رقابت بین کمدین های خندوانه، مدتی است نفس گیر شده است، به طوری که شاید انتخاب را برای بینندگانش کمی دشوار کرده باشد؛ مسابقه ای که شب گذشته وارد مرحله سوم خود شد و طی آن امیرمهدی ژوله و علی مسعودی به رقابت پرداختند.
جوان شب گذشته بعد از یاد کردن از حادثه تلخ منا، بازهم پیوستن به کمپین درخواست جدی از سازمان ملل را یادآوری کرد و پس از آن دریابانان کشورمان شادی برنامه را دریافت کردند.
حتی شلوار یقه اسکی هم آب رفته است!
امیرمهدی ژوله که طی هم گروهی با امین حیایی از او جلو زده بود به عنوان اولین کمدین ظاهر شد؛ وی ضمن تشکر از مردم اعلام کرد که نماینده هیچ جناح و فرقه ای نیست و شکل دادن این حاشیه ها هم نادرست است.
ژوله در حالی که همان صابون زرد مراغه معروف را در دست گرفته بود آمد و با اشاره به فحش های امروزی گفت: قدیما یه احمق بود و یه بی شعور، اما حالا ۸ خط می نویسند بعد که خوندی می بینی باز هم ادامه داره، اون وقتم همه سن پایین هستند،خوب گوشیتون رو دست بچه ها ندید، فقط به کسی بدید که که به من رإی می دهد.
وی همچنین در باره تماس هایی که با تلفن عمومی داشتند بیان کرد: ما نسلی بودیم که فقط فوت می کردیم، طرف می گفت الو؟ فوت، فحش می داد؟ فوت و ….؛ بعد هم از کم شدن و تنهایی های بچه های امروز گفت که الان همه حتی پدر مادر ها هم تک بچه هستند، بعد با تعجب ادامه داد: یعنی کودک عمو نداره، خاله نداره، دایی نداره؛ یعنی حتی عمه هم نداره؟! آخه چه طور ممکنه؟! چون عمه ها خیلی مهمن، خیلی خوبن، من از همین جا به همه اون ها سلام می کنم، البته در راستای این کم شدن ها باید بگم که امروزه علاوه بر خانواده ها همه چیز آب رفته مثل إپُل ها، دماغ ها و حتی فاق شلوار ها؛ اون موقع ها شلوار داشتیم که زیپش تا زیر گلو مون می آمد و بهش می گفتیم شلوار یقه اسکی !
کارتون هایی که مثل ماه عسل علیخانی هستند
ژوله در مورد همین لباس های جدیدی گفت: چند وقت پیش دیدم یک خانومی داره به زور باری رو جابه جا می کنه، گفتم خواهرم می تونم کمکت کنم؟ اونم برگشت گفت داداش من اردلانم!
بعد از این ها بازهم یادآوری کرد که گوشی خود را دست بچه ها ندهید بلکه به کسی که به من رای می دهد بدهید و سپس به سراغ کارتون های زمان خودشان رفت و اظهار کرد: از بس در همه اونها همه شخصیتها دنبال خانوادشون میگشتند، ما فوبیای گم شدن مادر را داشتیم به همین خاطر تا ۵ دقیقه نمیدیدیمش به کلانتری زنگ میزدیم؛ اصلا انقدر که افراد تو این برنامهها پدر و مادر نداشتند،کارتونهای ما شبیه ماه عسل احسان علیخانی بود به طوری که ما با یک چشم میخندیدیم و با چشم دیگه اشک میریختیم!
این کمدین همچنین در مورد جنبه آموزشی برنامهها گفت: کارتونها خیلی آموزندهاند، مثلا بچههای مدرسه آلپ، کوه های آلپ و هایدی با پدربزرگ در آلپ به گونهای بودند که اگر الان من رو ول کنید از درکه گم میشم ولی اگر توی کوههای آلپ ولم کنید، بیست دقیقه دیگه خونه هستم!
سرندیپیتی زن مورد علاقه دههپنجاهیها!
او در نهایت از خالق اکثر این برنامهها که ژاپنیها و چینیها بودند تعریف کرد؛ این که همه عقدههایشان را در قالب چشم شخصیتهای کارتونی جا داده بودند، به طوری که هر چه کاراکتر خوبتر بود چشمهایش هم بزرگتر میشد، و به گفته وی: این باعث شده بود که در آن زمان دید آنها کلا شکل بگیرد به همین خاطر زن مورد علاقه پسرهای آن زمان بود؛ خوش اخلاق، صورتی روشن، چشم قد ِکف دست… !
در پایان این اجرا، ژوله از حاضران خواست تا در کنار همه این صحبتها به احترام کسانی که برای این آسایش و رفاه مردمان این مرز و بوم رفتند بایستند و لحظاتی را به افتخار آنها دست بزنند، که این اتفاق به صورت با شکوهی رخ داد.
حادثهای که مشهد را برای چند لحظه ساکت کرد
وقتی واکنشهای یار ژوله به وی پخش شد، علی مشهدی با همان پیژامه راه راه معروف و یک پیراهن سرخ رنگ که زنانه و مردانهاش به درستی معلوم نبود، در جایگاه کمدین قرار گرفت و در آغاز هم درباره همان پیراهن گفت: این را یکی از آشناهای ما از خارج آورده بود که همه مانده بودیم که این زنانه است یا مردانه، تا اینکه آنها با هم به تفاهم رسیدند و بعضی از جاها آقام اون رو میپوشید، گاهی اوقات هم ننه با اون مهمونی میرفت!
مشهدی در ادامه به سراغ پیکان معروفشان رفت و از تصادفی که همراه پدرش با یک پاترول داشت تعریف کرد؛ اینکه از شدت پوسیدگی ماشین آن قدر مچاله شد که داخل پاترول رفته بود و علاوه بر آن از پشت هم چنین وضعیتی با خودرویی دیگر ایجاد شده بود؛ اتفاقی که باعث شد پدرش به زور به تعویض اتاقک ماشین با فروش النگوهای مادر و صرفهجویی در مصرف پیژامه و …راضی شوند.
خلاصه بعد از خرید این اتاقک بود که به قول خودش آنها تازه به طور واقعی با سفید یخچالی آشنا شدند، برای همین از شدت عقده مشهدی سریع ماشین را با نگاه غضبناک پدر بیرون میبرد و از قضا وانتی از آنها قراضهتر یکدفعه با او برخورد میکند؛ حادثهای که کل مشهد را برای چند لحظه ساکت کرد!
پادرمیانی کل فامیل برای یک اتفاق!
او در این بین تصمیم میگیرد به مادرش بگوید ولی ننه هم با دیدن آن صحنه غش میکند و با به هوش آمدنش خودش اینبار دنبال علی میکند، برای همین او گفت: ما که دیدیم این که ننه ماست این جور میدوه دیگه از آقامون چه توقعی میتونیم داشته باشیم؛ برای همین چندوقت رفتم شمال گم و گور شدم تا آخرش با پادرمیانی کل فامیل برگشتم!
این پایان بخش اول اجرای مشهدی بود، چون بعد از آن شروع به تعریف و توصیف حالات نشستن افراد روی صندلیهای عمومی کرد و بعد از درآوردن صدای معروف روشن کردن ژیان قدیمیشان، از شهدایی یاد کرد که عاشقانه جنگیدند و وطن ما ر از چنگ دشمنانش نجات دادند.
پس از پخش واکنشهای ژوله به همگروهیش، خندوانه دیگری با آرزو و دعاهای خیر رامبد و این دو کمدین به آخر خود رسید.
حالا بازهم شما میمانید و رأیی که عاقبت برنده را مشخص میکند، ژوله یا مسعودی؟!
شاد باشید.