گروه سیاسی: سایت عصر ایران نوشت: جناب حجه الاسلام غلامرضا مصباحی مقدم، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام است و پیشتر، نماینده مجلس شورای اسلامی بوده است.
او اخیراً گفت و گویی با سایت جماران داشته و در عین نکاتی درستی که در طول مصاحبه بدانها پرداخته، چند مورد قابل نقد را نیز بیان داشته است
از جمله گفته است: “چین ۴ دهه رشد بالای ده درصد را تجربه کرده و توانسته از یک کشور به شدت فقیر با جمعیت انبوه خارج شود و به کشوری تبدیل شود که جایگاه دوم اقتصاد دنیا را دارد. پس این نشان میدهد شدنی است. چین ظرفیتهای ما را ندارد. موقعیت جغرافیایی چین موقعیت ما نیست. چین به اندازه موقعیت و شرایط ما نیست. موقعیت انرژی که ما داریم چین ندارد. البته موقعیت جمعیتی که چین دارد را ما نداریم. آن جمعیت قانع است، جمعیتی که به دو عده یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا میکند. این فرهنگ کاملاً متفاوتی است. “
بله! کاملا درست میفرمایند؛ چین در ۴ دهه گذشته با رشد اقتصادی بالا و مستمر توانسته است ۸۰۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر خارج کند و همین ۳ سال پیش بود که با خارج کردن ۹۰ میلیون فقیر باقی مانده در فقر مطلق طی ۸ سال، جشن پیروزی بر فقر مطلق برگزار کردند.
قطعاً در رسیدن به این نقطه درخشان، عوامل زیادی موثر بوده است، اما اولین و مهمترین علت این حرکت و پیروزی تاریخی، نگاه توسعه گرایانه مسوولان چینی به کشورشان بوده است.
بعد از مرگ مائو تسه تونگ در ۱۹۷۶ و در شرایطی که چین در باتلاق فقر و فساد و تباهی غوطه ور بود و صدها میلیون انسان، به معنای واقعی کلمه دغدغه نان شب داشتند، “دنگ شیاپوپینگ” زمام امور این کشور پهناور و پرجمعیت و مطلقاً فقیر را در دست گرفت. او شعارهای ایدئولوژیک مائو را کنار گذاشت و این شعار را جایگزین همه شعارهای پرطمطراق کمونیستی کرد: «عمل تنها معیار حقیقت است».
برای دنگ، در گرینش همکارانش در دولت و نظارت بر عملکرد مقامات، تنها کارآمدی آنها مهم بود. او توسعه صنعتی را در دستور کار قرار داد، به نوسازی صنایع و کشاورزی پرداخت، آرام آرام اصول اقتصاد آزاد را بر چین حاکم کرد و توانست تا سال ۱۹۸۰ با دو برابر کردن تولید ناخالص ملی چین، در گام اول مشکل تغدیه و پوشاک مردمش را حل کند.
جانشیان او با قدرت بیشتری ادبیات توسعه را در چین پیش بردند به حدی که یک چینی در سال ۲۰۰۰ میلادی، زندگی ۲۲ برابر بهتر و غنی تری از لحاظ شاخصهای اقتصادی نسبت به دو دهه قبل داشت و بقیه قصه را که همه میدانیم: چین به رتبه دوم اقتصادی جهان رسید و اینک در صدد رسیدن به مقام اول جهان است؛ بله! همان چینی که مردمش تا ۴۰ سال قبل، به معنای واقعی کلمه گرسنه بودند و واحد پولی بسیاری از مردمانش “یک شکم غذا” بود در ازای یک روز کار طاقت فرسا در کمونهای روستایی؛ آن هم نه به خاطر قناعت که از سر اضطرار.
بله! اگر در چین طی ۴ دهه ۸۰۰ میلیون نفر از زیر خط فقر مطلق بیرون آمدند، نتیجه غلبه ادبیات توسعه بر شعار گرایی بود و اگر در ایران ۳۰ میلیون نفر زیر خط فقر هستند که یک سوم شان در همین یک دهه اخیر فقیر شده اند، به علت غلبه شعارگرایی بر ادبیات توسعه بوده است.
اتفاقاً در چین نیز مادام که شعارگرایی بر ادبیات توسعه غالب بود، مردم روز به روز فقیرتر میشدند. یک نمونه اش طرح “یک قدم بزرگ به جلو” بود که مائو میخواست با شعارهای سیاسی، جهش اقتصادی در کشورش ایجاد کند که نهایتاً به قحطی بزرگ قرن انجامید و ۳۰ میلیون چینی از گرسنگی مردند، چون حتی یک وعده غذایی نیز گیرشان نیامد!
این که آقای مصباحی مقدم اکتفای مردم چین به یک یا دو وعده غذایی را از دلایل توسعه چین شمرده است نیز از آن حرفهای عجیب و غریب است چرا که اگر قرار باشد با نخوردن توسعه یافت، باید در سالهای اخیر، شاهد بیشترین توسعه در ایران میبودیم چرا که طی این سالها میزان مصرف گوشت، لبنیات، میوه و … در ایران کمتر و کمتر شده و حتی بهار امسال اعلام شد که حجم خرید مواد غذایی مردم نسبه به سال گذشته، ۳۰ تا ۳۵ درصد افت کرده است و برعکس، مدام بر تعداد مرفهین چینی افزوده شده و اکتفا به یک یا دو وعده غذا در چین به خاطرهها پیوسته است و عجالتاً ما ایرانیها هستیم که به استناد آمار، کمتر میخوریم.
مزید اطلاع آقای مصباحی مقدم باید گفت که سرانه مصرف گوشت (قرمز، طیور، ماهی) در ایران سالانه ۳۴ کیلو است و در چین بیش از ۶۰ کیلوگرم. یعنی مردم چین که آقای مصباحی مقدم میگوید به یکی دو وعده غذایی قانع اند، فقط در فقره گوشت، بیشتر از ایرانیها میخورند و حال بماند سایر اقالام غذایی! (تازه آمار چین مربوط به ۲۰۱۷ هست و امار جدیدی پیدا نکردیم و قطعا اکنون این رقم بیشتر شده است، چون آمار واردات و تولید گوشت در چین طی این سالها رو به فزونی بوده است.)
به راستی از نظر آقای مصباحی مقدم و همفکران ایشان، واقعاً مردم ایران چقدر باید نخورند که کشورشان توسعه پیدا کند؟ و با به راستی، وضعیت خورد و خوراک خودشان چگونه است؟!
اگر چین چنان رشدی کرده که به تنهایی ۱۰ درصد از جمعیت کل جهان را از زیر خط فقر خارج ساخته، دلیل اش این نیست که مردمانش امروز نیز روزی یک یا دو وعده غذا میخورند. دلیل اش این بود (و هست) که برای مسوولان چینی، ملاک و معیار اصلی، بهبود شاخصهای اقتصادی، سود ملی و ثروتمندتر شدن کشورشان است و مرفهتر شدن مردم شان.
مثلاً اگر مسوولان چینی میدیدند که تحریمهای کشورشان باعث فقر مردم میشود، حتماً با مذاکره و بده بستان، کاری میکردند که تحریمها لغو شود، نه این که افتخارشان این باشد که توانستند بعد از سال ها، پول خود را از کره جنوبی به قطر منتقل کنند و زیر نظر آمریکا غذا و دارو بخرند و از آن به عنوان دستاورد دیپلماتیک یا گشایش اقتصادی یاد کنند!
یا اگر مجمع تشخیص مصلحتی در چین بود، حتماً به عضویت چین در FATF رأی مثبت میداد تا تبادلات اقتصادی کلان کشور و نیز معاملات تاجران چینی در جای جای جهان، راحتتر صورت بگیرد و چین در کنار کره شمالی و میانمار، تنها کشورهای جهان نباشد که در فهرست سیاه FATF هستند. اگر هم نماینده ای، اراجیفی مانند این میگفت که طبق FATF باید فلان ژنرال مان را تحویل آمریکا دهیم، او را به خاطر این دروغگویی خلاف مصالح ملی، محاکمه میکردند.
آقای مصباحی مقدم به درستی به ظرفیتهای ایران از جمله ذخایر ارزشمند زیر زمینی و موقعیت ایران برای ترانزیت غرب-شرق و شمال-جنوب اشاره کرده است، ولی نگفته است که اینها به خودی خود برای کشور توسعه نمیآورند بلکه نگاه کلان مدیریتی است که اگر توسعه محور باشد، میتواند از بیابانی مثل دوبی، توسعه بسازد چه رسد به بهشتی مانند ایران!
مثلاً در همین حوزه نفت که مزیت نسبی ایران است، به خاطر سیاستهای خارجی پرتنشی که داریم، سال هاست صنایع مرتبط بروز رسانی نشده اند و از همین رهگذر، میلیاردها دلار ضرر یا عدم النفع متوجه مردم ایران میشود.
همین امروز خبر آمد که آرامکوی عربستان و توتال فرانسه قراردادی به مبلغ ۱۱ میلیارد دلار برای “توسعه آینده تاسیسات پتروشیمی در مقیاس جهانی در پالایشگاه ساتروپ در عربستان سعودی” امضا کردند. این قرارداد ساتروپ عربستان سعودی را قادر میسازد تا گاز و نفتای تولید داخل و همچنین اتان و بنزین طبیعی عرضه شده توسط آرامکو را به مواد شیمیایی با ارزش تبدیل کند و سعودیها را از آنچه هستند، ثروتمند نماید. همین تعاملات است که باعث شده است شرکت نفتی آرامکو با پشت سر گذاشتن مایکروسافت و با ارزشی معادل ۲.۱۱ تریلیون دلار، به دومین شرکت کل جهان بعد از اپل تبدیل شود و نیز در فهرست ۵۰ شرکت نوآور جهان در سال جاری میلادی قرار بگیرد، ولی رقیب قدیمی اش، شرکت ملی نفت ایران هنوز درگیر فرسودگی تاسیساتش است و روزگاری برتر از آرامکو بود.
چرا ما نمیتوانیم قراردادهای مشابهی ببندیم و با تولیدات با ارزش تر، فرزندان مان را غنیتر کنیم؟ چرا چین توانست؟ چرا مالزی توانست؟ چرا کره جنوبی توانست؟ چرا ترکیه و سنگاپور و امارات توانستند؟ چرا عراق هم اخیراً میتواند، ولی ما هنوز گیر این هستیم که چطور تحریمها را دور بزنیم و نفت مان را بفروشیم و چطور تحریمها را دور بزنیم و پولش را بگیریم یا اگر هم نشد، به جایش جنس بگیریم؟
یا همین بحث ترانزیت که آقای مصباحی مقدم اشاره درستی به آن کرده است، مگر با نگاه کردن به نقشه جغرافیایی کشور اتفاق میافتد؟ آیا با این وضعیت درآمدی کشور (که متاثر از اوضاع سیاست خارجی ایران است) میتوان به فراتر از ضروریات اولیه زندگی پرداخت و زیرساختهای بندری، جادهای و ریلی ترانزیت را فراهم کرد؟
یا رانندگان خارجی را تصور کنید که قرار است در این مسیرها تردد کنند و ناگهان متوجه میشوند که در این یکی دو هزار کیلومتر ایران، برخلاف قبل و بعد مسیر، نمیتوانند از کارتهای بانکی بین المللی استفاده کنند یا شبکههای ارتباطی شان فیلتر است و …!
حال بماند که دنیا منتظر این تکه از کره زمین نمیماند و نمانده است و در حال جایگزینی مسیرهای دیگری برای ترانزیت است؛ نمونه اش همین ترکیه که منتظر ما نماند و در حال مذاکره با مقامات عراقی است تا ترکیه را از طریق بزرگراه “سیلوپی-بصره” به خایج فارس متصل کند یا چین، ایران را از مسیر جاده تاریخی ابریشم کنار گذاشت.
اینها را چه کسانی باید درست کنند؟ مردم با نخوردن غذا یا مسوولان با اندکی مردم دوستی و دغدغه توسعه و عادی سازی رابطه با دنیا؟!
آقای مصباحی مقدم درباره دلایل ناکامیها گفته است: “خبرهایی که داریم در رده وزرا که مشخص هستند، تغییرات را در دست میگیرد و مشکلی وجود ندارد. در رده معاونین نیز همینطور است. ولی وقتی به رده مدیرکل و مدیران جزء میرسیم عدد آنقدر افزایش مییابد که یک دولت نمیتواند همه اینها را جایگزین کند و تغییر دهد. ضمناً در هر دورهای با هر گرایشی دولتها مهرهکاری کردند یعنی مهره کاشتند. این مهرههایی که کاشته شدند با دولت دیگر درست کار نمیکنند و همراه نیستند و در نتیجه کار پیش نمیرود. “
در این که ضعف مدیریت در همه سطوح بیداد میکند، تردیدی نیست، ولی اتفاقاً اگر بخواهد گشایشی حاصل شود، باید در نقاط بالاتر هرم مدیریتی، تصمیمات عملگرایانه و منطبق بر منافع ملی اتخاذ شود و الا وقتی منافذ را از بالا بسته اند، مدیر میانی اساساً چه میتواند بکند؟
همان دوران کوتاهی که برجام اجرا شد را به یاد بیاورید. وقتی تصمیم درستی در بالای هرم گرفته شد، آثار مثبتش در تمام هرم جاری شد، از مدیران میانی هم گذشت و به سفره مردم رسید و تورم تک رقمی شد. پس میبینید که تصمیمات مهم در بالا، بیشتر از اجرائیات در بدنه اثرگذارتر است.
جالب اینجاست که ایشان تقصیر تورم را نیز متوجه “انتظارات تورمی” همین مردمی میکند و میگوید:
“مردم انتظار تورم بالاتر را دارند. خود این امر عامل افزایش تورم میشود. علاوه بر این شرایط سیاسی و مسائل سیاسی تاثیرگذار است. روابط با غرب و برجام و توافقات و تحریمها و … تاثیرگذار است. آزادسازی زندانیان آمریکایی یا دوتابعیتی میتواند تاثیرگذار باشد. اینها مسائل سیاسی و خارجی و تاثیر روانی بر روی جامعه گذاشته است. این تاثیر روانی منشا اصلی وضعیت فعلی تورم ماست. “
باید به ایشان یادآور شد که مردم در خلأ درگیر انتطار نمیشوند بلکه انتطارات آنها، تابعی از عملکردهای مثبت با منفی مسوولان است. اتفاقاً همین چند مثالی که ایشان زده، حکایت از آن دارد که هر اقدامی برای تنش زدایی با جهان و عادی سازی روابط، چقدر میتواند سازنده باشد و هر عملی عکس این، تا چه اندازه تاثیرات مخرب بر زندگی مردم دارد.
اگر مردم انتظار تورم بالاتر را دارند علتش این است که اثری از هوشمندی و کارآمدی در تصمیمات موثر بر تورم نمیبینند و الا خود آزاری ندارند که با انتظارات تورمی بالا، تورم را بالا ببرند و فقیرتر شوند!
و نهایتاً میرسیم به این بخش از سخنان ایشان: “این ناشی از نوعی وعدههای نپخته است که دلار را کاهش دهیم. من میگویم هنر میکنید جلوی رشد دلار را بگیرید. الان هنر کردند و جلوی رشد آن را گرفتند. همین دستمریزاد دارد. “
قیمت دلار در روزی که آقای رئیسی، رسماً رئیس جمهور شد، ۲۵ هزار تومان بود و اکنون و در کمتر از ۲ سال، ۲ برابر شده و به ۵۰ هزار تومان رسیده است.
احتمالاً در ریاضیات آقای مصباحی مقدم، افزایش دو برابری قیمت دلار، یعنی جلوی رشد آن را گرفته اند!
دولت که خودی باشد، سیئاتش هم حسنات است و “دستمریزاد دارد”!
او اخیراً گفت و گویی با سایت جماران داشته و در عین نکاتی درستی که در طول مصاحبه بدانها پرداخته، چند مورد قابل نقد را نیز بیان داشته است
از جمله گفته است: “چین ۴ دهه رشد بالای ده درصد را تجربه کرده و توانسته از یک کشور به شدت فقیر با جمعیت انبوه خارج شود و به کشوری تبدیل شود که جایگاه دوم اقتصاد دنیا را دارد. پس این نشان میدهد شدنی است. چین ظرفیتهای ما را ندارد. موقعیت جغرافیایی چین موقعیت ما نیست. چین به اندازه موقعیت و شرایط ما نیست. موقعیت انرژی که ما داریم چین ندارد. البته موقعیت جمعیتی که چین دارد را ما نداریم. آن جمعیت قانع است، جمعیتی که به دو عده یا یک وعده غذا در شبانه روز اکتفا میکند. این فرهنگ کاملاً متفاوتی است. “
بله! کاملا درست میفرمایند؛ چین در ۴ دهه گذشته با رشد اقتصادی بالا و مستمر توانسته است ۸۰۰ میلیون نفر را از زیر خط فقر خارج کند و همین ۳ سال پیش بود که با خارج کردن ۹۰ میلیون فقیر باقی مانده در فقر مطلق طی ۸ سال، جشن پیروزی بر فقر مطلق برگزار کردند.
قطعاً در رسیدن به این نقطه درخشان، عوامل زیادی موثر بوده است، اما اولین و مهمترین علت این حرکت و پیروزی تاریخی، نگاه توسعه گرایانه مسوولان چینی به کشورشان بوده است.
بعد از مرگ مائو تسه تونگ در ۱۹۷۶ و در شرایطی که چین در باتلاق فقر و فساد و تباهی غوطه ور بود و صدها میلیون انسان، به معنای واقعی کلمه دغدغه نان شب داشتند، “دنگ شیاپوپینگ” زمام امور این کشور پهناور و پرجمعیت و مطلقاً فقیر را در دست گرفت. او شعارهای ایدئولوژیک مائو را کنار گذاشت و این شعار را جایگزین همه شعارهای پرطمطراق کمونیستی کرد: «عمل تنها معیار حقیقت است».
برای دنگ، در گرینش همکارانش در دولت و نظارت بر عملکرد مقامات، تنها کارآمدی آنها مهم بود. او توسعه صنعتی را در دستور کار قرار داد، به نوسازی صنایع و کشاورزی پرداخت، آرام آرام اصول اقتصاد آزاد را بر چین حاکم کرد و توانست تا سال ۱۹۸۰ با دو برابر کردن تولید ناخالص ملی چین، در گام اول مشکل تغدیه و پوشاک مردمش را حل کند.
جانشیان او با قدرت بیشتری ادبیات توسعه را در چین پیش بردند به حدی که یک چینی در سال ۲۰۰۰ میلادی، زندگی ۲۲ برابر بهتر و غنی تری از لحاظ شاخصهای اقتصادی نسبت به دو دهه قبل داشت و بقیه قصه را که همه میدانیم: چین به رتبه دوم اقتصادی جهان رسید و اینک در صدد رسیدن به مقام اول جهان است؛ بله! همان چینی که مردمش تا ۴۰ سال قبل، به معنای واقعی کلمه گرسنه بودند و واحد پولی بسیاری از مردمانش “یک شکم غذا” بود در ازای یک روز کار طاقت فرسا در کمونهای روستایی؛ آن هم نه به خاطر قناعت که از سر اضطرار.
بله! اگر در چین طی ۴ دهه ۸۰۰ میلیون نفر از زیر خط فقر مطلق بیرون آمدند، نتیجه غلبه ادبیات توسعه بر شعار گرایی بود و اگر در ایران ۳۰ میلیون نفر زیر خط فقر هستند که یک سوم شان در همین یک دهه اخیر فقیر شده اند، به علت غلبه شعارگرایی بر ادبیات توسعه بوده است.
اتفاقاً در چین نیز مادام که شعارگرایی بر ادبیات توسعه غالب بود، مردم روز به روز فقیرتر میشدند. یک نمونه اش طرح “یک قدم بزرگ به جلو” بود که مائو میخواست با شعارهای سیاسی، جهش اقتصادی در کشورش ایجاد کند که نهایتاً به قحطی بزرگ قرن انجامید و ۳۰ میلیون چینی از گرسنگی مردند، چون حتی یک وعده غذایی نیز گیرشان نیامد!
این که آقای مصباحی مقدم اکتفای مردم چین به یک یا دو وعده غذایی را از دلایل توسعه چین شمرده است نیز از آن حرفهای عجیب و غریب است چرا که اگر قرار باشد با نخوردن توسعه یافت، باید در سالهای اخیر، شاهد بیشترین توسعه در ایران میبودیم چرا که طی این سالها میزان مصرف گوشت، لبنیات، میوه و … در ایران کمتر و کمتر شده و حتی بهار امسال اعلام شد که حجم خرید مواد غذایی مردم نسبه به سال گذشته، ۳۰ تا ۳۵ درصد افت کرده است و برعکس، مدام بر تعداد مرفهین چینی افزوده شده و اکتفا به یک یا دو وعده غذا در چین به خاطرهها پیوسته است و عجالتاً ما ایرانیها هستیم که به استناد آمار، کمتر میخوریم.
مزید اطلاع آقای مصباحی مقدم باید گفت که سرانه مصرف گوشت (قرمز، طیور، ماهی) در ایران سالانه ۳۴ کیلو است و در چین بیش از ۶۰ کیلوگرم. یعنی مردم چین که آقای مصباحی مقدم میگوید به یکی دو وعده غذایی قانع اند، فقط در فقره گوشت، بیشتر از ایرانیها میخورند و حال بماند سایر اقالام غذایی! (تازه آمار چین مربوط به ۲۰۱۷ هست و امار جدیدی پیدا نکردیم و قطعا اکنون این رقم بیشتر شده است، چون آمار واردات و تولید گوشت در چین طی این سالها رو به فزونی بوده است.)
به راستی از نظر آقای مصباحی مقدم و همفکران ایشان، واقعاً مردم ایران چقدر باید نخورند که کشورشان توسعه پیدا کند؟ و با به راستی، وضعیت خورد و خوراک خودشان چگونه است؟!
اگر چین چنان رشدی کرده که به تنهایی ۱۰ درصد از جمعیت کل جهان را از زیر خط فقر خارج ساخته، دلیل اش این نیست که مردمانش امروز نیز روزی یک یا دو وعده غذا میخورند. دلیل اش این بود (و هست) که برای مسوولان چینی، ملاک و معیار اصلی، بهبود شاخصهای اقتصادی، سود ملی و ثروتمندتر شدن کشورشان است و مرفهتر شدن مردم شان.
مثلاً اگر مسوولان چینی میدیدند که تحریمهای کشورشان باعث فقر مردم میشود، حتماً با مذاکره و بده بستان، کاری میکردند که تحریمها لغو شود، نه این که افتخارشان این باشد که توانستند بعد از سال ها، پول خود را از کره جنوبی به قطر منتقل کنند و زیر نظر آمریکا غذا و دارو بخرند و از آن به عنوان دستاورد دیپلماتیک یا گشایش اقتصادی یاد کنند!
یا اگر مجمع تشخیص مصلحتی در چین بود، حتماً به عضویت چین در FATF رأی مثبت میداد تا تبادلات اقتصادی کلان کشور و نیز معاملات تاجران چینی در جای جای جهان، راحتتر صورت بگیرد و چین در کنار کره شمالی و میانمار، تنها کشورهای جهان نباشد که در فهرست سیاه FATF هستند. اگر هم نماینده ای، اراجیفی مانند این میگفت که طبق FATF باید فلان ژنرال مان را تحویل آمریکا دهیم، او را به خاطر این دروغگویی خلاف مصالح ملی، محاکمه میکردند.
آقای مصباحی مقدم به درستی به ظرفیتهای ایران از جمله ذخایر ارزشمند زیر زمینی و موقعیت ایران برای ترانزیت غرب-شرق و شمال-جنوب اشاره کرده است، ولی نگفته است که اینها به خودی خود برای کشور توسعه نمیآورند بلکه نگاه کلان مدیریتی است که اگر توسعه محور باشد، میتواند از بیابانی مثل دوبی، توسعه بسازد چه رسد به بهشتی مانند ایران!
مثلاً در همین حوزه نفت که مزیت نسبی ایران است، به خاطر سیاستهای خارجی پرتنشی که داریم، سال هاست صنایع مرتبط بروز رسانی نشده اند و از همین رهگذر، میلیاردها دلار ضرر یا عدم النفع متوجه مردم ایران میشود.
همین امروز خبر آمد که آرامکوی عربستان و توتال فرانسه قراردادی به مبلغ ۱۱ میلیارد دلار برای “توسعه آینده تاسیسات پتروشیمی در مقیاس جهانی در پالایشگاه ساتروپ در عربستان سعودی” امضا کردند. این قرارداد ساتروپ عربستان سعودی را قادر میسازد تا گاز و نفتای تولید داخل و همچنین اتان و بنزین طبیعی عرضه شده توسط آرامکو را به مواد شیمیایی با ارزش تبدیل کند و سعودیها را از آنچه هستند، ثروتمند نماید. همین تعاملات است که باعث شده است شرکت نفتی آرامکو با پشت سر گذاشتن مایکروسافت و با ارزشی معادل ۲.۱۱ تریلیون دلار، به دومین شرکت کل جهان بعد از اپل تبدیل شود و نیز در فهرست ۵۰ شرکت نوآور جهان در سال جاری میلادی قرار بگیرد، ولی رقیب قدیمی اش، شرکت ملی نفت ایران هنوز درگیر فرسودگی تاسیساتش است و روزگاری برتر از آرامکو بود.
چرا ما نمیتوانیم قراردادهای مشابهی ببندیم و با تولیدات با ارزش تر، فرزندان مان را غنیتر کنیم؟ چرا چین توانست؟ چرا مالزی توانست؟ چرا کره جنوبی توانست؟ چرا ترکیه و سنگاپور و امارات توانستند؟ چرا عراق هم اخیراً میتواند، ولی ما هنوز گیر این هستیم که چطور تحریمها را دور بزنیم و نفت مان را بفروشیم و چطور تحریمها را دور بزنیم و پولش را بگیریم یا اگر هم نشد، به جایش جنس بگیریم؟
یا همین بحث ترانزیت که آقای مصباحی مقدم اشاره درستی به آن کرده است، مگر با نگاه کردن به نقشه جغرافیایی کشور اتفاق میافتد؟ آیا با این وضعیت درآمدی کشور (که متاثر از اوضاع سیاست خارجی ایران است) میتوان به فراتر از ضروریات اولیه زندگی پرداخت و زیرساختهای بندری، جادهای و ریلی ترانزیت را فراهم کرد؟
یا رانندگان خارجی را تصور کنید که قرار است در این مسیرها تردد کنند و ناگهان متوجه میشوند که در این یکی دو هزار کیلومتر ایران، برخلاف قبل و بعد مسیر، نمیتوانند از کارتهای بانکی بین المللی استفاده کنند یا شبکههای ارتباطی شان فیلتر است و …!
حال بماند که دنیا منتظر این تکه از کره زمین نمیماند و نمانده است و در حال جایگزینی مسیرهای دیگری برای ترانزیت است؛ نمونه اش همین ترکیه که منتظر ما نماند و در حال مذاکره با مقامات عراقی است تا ترکیه را از طریق بزرگراه “سیلوپی-بصره” به خایج فارس متصل کند یا چین، ایران را از مسیر جاده تاریخی ابریشم کنار گذاشت.
اینها را چه کسانی باید درست کنند؟ مردم با نخوردن غذا یا مسوولان با اندکی مردم دوستی و دغدغه توسعه و عادی سازی رابطه با دنیا؟!
آقای مصباحی مقدم درباره دلایل ناکامیها گفته است: “خبرهایی که داریم در رده وزرا که مشخص هستند، تغییرات را در دست میگیرد و مشکلی وجود ندارد. در رده معاونین نیز همینطور است. ولی وقتی به رده مدیرکل و مدیران جزء میرسیم عدد آنقدر افزایش مییابد که یک دولت نمیتواند همه اینها را جایگزین کند و تغییر دهد. ضمناً در هر دورهای با هر گرایشی دولتها مهرهکاری کردند یعنی مهره کاشتند. این مهرههایی که کاشته شدند با دولت دیگر درست کار نمیکنند و همراه نیستند و در نتیجه کار پیش نمیرود. “
در این که ضعف مدیریت در همه سطوح بیداد میکند، تردیدی نیست، ولی اتفاقاً اگر بخواهد گشایشی حاصل شود، باید در نقاط بالاتر هرم مدیریتی، تصمیمات عملگرایانه و منطبق بر منافع ملی اتخاذ شود و الا وقتی منافذ را از بالا بسته اند، مدیر میانی اساساً چه میتواند بکند؟
همان دوران کوتاهی که برجام اجرا شد را به یاد بیاورید. وقتی تصمیم درستی در بالای هرم گرفته شد، آثار مثبتش در تمام هرم جاری شد، از مدیران میانی هم گذشت و به سفره مردم رسید و تورم تک رقمی شد. پس میبینید که تصمیمات مهم در بالا، بیشتر از اجرائیات در بدنه اثرگذارتر است.
جالب اینجاست که ایشان تقصیر تورم را نیز متوجه “انتظارات تورمی” همین مردمی میکند و میگوید:
“مردم انتظار تورم بالاتر را دارند. خود این امر عامل افزایش تورم میشود. علاوه بر این شرایط سیاسی و مسائل سیاسی تاثیرگذار است. روابط با غرب و برجام و توافقات و تحریمها و … تاثیرگذار است. آزادسازی زندانیان آمریکایی یا دوتابعیتی میتواند تاثیرگذار باشد. اینها مسائل سیاسی و خارجی و تاثیر روانی بر روی جامعه گذاشته است. این تاثیر روانی منشا اصلی وضعیت فعلی تورم ماست. “
باید به ایشان یادآور شد که مردم در خلأ درگیر انتطار نمیشوند بلکه انتطارات آنها، تابعی از عملکردهای مثبت با منفی مسوولان است. اتفاقاً همین چند مثالی که ایشان زده، حکایت از آن دارد که هر اقدامی برای تنش زدایی با جهان و عادی سازی روابط، چقدر میتواند سازنده باشد و هر عملی عکس این، تا چه اندازه تاثیرات مخرب بر زندگی مردم دارد.
اگر مردم انتظار تورم بالاتر را دارند علتش این است که اثری از هوشمندی و کارآمدی در تصمیمات موثر بر تورم نمیبینند و الا خود آزاری ندارند که با انتظارات تورمی بالا، تورم را بالا ببرند و فقیرتر شوند!
و نهایتاً میرسیم به این بخش از سخنان ایشان: “این ناشی از نوعی وعدههای نپخته است که دلار را کاهش دهیم. من میگویم هنر میکنید جلوی رشد دلار را بگیرید. الان هنر کردند و جلوی رشد آن را گرفتند. همین دستمریزاد دارد. “
قیمت دلار در روزی که آقای رئیسی، رسماً رئیس جمهور شد، ۲۵ هزار تومان بود و اکنون و در کمتر از ۲ سال، ۲ برابر شده و به ۵۰ هزار تومان رسیده است.
احتمالاً در ریاضیات آقای مصباحی مقدم، افزایش دو برابری قیمت دلار، یعنی جلوی رشد آن را گرفته اند!
دولت که خودی باشد، سیئاتش هم حسنات است و “دستمریزاد دارد”!