گروه سیاسی: محسن صالحیخواه در روزنامه هم میهن نوشت:۱۳ آبان ۱۳۵۸ روز وقوع یک اتفاق مهم در تاریخ معاصر ایران است. روزی که دانشجویان- همانهایی که نام دانشجویان پیرو خط امام را بر خود گذاشتند- از دیوار سفارت آمریکا بالا رفتند تا یک حرکت اعتراضی انجام دهند؛ اما این حرکت اعتراضی با خارج شدن از دست آنها، به یک بحران ۴۴۴ روزه تبدیل شد که برخی آن را افتخار میدانند و برخی معتقدند که نقطه آغاز بسیاری از مشکلات آتی کشورمان بوده. در تمام این سالها، در ادبیات سیاسی جمهوری اسلامی ایران، از سفارت آمریکا بهعنوان «لانه جاسوسی» یاد شده است. دلیل آن نیز به کشف اسناد سفارت برمیگردد. در خصوص این عبارت که حالا سالهاست استفادهای احساسی از آن میشود، ذکر چند نکته ضروری به نظر میرسد.
اگر منطق ساختار در برخورد احساسی این سالها با موضوع سفارت آمریکا را معیار قرار دهیم، همه سفارتخانههای جهان لانه جاسوسی هستند. چرا؟ چون بخشی از سفارت با نام «ایستگاه» شناخته میشود. ایستگاه محل کار مامورین مقیم سازمان اطلاعات خارجی کشور صاحب سفارت است که ماموریتهای جمعآوری اطلاعات از طریق منابع انسانی و دیگر شیوهها را انجام میدهند. از آنجایی که این ماموریت در پوشش دیپلماتیک انجام میشود، به طور طبیعی تمام کشورها از وجود ایستگاه اطلاعاتی در سفارتخانههای مستقر در پایتختشان باخبر هستند. سرویس ضداطلاعات یا ضدجاسوسی کشور میزبان، وظیفه کشف ارتباطهای ایستگاه، شناسایی جاسوسها در پوشش دیپلمات، منابع جلب شده توسط آنان برای بهرهبرداریهای بعدی را دارند. زمانی که میشنوید کشور الف، یک یا چند دیپلمات کشور ب را بهعنوان «عنصر نامطلوب» اخراج کرده، به طور معمول مربوط به همین مسائل است. گاهی در صحبتهای مقامات امنیتی از دفتر آن تشکیلات در کشور دیگر صحبت میشود که حالتی رسمی دارد و با مقوله ایستگاه مستقر در سفارت، متفاوت است.
وجود ایستگاه اطلاعاتی در دنیای امروز به صورت غیررسمی پذیرفته شده. همه کشورها- حتی بزرگترین متحدین مثل آمریکا و اسرائیل- از هم جاسوسی میکنند و به صورت موازی، اقدامات ضدجاسوسی را نیز برای کشف و خنثیسازی اقدامات حریف انجام میدهند. سفارتخانهها فراتر از یک ساختمان دیپلماتیک هستند و به همین دلیل تحت مراقبت دائم قرار میگیرند. هم آن افسر اطلاعاتی مستقر در سفارت میداند که تحتنظر است، هم آن افسر مراقبت ثابت یا سیار میداند که سوژه، از وجود او اطلاع دارد. اما هرکدام از آنها کار خودشان را میکنند و تلاششان این است که دیگری را شکار یا منحرف کنند. افسری که پوشش دیپلمات دارد، باید با رعایت اصول حفاظتی، خود را همچنان یک دیپلمات نشان دهد و حریف او، باید ارتباطاتش را کشف کند. همه این قصهها را تعریف کردم که بگویم میدان جنگ اطلاعاتی متفاوت از درگیریهای مبتذل سیاسی است و آداب و رسوم خود را دارد.
شرایط پرشور انقلابی سال ۱۳۵۸ قابل درک است. این هیجانات و باورهای انقلابی را میشود در صحبتهای تکتک دانشجویان پیرو خط امام درخصوص تسخیر سفارت آمریکا پیدا کرد. فرقی نمیکند که از کار خود پشیمان شده باشند یا همچنان معتقد باشند که نه تنها اشغال سفارت درست بود، بلکه ۴۴۴ روز بحران پس از آن را نیز خالی از مشکل بدانند. اما حالا که از آن دوران، ۴۲ سال فاصله گرفتهایم، بعضی همچنان قصد دارند مسئله سفارت آمریکا را با همان شور انقلابی سال ۱۳۵۸ تحلیل کنند. همین شور انقلابی کاذب در سال ۱۴۰۲ است که اعتقاد دارد مشتی محکم بر دهان استکبار کوبیده و باید سالگرد اشغال سفارت را هر سال جشن بگیرد و یکی از سیاسیون تندرو را برای سخنرانی درخصوص واقعهای که ۴۲ سال قبل اتفاق افتاده، پشت تریبون بفرستد. همین شور کاذب است که سخنگوی دولت ابراهیم رئیسی را برای برگزاری نشست خبری دولت، به حیاط سفارت آمریکا میفرستد که پرچم جمهوری اسلامی و آرم دولت آن را پایینتر از نشان سفارت آمریکا قرار دهد تا به قولی، مشتی دیگر بر دهان استکبار بکوبد. اگر سخنگوی دولت آمریکا چنین حرکت بچگانهای را در سفارت تعطیل ایران در واشینگتن انجام میداد، ما چه واکنشی داشتیم؟ این شور کاذب، همواره درخصوص مسئله سفارت که در خارج از ایران با عنوان بحران گروگانگیری شناخته میشود، در حال محاسبات اشتباه است.
در همان سال ۱۳۵۸، ایستگاه اطلاعاتی ک.گ.ب در سفارت شوروی یا امآیسیکس در سفارت انگلستان هم به دست انقلابیون میافتاد، بعید میدانم اسنادی کمتر از آنچه در ایستگاه اطلاعاتی سیآیای در سفارت آمریکا پیدا شد را کشف میکردند. به اسناد سفارت آمریکا که به طور کامل چاپ و منتشر شده، دقت کنید؛ به دو بخش اسناد دیپلماتیک مربوط به وزارت خارجه و اسناد اطلاعاتی مربوط به آژانس اطلاعات مرکزی تقسیم میشود. مناقشه بیشتر بر سر اسناد مربوط به سیآیای است. شاید آن زمان لوازم گریم و پاکتهای پول که در ایستگاه سفارت آمریکا کشف شد، میتوانست شور انقلابی را برانگیزد اما امروز که به ماجرا نگاه میکنیم، آنچه کشف شد، طبیعیترین وسایلی است که در یک ایستگاه میتواند وجود داشته باشد.
بسیاری از سفرای جمهوری اسلامی در کشورهایی خاص، متعلق به وزارت خارجه نیستند و از دستگاههای نظامی یا اطلاعاتی به این ماموریت رفتهاند. این مسئله نهتنها عجیب و پنهان نیست، بلکه مطلوب و طبیعی است. قطعا ماموریت یک سفارت در برلین، با بغداد یا تیرانا یا اسلامآباد متفاوت است. همین الگو برای کشورهای خارجی نیز وجود دارد. البته نمیدانم رسانههای آنها وقتی سفیری با پیشینهای مشخص به کشورشان میرفت، رفتارهایی مثل بعضی رسانههای داخلی ما از خود بروز میدادند مبنی بر اینکه فلان کشور یک سفیر اطلاعاتی به تهران فرستاده، یا نه. اینها قواعدی هستند که نمیشود نادیده گرفت و در بازیهای سیاسی و امنیتی، رعایت میشوند.
از ته دل امید دارم که سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران هیچ وقت به سرنوشت سفارت آمریکا در تهران، دچار نشود. چون هر سفارتی در دل خود یک ایستگاه دارد که حتی سفیر هم اجازه ورود به آن را ندارد. معتقدم واقعه سفارت آمریکا برای هر سفارت دیگری- حتی سفارتهای ایران در کشورهای دیگر- اتفاق میافتاد یا امروز بیافتد، کشفیاتش با آنچه در ادبیات رسمی ما لانه جاسوسی خوانده میشود، تفاوتی نخواهد داشت. بازی اطلاعات و ضداطلاعات، قواعد خود را دارد.
اگر منطق ساختار در برخورد احساسی این سالها با موضوع سفارت آمریکا را معیار قرار دهیم، همه سفارتخانههای جهان لانه جاسوسی هستند. چرا؟ چون بخشی از سفارت با نام «ایستگاه» شناخته میشود. ایستگاه محل کار مامورین مقیم سازمان اطلاعات خارجی کشور صاحب سفارت است که ماموریتهای جمعآوری اطلاعات از طریق منابع انسانی و دیگر شیوهها را انجام میدهند. از آنجایی که این ماموریت در پوشش دیپلماتیک انجام میشود، به طور طبیعی تمام کشورها از وجود ایستگاه اطلاعاتی در سفارتخانههای مستقر در پایتختشان باخبر هستند. سرویس ضداطلاعات یا ضدجاسوسی کشور میزبان، وظیفه کشف ارتباطهای ایستگاه، شناسایی جاسوسها در پوشش دیپلمات، منابع جلب شده توسط آنان برای بهرهبرداریهای بعدی را دارند. زمانی که میشنوید کشور الف، یک یا چند دیپلمات کشور ب را بهعنوان «عنصر نامطلوب» اخراج کرده، به طور معمول مربوط به همین مسائل است. گاهی در صحبتهای مقامات امنیتی از دفتر آن تشکیلات در کشور دیگر صحبت میشود که حالتی رسمی دارد و با مقوله ایستگاه مستقر در سفارت، متفاوت است.
وجود ایستگاه اطلاعاتی در دنیای امروز به صورت غیررسمی پذیرفته شده. همه کشورها- حتی بزرگترین متحدین مثل آمریکا و اسرائیل- از هم جاسوسی میکنند و به صورت موازی، اقدامات ضدجاسوسی را نیز برای کشف و خنثیسازی اقدامات حریف انجام میدهند. سفارتخانهها فراتر از یک ساختمان دیپلماتیک هستند و به همین دلیل تحت مراقبت دائم قرار میگیرند. هم آن افسر اطلاعاتی مستقر در سفارت میداند که تحتنظر است، هم آن افسر مراقبت ثابت یا سیار میداند که سوژه، از وجود او اطلاع دارد. اما هرکدام از آنها کار خودشان را میکنند و تلاششان این است که دیگری را شکار یا منحرف کنند. افسری که پوشش دیپلمات دارد، باید با رعایت اصول حفاظتی، خود را همچنان یک دیپلمات نشان دهد و حریف او، باید ارتباطاتش را کشف کند. همه این قصهها را تعریف کردم که بگویم میدان جنگ اطلاعاتی متفاوت از درگیریهای مبتذل سیاسی است و آداب و رسوم خود را دارد.
شرایط پرشور انقلابی سال ۱۳۵۸ قابل درک است. این هیجانات و باورهای انقلابی را میشود در صحبتهای تکتک دانشجویان پیرو خط امام درخصوص تسخیر سفارت آمریکا پیدا کرد. فرقی نمیکند که از کار خود پشیمان شده باشند یا همچنان معتقد باشند که نه تنها اشغال سفارت درست بود، بلکه ۴۴۴ روز بحران پس از آن را نیز خالی از مشکل بدانند. اما حالا که از آن دوران، ۴۲ سال فاصله گرفتهایم، بعضی همچنان قصد دارند مسئله سفارت آمریکا را با همان شور انقلابی سال ۱۳۵۸ تحلیل کنند. همین شور انقلابی کاذب در سال ۱۴۰۲ است که اعتقاد دارد مشتی محکم بر دهان استکبار کوبیده و باید سالگرد اشغال سفارت را هر سال جشن بگیرد و یکی از سیاسیون تندرو را برای سخنرانی درخصوص واقعهای که ۴۲ سال قبل اتفاق افتاده، پشت تریبون بفرستد. همین شور کاذب است که سخنگوی دولت ابراهیم رئیسی را برای برگزاری نشست خبری دولت، به حیاط سفارت آمریکا میفرستد که پرچم جمهوری اسلامی و آرم دولت آن را پایینتر از نشان سفارت آمریکا قرار دهد تا به قولی، مشتی دیگر بر دهان استکبار بکوبد. اگر سخنگوی دولت آمریکا چنین حرکت بچگانهای را در سفارت تعطیل ایران در واشینگتن انجام میداد، ما چه واکنشی داشتیم؟ این شور کاذب، همواره درخصوص مسئله سفارت که در خارج از ایران با عنوان بحران گروگانگیری شناخته میشود، در حال محاسبات اشتباه است.
در همان سال ۱۳۵۸، ایستگاه اطلاعاتی ک.گ.ب در سفارت شوروی یا امآیسیکس در سفارت انگلستان هم به دست انقلابیون میافتاد، بعید میدانم اسنادی کمتر از آنچه در ایستگاه اطلاعاتی سیآیای در سفارت آمریکا پیدا شد را کشف میکردند. به اسناد سفارت آمریکا که به طور کامل چاپ و منتشر شده، دقت کنید؛ به دو بخش اسناد دیپلماتیک مربوط به وزارت خارجه و اسناد اطلاعاتی مربوط به آژانس اطلاعات مرکزی تقسیم میشود. مناقشه بیشتر بر سر اسناد مربوط به سیآیای است. شاید آن زمان لوازم گریم و پاکتهای پول که در ایستگاه سفارت آمریکا کشف شد، میتوانست شور انقلابی را برانگیزد اما امروز که به ماجرا نگاه میکنیم، آنچه کشف شد، طبیعیترین وسایلی است که در یک ایستگاه میتواند وجود داشته باشد.
بسیاری از سفرای جمهوری اسلامی در کشورهایی خاص، متعلق به وزارت خارجه نیستند و از دستگاههای نظامی یا اطلاعاتی به این ماموریت رفتهاند. این مسئله نهتنها عجیب و پنهان نیست، بلکه مطلوب و طبیعی است. قطعا ماموریت یک سفارت در برلین، با بغداد یا تیرانا یا اسلامآباد متفاوت است. همین الگو برای کشورهای خارجی نیز وجود دارد. البته نمیدانم رسانههای آنها وقتی سفیری با پیشینهای مشخص به کشورشان میرفت، رفتارهایی مثل بعضی رسانههای داخلی ما از خود بروز میدادند مبنی بر اینکه فلان کشور یک سفیر اطلاعاتی به تهران فرستاده، یا نه. اینها قواعدی هستند که نمیشود نادیده گرفت و در بازیهای سیاسی و امنیتی، رعایت میشوند.
از ته دل امید دارم که سفارتخانههای جمهوری اسلامی ایران هیچ وقت به سرنوشت سفارت آمریکا در تهران، دچار نشود. چون هر سفارتی در دل خود یک ایستگاه دارد که حتی سفیر هم اجازه ورود به آن را ندارد. معتقدم واقعه سفارت آمریکا برای هر سفارت دیگری- حتی سفارتهای ایران در کشورهای دیگر- اتفاق میافتاد یا امروز بیافتد، کشفیاتش با آنچه در ادبیات رسمی ما لانه جاسوسی خوانده میشود، تفاوتی نخواهد داشت. بازی اطلاعات و ضداطلاعات، قواعد خود را دارد.