✍️ بیژن اشتری
امروز داشتم کتابخانهام را مرتب میکردم و چشمم خورد به کتابهایی که براهنی و ساعدی و شاملو و پرهام و…در دهه پنجاه نوشته یا ترجمه کرده بودند. بیاغراق همه کتابها یک مضمون واحد را دنبال میکرد و آن امپریالیسمستیزی و استعمارستیزی است. دریغ از یک کتاب تالیفی یا ترجمهای درباره دموکراسی. این یک واقعیتی است که در دهه پنجاه خورشیدی، مفهوم دموکراسی هیچ نقشی و هیچ جایگاهی در ذهنیت روشنفکران ایرانی نداشت.
اصلا در مواردی دموکراسی یک ارزش منفی شمرده میشد و به نظرم یک دلیل عمدهاش این بود که حامیان نظام شاهنشاهی در جهان عمدتا کشورهای دموکراتیک غربی بودند و البته دلیل دیگرش هم تاثیرپذیری تقریبا همه روشنفکران ما و حتی اندیشمندان مذهبی ما، از کمونیسم و مارکسیسم بود.
به هر حال انقلاب اسلامی که رخ داد دقیقا همان چیزی را به روشنفکران داد که آنها تقریبا یک دهه درباره ارزشمندی آن نوشته و گفته بودند. نظامی روی کار آمد که امپریالیسمستیز و آمریکاستیز بود. جالب است که در یکی دو سال اول، باز همین روشنفکران همچنان بر باورهای قدیمی خود تاکید میکردند و حتی حکومت جمهوری اسلامی را متهم میکردند که به اندازه کافی امپریالیسمستیز نیست.
یادمان نرفته که اولین بار یک سازمان چپگرا که مورد تایید تقریبا عموم روشنفکران ما بود، سفارت آمریکا را اشغال کرد و یادمان نرفته که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، شاملو و ساعدی و پرهام و دیگر بزرگان الیت روشنفکری کشور نامه تائیدآمیزی بر این حرکت نوشتند و منتشر کردند. یادمان نرفته که چپیها روی دیوارها مینوشتند سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید و یا مینوشتند همه ساواکیها اعدام باید گردند.
خلاصه میخواهم بگویم دیگ تندروی و آمریکاستیزی را همین روشنفکران عزیز هم میزدند و جمهوری اسلامی هم برای اینکه اینها را از حیث شعاری خلعسلاح کند مدام مرتکب اعمال آمریکاستیزانهی افراطیتر میشد و آنقدر در این کار پیش رفت که روی حضرات روشنفکر کم شد.
خلاصه چپیها ما کاری کردند که لیبرال تبدیل به یک فحش ناموسی شد و حرف زدن از مزایای دموکراسی عملی مستوجب شماتت و احیانا زندان و نتیجه میگیرم که گناه همه گرفتاریهای امروز ما را نباید صرفا سر مذهبیهای تندرو انداخت. گناه روشنفکران دهه پنجاهی بیشتر نباشد کمتر نیست. الان هم روشنفکران ما اگر میخواهند جامعه بهتری داشته باشند باید جملگی بر روی ارزشهای دموکراسیخواهانه اجماع کنند وگرنه …..
امروز داشتم کتابخانهام را مرتب میکردم و چشمم خورد به کتابهایی که براهنی و ساعدی و شاملو و پرهام و…در دهه پنجاه نوشته یا ترجمه کرده بودند. بیاغراق همه کتابها یک مضمون واحد را دنبال میکرد و آن امپریالیسمستیزی و استعمارستیزی است. دریغ از یک کتاب تالیفی یا ترجمهای درباره دموکراسی. این یک واقعیتی است که در دهه پنجاه خورشیدی، مفهوم دموکراسی هیچ نقشی و هیچ جایگاهی در ذهنیت روشنفکران ایرانی نداشت.
اصلا در مواردی دموکراسی یک ارزش منفی شمرده میشد و به نظرم یک دلیل عمدهاش این بود که حامیان نظام شاهنشاهی در جهان عمدتا کشورهای دموکراتیک غربی بودند و البته دلیل دیگرش هم تاثیرپذیری تقریبا همه روشنفکران ما و حتی اندیشمندان مذهبی ما، از کمونیسم و مارکسیسم بود.
به هر حال انقلاب اسلامی که رخ داد دقیقا همان چیزی را به روشنفکران داد که آنها تقریبا یک دهه درباره ارزشمندی آن نوشته و گفته بودند. نظامی روی کار آمد که امپریالیسمستیز و آمریکاستیز بود. جالب است که در یکی دو سال اول، باز همین روشنفکران همچنان بر باورهای قدیمی خود تاکید میکردند و حتی حکومت جمهوری اسلامی را متهم میکردند که به اندازه کافی امپریالیسمستیز نیست.
یادمان نرفته که اولین بار یک سازمان چپگرا که مورد تایید تقریبا عموم روشنفکران ما بود، سفارت آمریکا را اشغال کرد و یادمان نرفته که پس از اشغال سفارت آمریکا توسط دانشجویان خط امام، شاملو و ساعدی و پرهام و دیگر بزرگان الیت روشنفکری کشور نامه تائیدآمیزی بر این حرکت نوشتند و منتشر کردند. یادمان نرفته که چپیها روی دیوارها مینوشتند سپاه پاسداران را به سلاح سنگین مجهز کنید و یا مینوشتند همه ساواکیها اعدام باید گردند.
خلاصه میخواهم بگویم دیگ تندروی و آمریکاستیزی را همین روشنفکران عزیز هم میزدند و جمهوری اسلامی هم برای اینکه اینها را از حیث شعاری خلعسلاح کند مدام مرتکب اعمال آمریکاستیزانهی افراطیتر میشد و آنقدر در این کار پیش رفت که روی حضرات روشنفکر کم شد.
خلاصه چپیها ما کاری کردند که لیبرال تبدیل به یک فحش ناموسی شد و حرف زدن از مزایای دموکراسی عملی مستوجب شماتت و احیانا زندان و نتیجه میگیرم که گناه همه گرفتاریهای امروز ما را نباید صرفا سر مذهبیهای تندرو انداخت. گناه روشنفکران دهه پنجاهی بیشتر نباشد کمتر نیست. الان هم روشنفکران ما اگر میخواهند جامعه بهتری داشته باشند باید جملگی بر روی ارزشهای دموکراسیخواهانه اجماع کنند وگرنه …..