در انتخابات مجلس پنجم، برای بسیاری از فعالان سیاسی، تصویری که در انتظارشان بود، روشن نبود و براساس آنچه از قبل پیشبینی میکردند، وارد فرایند انتخابات شدند و نتیجه حاصله، بهنوعی همه را غافلگیر کرد. بسیاری بر این گمان هستند که مهمترین رخداد آن انتخابات، معرفی سازمان تشکیلات رأی به نام کارگزاران بود،
درحالیکه باید اشاره کرد غیر از این، رخداد دیگری هم خود را عیان کرد که شاید تا مدتها و حتی تا امروز جدی گرفته نشده است و آنهم رأی اولیها بودند. رأی اولیها در مجلس پنجم کسانی را به مجلس فرستادند یا در آستانه ورود به مجلس قرار دادند که بههیچوجه هویتی سیاسی نداشتند، بلکه میتوان از آن با مفهومی غیرسیاسی و تصویری از زندگی و بهواقع اجتماعی یاد کرد. برای نمونه، راهیابی فردی از شهرستان کرج که در افواه او را شبیه یکی از خوانندگان پیش از انقلاب میدانستند یا رأی درخورتوجه خانمی از تهران که با کمترین تبلیغات، آنهم بهشدت محدود و فقط اطراف دانشگاه تهران، بدون هیچ پشتیبانی مشخص، تا آستانه ورود به مجلس شورای اسلامی قرار گرفت. غیر از این در شهرهای دیگر و بهویژه شهرهای بزرگ هم از این نوع خبرها میرسید که کسانی، یا رأی لازم برای ورود به مجلس را کسب کرده بودند یا در آستانه ورود به مجلس متوقف شده بودند که حرف و حدیثهایی نیز درباره این توقفها و عاقبتشان شنیده میشد که هر طور بود، گذشت. باوجوداین آنچه اتفاق افتاد، فقط نوک قله کوه یخی بود که میشد دید و همه کوه یخ، خود را در انتخابات سال ۷۶ به نمایش گذاشت؛ کوه یخی که اگر بررسی درستی انجام میگرفت، قبل از دوم خرداد هم میشد به وجود آن پی برد ولی هرچه بود، همه گروههای سیاسی آن ایام، چه به قصد و چه بدون قصد از مشاهده آن غافل ماندند و این غفلت سبب شد که انتخابات ریاستجمهوری سال ۷۶ همه را غافلگیر کند، به طوری که برندگان و بازندگان آن انتخابات، برای نتایج حاصله آماده نباشند.
اما آنچه لازم است به آن اشاره شود، تکرار این غافلگیری در سالهای ۸۸ و ۹۲ بود ولی مهمترین غافلگیری اینها نبود. من بر این گمانم که مهمترین غافلگیری در انتخابات شورای شهر دوم رخ داد؛ انتخاباتی که شاید بتوان آن را آزادترین انتخابات پس از انقلاب مشروطه دانست ولی آنچه از همه مهمتر بود، نه برگزاری یک انتخابات ایدئال، بلکه سازمان رأی نیروهای سیاسی بود. انتخاباتی که نشان داد آنچه کمتر از سوی فعالان سیاسی به آن توجه میشود، نبود سازمان رأی محاسبهکردنی است و این سازمان رأی، بهویژه برای آنانی که سالها از تأثیرگذاری بر روند حوادث کنار کشیده بودند، بهشدت نحیف و لاغر بود و البته این اتفاق جدیدی نبود. مرور تاریخ فعالیت سیاسی در ایران نشان میدهد که چهبسا گروههایی در بعضی دورهها اقبال درخورتوجهی بین مردم داشتند، ولی با کاستن از فعالیت خود، در بزنگاههایی که حتی امکان حداقلی از حضور را داشتند، با آنکه بعدها دیگران بر شرافت اخلاقیشان اذعان داشتند، ولی دیگر توان و رمقی برای بازگشت به عرصه سیاسی نداشتند و تبدیل به فراموششدگانی از گذشته شدند. این را میتوان در جبهه ملی در دوران انقلاب و نهضت آزادی و نیروهای ملی-مذهبی در شورای شهر دوم دید. نیروهایی که اکثر مخالفان سابقشان امروز در شرافتشان شکی ندارند ولی کسی به اثرگذاری سیاسی آنها باور ندارد و شورای شهر دوم معیاری واقعی برای این موضوع است. و حالا به نظر میرسد بعد از سه دوره انتخابات مجلس یازدهم، ریاستجمهوری سیزدهم و مجلس دوازدهم، بخش بزرگی از اصلاحطلبان با نام «جبهه اصلاحطلبان ایران» هم به همان راه میروند. قطع رابطه انتخابی با سازمان رأی به این عنوان که کنار مردم میمانیم، به نظر میرسد که از آنها در نهایت یک جبهه ملی دیگر و نهضت آزادی دیگر میسازد و شاید برای همین است که اینان نتوانستند رخدادهای سال ۱۴۰۱ را پیشبینی کنند و در آن اثرگذار باشند، چراکه پیشاپیش با آن بدنه رأی اولی ارتباطی نداشتند، ارتباطی که هرچند بسیار محدود، در انتخابات میسر است و حالا هم شاید متوجه نیستند که این قطع ارتباط و شرطگذاری، انقطاع با سازمان رأی را به ۱۰ سال خواهد رساند و قطعا پس از ۱۰ سال، دیگر حتی اگر بهترین شرایط هم فراهم شود، نتیجهای بهتر از سال ۱۳۸۱ و شورای شهر دوم عایدشان نخواهد کرد و نهایتا شاید روزی دربارهشان بگویند آنها مردمانی شرافتمند بودند. همین و بس.
اصلاحطلبان در مرحله مقدماتی انتخابات ریاستجمهوری به پیشواز کابینه چهاردهم رفتند
از دیروز بررسی صلاحیت نامزدهای انتخابات ریاستجمهوری چهاردهم آغاز شد و شاید بیش از همه این اصلاحطلبان باشند که نمیدانند چه بر سر نامزدهایشان خواهد آمد. نامزدهایی که سهم حداقلی را از سونامی ثبتنامها داشتند و در حقیقت نام چهار نفر به عنوان نامزد اصلی اصلاحطلبان با توان عبور از فیلتر شورای نگهبان وجود دارد. در جبهه اصلاحات اتفاقات عجیب، کم روی نداد. از یک سو برخلاف انتظار از چندین چهره که در گمانهزنیهای سیاسی و رسانهای بسیار از آنها نام برده شد، خبری نبود؛ محمدرضا عارف، محسن هاشمی، محمد صدر و… در نهایت شایعات را به واقعیت بدل نکردند و عطای حضور در انتخابات ریاستجمهوری را به لقایش بخشیدند. در سوی دیگر برخی چهرهها هم که نامی از آنها برده نمیشد، در خیابان فاطمی حاضر شدند و شناسنامه به دست، ثبتنام کردند. از مصطفی کواکبیان که چراغ اول اصلاحطلبان را روشن کرد تا ناصر همتی، علی صوفی، محمدعلی وکیلی، محمود صادقی و سیدهحمیده زرآبادی که تقریبا کارشناسان معتقدند تأیید صلاحیت آنها چندان قابل پیشبینی نیست تا جایی که به اذعان بسیاری حضور این افراد در وزارت کشور و سخنرانی پنجدقیقهای پشت تریبون را صرفا فرصتی برای بیان مواضع خود دیدند. در این بین سایر کاندیداهای جبهه اصلاحات که تصمیم به ثبتنام گرفتند، ازجمله کسانی بودند که انتظار برای حضورشان وجود داشت. در این میان چهرههای شاخص شامل اسحاق جهانگیری، محمد شریعتمداری، عباس آخوندی و مسعود پزشکیان است. در یک ارزیابی کلی بدیهی است که وزن و جایگاه اسحاق جهانگیری با توجه به سابقه، عملکرد و عقبه وی به مراتب بیشتر از سایر گزینههای اصلاحطلبی است تا جایی که میتواند جدیترین نامزد این جبهه (اصلاحات) به شمار آید. او که با شعار «برای ایران» آمده است، در پاسخ به این سؤال که دولت او دولت سوم روحانی خواهد بود؟ گفت: «من اسحاق جهانگیری هستم». او که نهایت اخلاقمداری را در سال ۹۶ به نمایش گذاشت و در حالی که شاید اقبال عمومی به او بیش از روحانی بود به نفع رئیس دولت یازدهم کنار کشید، این بار برای ایران آمده است و میگوید «حال ایران خوب نیست». جهانگیری در اولین سخنان خود بعد از ثبتنام گفت: «با امید به برداشتن قدمهایی در جهت اصلاح رویکردها و رویههای غلط و خلق ظرفیتهای تازه وارد عرصه انتخابات شدم». جهانگیری تأکید کرد: «ایران امروز میتواند این تنگناها و چالشها و حتی بحرانها را پشت سر بگذارد و چشمانداز راهگشا و امیدبخشی را پیشروی خود ببیند، به شرط آنکه اولا مدل حل مسائل بنیادین و ابرچالشها باید بر اجماعسازی در میان همه ارکان نظام و تأمین مشارکت فعال آنان بر وجود مسئله و راهحل آنها و بهکارگیری تیم مدیریتی کاردان مبتنی باشد». جهانگیری تصریح کرد: «من آمدهام تا نظام مدیریتی کشور را به جای تکیه بر تبلیغات و صنعت دستاوردسازی به ضرورتِ مهم دردها و دغدغههای واقعی مردم، از قبیل کوچکشدن سفره و رنج بیماری و بیکاری و بیآیندگی و مداخلهگری در زندگی آنها، به تلاش برای کاهش و حل آنها سوق بدهم». هرچند برخی معتقدند سایه رد صلاحیت او مانند انتخابات ۱۴۰۰ کماکان سنگینی میکند، اما او همچنان مهمترین گزینه اصلاحطلبان است که تجربه، توان، دانش و محبوبیت لازم را برای انسجام در جبهه اصلاحات دارد. البته گزینههای آخوندی، شریعتمداری و پزشکیان هم در صورت تأیید صلاحیت میتوانند بازیگران مهم انتخابات پیشرو باشند. عباس آخوندی که با بیان ساخت یک میلیون مسکن در زمان وزارتش وارد وزارت کشور شد، دغدغه خود را اینگونه بیان کرد: «من نگران ایرانم، نگران فقر، منازعه بینالمللی و فروپاشی اجتماعی و فرهنگی ملتی که هسته مرکزی یک تمدن چندین هزارساله است. ملتی که باید عنصر اصلی پیوند ملتهای منطقه و مایه ثبات و توسعه خود و پیرامون باشد، دچار کشمکشهای بیپایان و بیانتهایی شده است».
محمد شریعتمداری هم پس از ثبتنام در انتخابات با بیان اینکه درست است که بدون سیاستگذاری نمیتوان حکمرانی موفقی داشت، اما هیچ سیاستی هم بدون یک روح جمعیِ امیدوار و متحد موفق نخواهد شد، گفت: «امروز من به این دلیل اینجا هستم که میدانم حال ایران ما، این میراث مشترکمان خیلی خوب نیست، اما باور دارم که میشود اوضاع را بهتر کرد و ایرانی آباد و شاد ساخت».شریعتمداری اضافه کرد: نه حاکمیت دوگانه شکل میدهم و نه یکدستسازی و خالصسازی خواهم کرد، بلکه تلاش میکنم تفاهم و ائتلاف حداکثری را برای حل مسائل مردم به وجود آورم.
مسعود پزشکیان، نماینده مجلس پس از ثبتنام در ستاد انتخابات وزارت کشور گفت: ضمن ابراز تأسف از حادثه ایجادشده برای رئیسجمهوری، برای کمک به افزایش مشارکت، وارد صحنه رقابت شدیم. آنچه باید انجام دهیم، ارائه حرفها و راههای جدید نیست، مشکل این است که حرفهای رهبری و قانون برنامه را میگذاریم یک طرف و از خودمان حرف جدید میزنیم. آنچه من میگویم، سیاستهای کلی ابلاغی از سوی رهبری است و آنچه عمل میکنیم، همین است.
جمیع سخنان این نامزدها حول ایرانی بود که حالش این روزها خوب نیست، واقعیت این است که نه فقط اراده که دانش و تجربه لازم برای اصلاحش کار خالصسازانی که سه سال گذشته حکمرانی کردند، نیست و برای آبادانی ایران نیاز به حضور همه گرایشهاست.