با نگاهی به جریان فرایند ساخت این مجموعه؛ از تامین مالی، اخذ مجوزهایی که برای دریافت هرکدام از آنها باید اعصابی پولادین و کفشهایی آهنی داشت، استفاده از تجارب نوین جهانی و به کارگیری استانداردهایی که از معتبرترین موسسات بینالمللی وام گرفته شده، ارزش کار خانم دکتر کاوه برایم صدچندان میشود.
این تجربه نشان میدهد وقتی علم و پشتکار با هم عجین میشوند، کارهای بزرگ و درست شکل میگیرد. همچنین این تجربه نشانگر آن است که اگر بستر و فضای مناسبی ایجاد شود بسیاری از حرکتهای اجتماعی و حتی اقتصادی بزرگ میتواند شکل گرفته و به ثمر بنشیند. بر اساس تجاربی از این دست، تغییر سیاستها به همراهی وفاق با مردم، میتواند گام اول برای پیمودن مسیر شکوفایی، توسعه و گشایشهای همهجانبه باشد. لذا باید از مداخله دولت در حوزه خصوصی و عمومی کاست.
نکته قابلتوجه دیگر آن است که وقتی برخی گزارشهای مربوط به افراد بستری شده را نگاه میکردم و داستان زندگیشان را از زبان خودشان و یا مددکارشان میشنیدم به این دریافت رسیدم که به طور کلی جامعه و خانوادهها، نه اطلاعات کافی درزمینه مواجه با بیماریهای اعصاب و روان و انواع ناتواناییها و…. را دارند و نه آموزشی در این زمینه میبینند و متاسفانه در فرهنگ عمومی جامعه نیز شیوه اجتماعی شدن برای چگونگی مواجهه با این افراد دارای ضعف است.
باید توجه داشت که خدمات پیشگیری درمانی و توانبخشی بیماریهای روان میتواند اثرات بزرگی در بهبود روابط اجتماعی، کاهش رفتارهای مخرب خانوادگی، اجتماعی و رفتارهای مجرمانه داشته باشد؛ چرا که بسیاری از این رفتارها، نشأت گرفته از عدم سلامت روان و ضربههای روحی و روانی در دوران کودکی و نوجوانی و بزرگسالی هست که به افراد وارد شده است.
به عنوان نکته سوم این مسئله قابل توجه است که حتی در فرهنگ خیرین نیز تمایل بر آن است تا بیشتر به مراکزی کمک شود که حس و حال خوب ملموسی را منتقل کنند و بیمارهای جسمی را التیام میبخشند یا در پی ساختن بنایی هستند که در معرض دیدشان باشد؛ اما به خاطر داشته باشیم که ساخت مراکز درمانی و توانبخشی برای اینگونه افراد و همچنین مواردی که به چشم نمیآیند همچون آموزش و توانمندسازی و کمک به بازگشت این افراد به جامعه بسیار مهم و ارزشمند است. چرا که چنین مشکلاتی علاوه بر هزینههای آشکار، سبب پدید آمدن هزینههای پنهانی از نظر خانوادگی، اجتماعی واقتصادی برای افراد، خانواده و جامعه میشوند که بسیار بیشتر از هزینههای آشکار آن است.
نیاز به خدمات سلامت روان و درمان و توانبخشی بیماری های اعصاب و روان بدلیل گستردگی و شیوع مشکلات اعصاب و روان که در تحقیقات مختلف شیوع آن بین ۲۰ تا ۲۷ درصد افراد جامعه برآورد شده است و با توجه به این که این اختلالات مانند بیماریهای جسمی خود محدودشونده نیست یعنی اثرات آن تنها محدود به خود فرد و خانواده باقی نمی ماند بلکه اثرات آن در بسیاری از مواقع در خانواده و جامعه گسترش پیدا میکند و باعث هزینه های پنهان زیادی می گردد که به سادگی قابل مشاهده نیست.
بسیاری از مسایل مبتلابه جامعه مثل احساس ناامیدی، عدم امید به ادامه زندگی، احساس بدبختی و در هم شکستن افراد تنها به دلیل مشکلات پیرامونی نبوده و با رفع آنها قابل حل نیست.در بسیاری از موارد، اگر سلامت روان مناسب در فرد وجود داشته باشد، وی، قادر خواهد بود مشکلات و مسایل پیرامونی خود را حل کند و به جامعه و کار بازگردد.توجه به تمام این مسایل ضرورت سرمایهگذاری و مشارکت را در این زمینه بیشتر آشکار میکند.