احسان محمدی در عصر ایران نوشت: «در فوتبال ایران هیچکس مثل علی دایی با توپ حرفش را نمیزد. درست وقتی انتقادات نسبت به عملکردش به اوج میرسید، در رسانهها به او میتاختند که نان نام و سابقه گذشتهاش را میخورد، دورانش تمام شده و بهتر است برود و جایش را به جوانها بدهد، یکباره در یک مسابقه حساس، درست وقتی که نفسهایمان بند آمده بود، به آسمان میپرید و با یک ضربه سر که با محاسبات عقل و ریاضی و فیزیک و فضانوردی جور درنمیآمد گل میزد. بعد با مشتهای گره کرده از ته دل فریاد میزد و ما «علللللللللی داییییی»گویان به روی خودمان نمیآوردیم که تا دیروز ساعت شنی رفتنش را وارونه کرده بودیم!
شاید یکی از بختیاریهای علی دایی این بود که شبکههای اجتماعی به این شکل وجود نداشت وگرنه احتمالاً به جای آن سکوتهای کنفوسیوسی، در لایو و استوری از خجالت منتقدان درمیآمد!
مهدی طارمی هم انگار یک شعبه جنوبی از علی دایی است. درست وقتی در شبکههای اجتماعی کسانی دستش میانداختند و برایش جوک میساختند او در فوتبال پرتغال میدرخشید. پنالتی میگرفت، گل میزد و حالا با ۱۸ گل زده در صدر جدول گلزنان این کشور قرار گرفت؛ گرچه عنوان را به خاطر دقایق بازی کمتر به کارلوس وینیسوس بازیکن بنفیکا دادند. مثل مسابقات وزنهبرداری که وقتی دو وزنهبردار یک وزنه مساوی میزنند، مقام بالاتر را به کسی می دهند که وزنش کمتر باشد. ولو چند گرم!
این یک موفقیت اتفاقی نیست. مهدی طارمی نان سکوت و غریزه گلزنیاش را میخورد. حالا که روی بام ایستاده است خیلیها برایش دست میزنند، خیلیها رفیقش میشوند؛ همانها که برای خالی کردن زیر پایش همدیگر را هل میدادند هم میخواهند بگویند از اول باورش داشتند! حقیقت آن است که عده بسیار معدودی با نقدهای محترم تلاش کردند هر وقت کج رفت، راه درست را نشانش بدهند اما بسیاری از ما جز مزهپرانی کاری برایش نکردیم!
بارها تصور کردهام وقتی او در پرتغال، گوشی همراهش را چک میکند و در توئیتر و اینستاگرام شوخیها و متلکها و نیشزدنها در پوستین مزهپرانی را میبیند چه حسی دارد؟ ناراحت نمیشود که در کشور غریب تحسینش میکنند و اینجا هموطنانش برای جوک ساختن در مورد از هم سبقت میگیرند؟ دلش نمیشکند وقتی میبیند که با عملکرد خوبش جاده را برای سایر بازیکنان ایرانی باز کرده است که دست کم به پرتغال بروند و آن وقت ما دست به یکی کردهایم که انرژی و شوق را از ساقهایش کش برویم؟
در این که خود او با گافهای گاه به گاهش به این طیف پاس گل میدهد، شکی نیست اما کار ما باید مچگیری از جوان بوشهری باشد که آن طرف دنیا به نام «ایران» شناخته میشود؟ به چه قیمت؟ یک پوزخند ساختن و چند لایک؟
همین بلا را سر علی دایی هم آوردیم. درست وقتی که فرانتس بکن باوئر از دایی به عنوان یکی از محترمترین بازیکنان بایرنمونیخ نام میبرد ما تلاش میکردیم حتی از تکان دادن دستهایش در زمین هم رگههای یک دیکتاتوری کشف کنیم. نتیجه؟ تبدیل دایی به کسی که تقریباً به همه بدگمان است و هنوز ته دلش صاف نشده است. او بیتقصیر نبود اما ما هم کوتاهی نکردیم!
مهدی طارمی در فوتبال پرتغال خوش درخشید. علاوه بر ۱۸ گلی که در لیگ برتر پرتغال به ثمر رساند، توانست در این فصل ۲ پاس گل هم بدهد و با گرفتن ۷ پنالتی، بیشترین پنالتی را در این رقابتها از مدافعان حریف بگیرد و ریوآوه را به جایگاهی که گمانش نمیکرد رساند.
یک نفر با اشاره به فرصتسوزی طارمی در آخرین دقیقه جام جهانی ۲۰۱۴ نوشته بود: «کمکم دارم حس میکنم که توی موقعیت تک به تک با پرتغال، مشکل از طارمی نبود، ما بدشانسیم و خوشحالی بهمون نیومده!»
نمیدانم که این اتفاقات به شانس بستگی دارد یا نه اما میدانم حتی وقتی بسیاری از ما در ائتلافی پنهان سنگ به پاهای مهدی طارمی بستیم و دستش انداختیم و رخت چرکهایش را در کوچه شستیم، او برای ایران ما اعتبار خرید. ریشه این سنگاندازیها در خردهحسادتهای تاریخی ما نسبت به کسی است که موفق شده یا برمیگردد به قدر ندانستن سرمایههای ملی؟ … هر چه باشد یک روز وقتی عقلرستر شدیم، یادمان میآید که با خیلیها «بد» کردیم. روزی که دیگر دیر شده است!»
انتهای پیام