این مترجم پیشکسوت در گفتوگو با خبرنگار ادبیات و نشر درباره این موضوع که چه زمانی مترجمان حق دارند آثار پیشتر ترجمهشده را دوباره ترجمه کنند، گفت: این اتفاق در تمام دنیا درباره آثار کلاسیک که جایگاهی دارند، رخ میدهد و هر نسل یک ترجمه از این آثار ارائه میدهد. به فرض در ایران همین ده پانزده سال اخیر آثار کلاسیک روسی نظیر کتابهای تولستوی، داستایوفسکی و تورگنیف دوباره ترجمه شدند و مورد استقبال هم قرار گرفتند.
او افزود: این آثار پیشتر ترجمه شده بود و مترجم در عین روانی و شفافی نتوانسته بود سبک آنها را مشخص کند. مترجمان جدید که این آثار را دوباره ترجمه کردند، علت ترجمه مجدد این آثار را توضیح دادند که در نهایت ترجمههای جدید نیز خیلی مورد توجه قرار گرفتند.
کوثری گفت: همین الان خود من در حال کار کردن روی تراژدیهای یونانی هستم و الان چهار ترجمه از این آثار کلاسیک یونانی از اول قرن ۲۰ تا به حال پیش رویم است. این آثار پیشتر به قلم آدمهایی که البته شایستگی دارند ترجمه شدهاند. اما نکته مهم این است که چه ضرورتی وجود دارد که این آثار را دوباره ترجمه کنم؟
او با بیان اینکه هر ترجمه یک پیشنهاد است چون ما در عرصه ترجمه قطعیت نداریم، اظهار کرد: بنابراین بسیار خوب است که در هر دورهای یک مترجم یا مترجمهای خوب پیدا شوند که آثار کلاسیک را با توجه به زبان زمانه ترجمه کنند. اما درباره شرطهایی که این کار دارد باید بگویم ما نباید این شرطها را تعیین کنیم. نه من و نه هیچ کس دیگر حق نداریم بگوییم که چه اثری حق دارد ترجمه شود یا نشود. این موضوع بستگی به انصاف و وجدان هنری و علمی افراد دارد که از خود بپرسند آیا حق دارند به طرف ترجمه برخی از آثار بروند؟
این مترجم پیشکسوت در عین حال گفت: متأسفانه بعضی از ترجمههای جدید اصلا جدید نیستند، بلکه بازنویسی ترجمههای گذشته هستند که در آنها زبان ترجمه هم عوض نمیشود.
او ادامه داد: مترجمان قدیمی مثل عبدالله توکل یا محمد قاضی، فارسی را بلد بودند و به همین خاطر در دهه ۴۰ آثار را ترجمه میکردند اما الان ۸۰ درصد مترجمان ما بلد نیستند فارسی بنویسند ولی متاسفانه بازار کتاب ما که شمارگان کتابهایش هم به ۱۰۰۰ نسخه رسیده از این آثار پر شده است. همین موضوع باعث شده است که فروش ترجمههای اصیل کمتر بشود و بازار پر شود از تولیدات تقلبی.
کوثری اظهار کرد: حال اینکه چه کسی میتواند جلو این اتفاق را بگیرد، باید بگویم نه ارشاد، نه بنده و نه دیگر مترجمان نمیتوانند در این زمینه کاری انجام دهند. در اینجا تنها یک عامل وجود دارد و آن هم ناشر است. ناشر است که باید درباره ترجمه داوری کند که آیا یک ترجمه ارزش چاپ دارد یا نه.
مترجم «سور بز» و «گفتوگو در کاتدرال» یوسا همچنین گفت: برای مثال محمد قاضی ترجمه بسیار ارزندهای از «دن کیشوت» سروانتس ارائه کرده که هنوز در مقام ترجمه کار بسیار پختهای است. به همین خاطر اگر الان صفحهای دو میلیون تومان هم به من بدهند تا این اثر را ترجمه کنم، این کار را نمیکنم. الان من در زمینه تراژدیها روی آثار آیسخولوس یا گزیده اورپیدس کار میکنم. با اینکه خود مرحوم شاهرخ مسکوب برای من نوشته بود که سوفوکل را دوباره ترجمه کنم اما چون هنوز این ترجمه خواندنی است، من این کار را انجام ندادهام چون اعتقاد دارم من نباید حق این مترجمان را پایمال کنم و دست و پا شکسته اثری را به بازار ارائه کنم. اما متأسفانه بسیاری از ناشران نه سواد دارند و نه انصاف. البته ناشران واقعی ما که تعدادشان کمتر است، این کار را نمیکنند. منتها مثل بقیه چیزهایمان از جمله کالاهای تقلبی و چینی که وارد ایران میشوند، در این زمینه هم کارهای تقلبی زیاد است.
او در پایان تاکید کرد: ترجمه، یک کار فرهنگی فردی است و واقعا به انصاف و وجدان فرد برمیگردد که به سمت ترجمه اثری برود یا نه. مثلا اگرچه من قدری هگل خواندهام اما هیچ وقت به سمت ترجمه فلسفه هگل نرفتم. این آثار را بهتر است استاد فولادوند ترجمه کند؛ همانطور که آقای فولادوند هرگز به سمت ترجمه آثار فوئنتس نیامد یا رضا سیدحسینی به طرف فلسفه نرفت.