جای ممکن کاهش دهند.
مسالهای که با توجه به دو مولفه موثر بر شکل دهی سیاست خارجی آمریکا یعنی نگاه افکار عمومی این کشور و همچنین رقابتهای حزبی در عرصه سیاسی آمریکا، از اهمیت زیادی برخوردار میشود و البته که آمریکا در تاریخ سیاسی خود بارها و بارها با نظامهای سیاسی که با آنها اختلاف و رقابت داشته همچون اتحاد جماهیر شوروی، سعی در حفظ کانالهای دیپلماتیک همچون ایجاد یک خط تلفن مستقیم میان مسکو-واشینگتن داشته تا بتواند مدیریت بیشتری را برای کنشهای رقیب اصلی خود در دروان جنگ سرد داشته باشد.
معادلهای که اکنون نیز در رابطه با ایران و در قالب رایزنیهای غیررسانهای و مخفی اش با کشورمان از طریق واسطههای منطقهای و بین المللی، قابل مشاهده است و در تضاد جدی با رویکردهای مخرب و منفی ظاهری این دولت در ارتباط با کشورمان است. در این میان نباید فراموش کرد که اوج گیری توانمندیهای اتمی کشورمان و ناتوانی غرب و متحدانش جهت متوقف کردن این پیشرفتها نیز سبب شده تا آنها حفظ کانالهای دیپلماتیک با تهران و تنش زدایی با آن را جهت فراهم ساختن زمینههای تعامل و دیپلماسی با تهران در رابطه با مسالهای همچون معادله هستهای کشورمان، در اولویت قرار دهند.