ماجرای اصرار او برای اعزام به غزه هنوز فراموش نشده است، بنابراین حالا که جنگ در جنوب لبنان اوج گرفته است، برخی افراد از جمله خود من، به یاد آن اصرار افتادیم تا “شوخ شیخ را به روی او بیاوریم” هر چند که به لحاظ ادب درویشی شاید خیلی هم پسندیده نباشد، اما بدبختانه سیاست هم اقتضائات منطقی و نظام اخلاقی خاص خود را دارد!
در هر حال، آقای رسایی طعن طاعنان را بیپاسخ نگذاشته و گفته است که همیشه آمادۀ اعزام به صحنههای جنگ است اما در مورد لبنان، اولاً حزبالله خودش به تنهایی از پس اسرائیل برمیآید و ثانیاً حضورش در داخل ایران ضروری است چرا که در برابر توطئۀ عناصر مزدور و نفوذی آمریکا و اسرائیل به اسم اعتدال و اصلاحات، نباید صحنه را خالی کرد.
خب، این هم که جواب قاطع و دندانشکنی به شمار نمیرود! او وقتی تأکید میکند که حزبالله خود به تنهایی از پس اسرائیل برمیآید و نیازی به حضور او در لبنان نیست، روی دیگرِ حرفش آن است که حماس از پس اسرائیل برنمیآید و به همین دلیل هم وی داوطلب اعزام به غزه شد! آیا نظرش دقیقاً همین است؟
در مورد بخش دوم حرفش اما سخن بینهایت است. هدف انتقاد او قاعدتاً نمیتواند اصلاحاتیها و اعتدالیها باشد چرا که در دورۀ ریاست جمهوری مرحوم رئیسی، این دو نیرویِ به زعم او مزدور و نفوذی، کلاً از سیاست و قدرت برکنار بودند و اغلب میلی هم به بازگشت به آن نداشتند. خب، کدام چهرهها و نهادها، زمینهساز و مشوق بازگشت آنان به صحنۀ اجرایی کشور شدند؟ اگر آقای رسایی در پاسخ به این پرسش، کمی قدرت صراحت خود را بیشتر به نمایش بگذارد، مقصود غایی او روشنتر میشود.
راستش من هم علاقهای به عزیمت آقای رسایی به غزه یا لبنان ندارم. حضور او در داخل ایران برای مقابله با دولت مسعود پزشکیان و بخصوص محمدجواد ظریف که میل شدیدی هم به شمردنِ مکرر دندانهای او دارد، بسیار ضروری است چرا که کاملاً مؤثر است! شاید اثرش کمتر از یادداشتهای روزانۀ عباس عبدی در جهت تقویت دولت نباشد. چه بسا مخالفتخوانیها و خصومتورزیها که اثر معکوسش از هزار موافقت و رفاقت بیشتر است.