رضا صادقیان
یکی از مهمترین چالشهای دولت چهاردهم و یافتن جایگزین برای مدیران امروز در بخشهای مختلف دولت و سایر سازمانها، بحران سالمندی مدیران ارشد است.
یک: دشواره سن بالای وزیران پیشنهادی بیش از آنکه به نگاه رئیس دولت چهاردهم مرتبط باشد و یا امکان کشف، پرورش و ارتقاء گزینههای جوانتر برای قبول مسئولیتها در کشور یافت نشود، به دو گزاره گستردهتر ارتباط دارد. ۱: مدیران بیاعتماد به افراد ۲: بسته شدن دریچههای ورود به ساختار قدرت.
دو: از زمان شکلگیری دولت نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، رفته رفته سن وزیران پیشنهادی و معاونتهای وزارتخانهها افزایش پیدا کرده است. متوسط سن وزیران دولت اول ۴۰ سال و حال در دولت چهاردهم با متوسط سن ۶۰ سال روبرو هستیم. بخشی از جوان بودن دولت نخست به حضور نیروهای جوان، خواهان انقلاب و مدافعان تغییرات بنیادی در ساختارها قدرت مرتبط است. در واقع نیروی پیش برنده انقلاب را جوانان تشکیل میدهند و لاجرم همانها نیز در نقاط مختلف قدرت قرار خواهند گرفت. چنین اتفاقی پس از پیروزی انقلاب رخ داد. چنانچه جدول سن وزیران از ابتدای انقلاب را نگاه کنیم، گام به گام شاهد افزایش سن مدیران ارشد هستیم. مدیرانی که بعضا از جایگاهی به جایی دیگر رفتند و در تمام دورهها مدیر بودهاند. حتی در دولت اول و دوم احمدینژاد که مدعی کنار گذاشتن مدیران سابق بود و تلاش وافری کرد تا ساختار مدیریت را برهم بزند، این مهم به دلیل افزایش هزینههای مدیریت در بخشهای دولت محقق نشد.
سوم: اکثر چهرههای سیاسی امروز همان دولتمردان دیروز هستند. نیرویی که گاه در وزارتخانه مشغول به کار شده است، برخی سالهای در بنیاد مستضعفان، فرمان اجرایی امام(ره) و روزگاری در سازمان دیگر. به عبارتی ما با افرادی روبرو هستیم که در دولتهای گذشته دارای سمت و جایگاه بودند. ورود گزینهای مانند آذری جهرمی در دولت دوم روحانی و احسان خاندوزی در دولت مرحوم رئیسی یکی از همان اتفاقهای نادر است. رویدادی که اگر گذشته هر کدام از این افراد را بررسی کنیم بهتر متوجه میشویم که رشد این افراد بیش از آنکه برآمده از طی کردن پلههای مدیریت باشد، وامدار گشودن دریچه قدرت برای یک لحظه است! در واقع طی تمام سالیان گذشته جریان اصلاحطلب امکان کادرسازی را به دلایل مختلف نیافته است و از سویی جریان اصولگرا نیروهایی را پرورانده که اکثریت آنان به اتفاق راه به بیراه بردهاند و از مدیریت کلان جزء کولهبازی از بازتولید توهم و دوری از واقعیت کارنامهای ارایه نکردهاند. به عبارتی بخشی از رجوع دوباره دولت چهاردهم و قبلتر از آن دولتهای سابق به کارنامه بسیار منفی اصولگرایان برای جوانگرایی بازمیگردد. جوانانی که یک روز پیشنهاد نفی مذاکره با اوباما را صادر میکنند. روزگاری از دیوار سفارت بالا میروند و مدتی بعد چنان از اقتصاد رو به افول غرب و آمریکا و فرا رسیدن زمستان سخت اینجا و آنجا سخنرانی میکنند که امر برای خودشان مشتبه میشود. برای فهم این مسئله کافیست کارنامه نیروهای جوان دولت سیزدهم با سالخوردگان همان دولت مقایسه کنیم. کارنامهای سراسر تبلیغی که ذرهای از آن همه گفتار و عکس دستاوردی برای مردم و مخاطبان نداشته است. متاسفانه حتی در جایی که به نیروی جوان اعتماد شده است، آن اعتماد راه به جایی نبرده است.
چهارم: مشکل سالخورده بودن وزیران دولت چهاردهم به حاضران در ساختار و زاویه نگاه آنان به ورود نیروهای جدید به قدرت ارتباط پیدا میکند. ساختاری که امکان باز کردن دریچههای ورود به نهادهای قدرت را به خوبی محقق نکرده و سال به سال نیروهای آن مسنتر شده است. گره عبور از وزیران سن بالا گشودن دریچههای قدرت برای جوانان و دخالت دادن آنان برای تصمیمگیریهای بزرگتر تامینگر بخش زیادی از آینده کشور است، آیندهای که در شکل دادن و ساختن آن نیروهای جوان نقش داشتهاند و در بزنگاههای مهم نقش حامیان اصلی و کوشا را برای متعادل ساختن و حفظ ساختارهای قدرت انجام خواهند داد.
یکی از مهمترین چالشهای دولت چهاردهم و یافتن جایگزین برای مدیران امروز در بخشهای مختلف دولت و سایر سازمانها، بحران سالمندی مدیران ارشد است.
یک: دشواره سن بالای وزیران پیشنهادی بیش از آنکه به نگاه رئیس دولت چهاردهم مرتبط باشد و یا امکان کشف، پرورش و ارتقاء گزینههای جوانتر برای قبول مسئولیتها در کشور یافت نشود، به دو گزاره گستردهتر ارتباط دارد. ۱: مدیران بیاعتماد به افراد ۲: بسته شدن دریچههای ورود به ساختار قدرت.
دو: از زمان شکلگیری دولت نخست پس از پیروزی انقلاب اسلامی تا به امروز، رفته رفته سن وزیران پیشنهادی و معاونتهای وزارتخانهها افزایش پیدا کرده است. متوسط سن وزیران دولت اول ۴۰ سال و حال در دولت چهاردهم با متوسط سن ۶۰ سال روبرو هستیم. بخشی از جوان بودن دولت نخست به حضور نیروهای جوان، خواهان انقلاب و مدافعان تغییرات بنیادی در ساختارها قدرت مرتبط است. در واقع نیروی پیش برنده انقلاب را جوانان تشکیل میدهند و لاجرم همانها نیز در نقاط مختلف قدرت قرار خواهند گرفت. چنین اتفاقی پس از پیروزی انقلاب رخ داد. چنانچه جدول سن وزیران از ابتدای انقلاب را نگاه کنیم، گام به گام شاهد افزایش سن مدیران ارشد هستیم. مدیرانی که بعضا از جایگاهی به جایی دیگر رفتند و در تمام دورهها مدیر بودهاند. حتی در دولت اول و دوم احمدینژاد که مدعی کنار گذاشتن مدیران سابق بود و تلاش وافری کرد تا ساختار مدیریت را برهم بزند، این مهم به دلیل افزایش هزینههای مدیریت در بخشهای دولت محقق نشد.
سوم: اکثر چهرههای سیاسی امروز همان دولتمردان دیروز هستند. نیرویی که گاه در وزارتخانه مشغول به کار شده است، برخی سالهای در بنیاد مستضعفان، فرمان اجرایی امام(ره) و روزگاری در سازمان دیگر. به عبارتی ما با افرادی روبرو هستیم که در دولتهای گذشته دارای سمت و جایگاه بودند. ورود گزینهای مانند آذری جهرمی در دولت دوم روحانی و احسان خاندوزی در دولت مرحوم رئیسی یکی از همان اتفاقهای نادر است. رویدادی که اگر گذشته هر کدام از این افراد را بررسی کنیم بهتر متوجه میشویم که رشد این افراد بیش از آنکه برآمده از طی کردن پلههای مدیریت باشد، وامدار گشودن دریچه قدرت برای یک لحظه است! در واقع طی تمام سالیان گذشته جریان اصلاحطلب امکان کادرسازی را به دلایل مختلف نیافته است و از سویی جریان اصولگرا نیروهایی را پرورانده که اکثریت آنان به اتفاق راه به بیراه بردهاند و از مدیریت کلان جزء کولهبازی از بازتولید توهم و دوری از واقعیت کارنامهای ارایه نکردهاند. به عبارتی بخشی از رجوع دوباره دولت چهاردهم و قبلتر از آن دولتهای سابق به کارنامه بسیار منفی اصولگرایان برای جوانگرایی بازمیگردد. جوانانی که یک روز پیشنهاد نفی مذاکره با اوباما را صادر میکنند. روزگاری از دیوار سفارت بالا میروند و مدتی بعد چنان از اقتصاد رو به افول غرب و آمریکا و فرا رسیدن زمستان سخت اینجا و آنجا سخنرانی میکنند که امر برای خودشان مشتبه میشود. برای فهم این مسئله کافیست کارنامه نیروهای جوان دولت سیزدهم با سالخوردگان همان دولت مقایسه کنیم. کارنامهای سراسر تبلیغی که ذرهای از آن همه گفتار و عکس دستاوردی برای مردم و مخاطبان نداشته است. متاسفانه حتی در جایی که به نیروی جوان اعتماد شده است، آن اعتماد راه به جایی نبرده است.
چهارم: مشکل سالخورده بودن وزیران دولت چهاردهم به حاضران در ساختار و زاویه نگاه آنان به ورود نیروهای جدید به قدرت ارتباط پیدا میکند. ساختاری که امکان باز کردن دریچههای ورود به نهادهای قدرت را به خوبی محقق نکرده و سال به سال نیروهای آن مسنتر شده است. گره عبور از وزیران سن بالا گشودن دریچههای قدرت برای جوانان و دخالت دادن آنان برای تصمیمگیریهای بزرگتر تامینگر بخش زیادی از آینده کشور است، آیندهای که در شکل دادن و ساختن آن نیروهای جوان نقش داشتهاند و در بزنگاههای مهم نقش حامیان اصلی و کوشا را برای متعادل ساختن و حفظ ساختارهای قدرت انجام خواهند داد.