فرادید| «ماهی کوچک» یک عاشقانه علمی تخیلی به حساب میآید و در مورد ویروسی است که همه گیر شده و باعث میشود تا انسانها حافظه خود را کم کم از دست بدهند. این فیلم همان قدر که به خاطر علمی تخیلی بودنش دور از ذهن به نظر میرسد، اما به خاطر تجربه ما انسانها از شیوع بیماری همهگیر کرونا، همان قدر هم ملموس و باورپذیر به نظر میسرد و اتفاقا فضای تخیلی داستان چندان احساس نمیشود.
«ماهی کوچک» یک درام عاشقانه است که بر خلاف آنچه در تعریف ژانرش آمده رنگ کمرنگی از علمی تخیلی بودن دارد و بنا بر شواهد بودجهی چندانی هم صرف آن نشده است. ریتم فیلم کمی کند است و ماجرایش به سختی پیش میرود و بحران داستان هم نمیتواند مخاطب را مجذوب کند.
در واقع نویسنده ی فیلمنامه از ماجرای ابتلای بشر به ویروسی که حافظه را پاک میکند استفاده کرده تا خطر فراموشی عواطف انسانی و خاطرات خوش آدمها را به وی گوشزد کند. این هشدار اگرچه ارزشمند است، اما قالبی که در فیلم برای القای آن در نظر گرفته شده، چندان جذاب و تماشایی نیست و تماشاگر را درگیر نمیکند.
فیلم ماهی کوچک یک عاشقانه نسبتاً استاندارد است که به دلیل یک ایده ساده، اما موثر جذاب است. از آنجا که همه ما هنوز درگیر مشکلات عاطفی همهگیری بیماری COVID هستیم، ماهی کوچک آینهای را بالا میکشد و میپرسد که چگونه میتوانیم لحظههایی را که برای ما مهم هستند بهتر به یاد بیاوریم. در واقع ماهی کوچک ما را ترغیب میکند تا با خاطرات به عنوان یک هدیه مقدس رفتار کنیم، زیرا زندگی بدون حافظه اصلاً زندگی نیست.با اینکه «ماهی کوچک» قبل از شروع همه گیری تولید شده، ولی بسیار شبیه به شرایط این روزهای جهان ماست. یک بیماری همه گیر، فضای سرد و خاکستری شهر، مردم آشفته و هراسان، نبودن درمان، استرس و وحشت ابتلای دوستان و خانواده، علایم اولیه مبتلا شدن و و و. تنها تفاوت شاید در نوع بیماری باشد. ویروس فراموشی! ویروسی که اعصاب را درگیر میکند و در پی آن آدمها به مرور یا یکباره دچار فراموش میشوند. اما داستان، داستان بیماری نیست، داستان عشق است، داستان خاطرات، داستانِ دور شدن انسانها از یکدیگر، داستانِ عادی شدنِ روابط
ماهی کوچک
فیلم سینمایی «ماهی کوچک» (Little Fish) درامی عاشقانه و علمیخیالی به کارگردانی چد هارتیگِن است که پیش از این، با فیلمهای بلند «مارتین بانر هستم» (۲۰۱۳) و «موریس از آمریکا» (۲۰۱۶) در جشنواره ساندنس تحسین شده و بهترتیب جوایز تماشاگران و فیلمنامهنویسی والدو سالت را برنده شده بود.کارگردان ایرلندی آمریکایی فیلم Little Fish جناب آقای Chad Hartigan یک داستان رومانتیک جذاب پیرامون عشق و از دست دادن، سَیالیَت زندگی و تمایل به ایجاد ارتباطات پایدار در طول مدت حضور ما در این کره خاکی خلق کرده است. این درام دلخراش از ما میخواهد که در نظر بگیریم چه اتفاقی میافتد وقتی رشتههایی که روابط ما را به هم میچسباند، توسط یک بیماری ویرانگر از هم پاشیده شوند.«ماهی کوچک» در جشنواره ترایبکا ۲۰۲۰ نامزد دریافت جایزه بهترین فیلم داستانگو بود، امتیاز میانگین ۷۱ از صد را از یازده منتقد در «متاکریتیک» گرفته است.فیلم «ماهی کوچک» دارای زمان کاملا تصادفی است. داستان فیلم از فیلمنامهای به قلم Mattson Tomlin، بر اساس یک داستان کوتاه از آجا گابل گرفته شده است. آجا گابل این داستان کوتاه را در یک دهه پیش منتشر کرده است.جک اوکانل در نقش جود و اولیویا کوک در نقش اِما در این فیلم ایفای نقش کردهاند. این زوج احساساتی دقیق و بازیهای هوشمندانه در فیلم «ماهی کوچک» به نمایش میگذارند
ما ماهیهای کوچکی هستیم در اقیانوسِ فراموشی
در فیلم ماهی کوچک یک بیماری خیالی در سراسر جهان گسترش مییابد، بیماری که حاوی یک درد عصبی التهابی است. این بیماری همهگیر خاطرات انسان را میدزدد و زندگیها را نابود میکند. برخی از مبتلایان به این درد به سرعت ارتباط با گذشته خود را از دست میدهند، در حالی که برای دیگران این یک مارپیچ کند در دنیایی است که هیچ چیز احساس امنیت یا آشنایی نمیکند. ویروسی که در این فیلم گریبان انسانها را گرفته است هدف خود را روی حافظه انسانها یا خاطرات او قرار داده است نه ریهها. باعث میشود انسانها خانواده، دوستان و حتی نحوه انجام سادهترین کارها را نیز از یاد ببرند.
جود که نقشش را اوکانل بازی میکند، تلاشش بر این است تا به هر روشی که شده است، همسرش را در ذهن خود نگه دارد. در سکانسی از این فیلم میبینیم که جود با زدن برچسبهای کوچک به تصاویر سعی میکند تا اسامی اشخاص و چیزهای مهم را به خاطر بسپارد.«ماهی کوچک» تحت تاثیر فیلم «ممنتو» کریستوفر نولان است. در صحنهای جود یادداشتهایی را برای خود در پشت تصاویر مینویسد. یا صحنهای که در آن شخصیتها اطلاعات مهمشان را بر روی بدن خود خالکوبی میکنند تا یادشان نرود. همه اینها و صحنههایی دیگر، بخشی از برداشتهایی است که از فیلم نولان شده است. ولی با این حال «ماهی کوچک» فیلمی است که میتوان چندین باره به تماشایش نشست و از آن لذت برد.
داستان
زنی دامپزشک به نام، اما (اولیویا کوک) در حین گشت و گذار در یک ساحل با یک عکاس جوان به نام جود (جک اوکانل) آشنا میشود و این آشنایی پس از مدتی منجر به ازدواج این دو میشود. اما و جود به یکدیگر عشق میورزند، اما وقوع اتفاقات ناگوار که حاکی از انتشار یک ویروس خطرناک است زندگی آنها را تحت تاثیر قرار میدهد.
این ویروس که باعث فراموشی تدریجی انسانها میشود، به عنوان مثال منجر به سقوط هواپیمایی میشود که خلبانش مهارت خلبانی را از یاد برده است. نخستین کسی که از اطرافیان این دو نفر به این ویروس مبتلا میشود مادر اماست که در لندن زندگی میکند. سپس نوبت به جک میرسید که دوست جود است و سپس افرادی بعدی و بعدی.خلاصه داستان این فیلم بدین شکل است که در آینده بسیار نزدیک، دو شخصیت جود (جک اوکانل) و اِما (اولیویا کوک) تازه عروس و دامادی هستند که آماده شروع بقیه زندگی مشترک خود میشوند. اما لحظات کوتاه سعادت آنها با شیوع یک بیماری سریع و غیرقابل درمان به نحو دردناکی قطع میشود.
این بیماری عصبی التهابی که به آن NIA نیز میگویند، باعث میشود افراد خاطرات خود را از دست بدهند. شاید این روزها دقیقاً هرگز زمان مناسبی برای تماشای فیلمی درباره همهگیری جهانی یک بیماری نباشد. چرا که این نوع آثار نماینده جهان سینمای سرگرمی نیستند که بخواهید روی کاناپه بنشینید و به سرزمینهای خیالی فرار کنید؛ بنابراین ماهی کوچک نیز یک اثر پاپ کورنی ساده در ژانر علمی تخیلی نیست.
به دلایل واضح، تماشای Little Fish در حال حاضر یک تجربه بسیار کنجکاوانه است. این اثر قطعاً رویکرد جدیدی را به این گونه داستانها افزوده که با یک آرامش خاص سعی در جلوگیری از تکرار روندهای چشمگیر و انتظارات اکشن نسبت به چنین آثاری دارد. برای مثال باید گفت: ماهی کوچک یک داستان بسیار صمیمی است که با تمرکز بر زوجی که هم ناقص هستند و هم قابل بحث، ما را با جهان اثرش درگیر میکند.
تماشای مبارزات اِما و جود و رنج بردن این دو در مراحل بیماری NIA دلهره آور است، زیرا ما این دو را درک میکنیم و آنها میتوانند خود ما باشند. این واقعیت که جهان در حال حاضر در معرض بیماری همهگیر Covid-۱۹ قرار دارد، باعث میشود فیلم هر چه بیشتر مرتبط با جهان ما شود.با این حال، بیماری مرموز NIA چیزی شبیه Covid-۱۹ نیست. چرا که بسیار شبیه به آلزایمر است. این بیماری چه سریع اتفاق بیفتد و چه آهسته گسترش یابد، تا زمانی که دیگر قادر به شناسایی چهره عزیزان یا فراخوانی خاطرات رویدادهای مهم نباشید، پیشرفت میکند.
همچنین این مرض سیاه ارتباط شخص با آنچه او را به یک فرد کامل تبدیل میکند قطع کرده، و انسان را از همه جدا میکند و احساس انزوا و تنهایی را پدیدار میکند؛ بنابراین این بیماری هر روز سرخوردگیهای جدیدی به همراه دارد و هر چهره برای خودش و دیگران یک غریبه میشود. حتی جالب است بدانید عنوان فیلم نیز به تنهایی دارای یک حلقه کنایه آمیز است، زیرا معمولاً اعتقاد بر این است که ماهیها ۳۰ ثانیه حافظه دارند و فراموشی آنها ضعف آنها است.بیماری NIA بدون اخطار حمله میکند و کاملاً ناشناخته پخش میشود. رانندگان اتوبوس در وسط کار نحوه رانندگی را فراموش میکنند. دوندگان ماراتن نمیدانند چه موقع بایستند. مکالمات با دوستان مادام العمر زمانی به پایان میرسد که فرد ناگهان نام دیگری را به یاد نمیآورد؛ و این حوادث همان چیزهایی است که باعث میشوند ما مثل دود بین انگشتانمان ناپدید شویم. بدیهی است که این یک نکته ظریف نیست، و این استفاده انتزاعی از موضوعات همه گیر به ویژه منحصر به فرد نیست، اما شیطان در جزئیات است، و آنجاست که ماهی کوچک شکوفا میشود.
درک تأثیر از دست دادن حافظه دشوار است، اما چاد هارتیگان به عنوان فیلمساز در تنظیم سناریوهای واقع گرایانه، کار برجستهای انجام داده است. از طرف دیگر اولیویا کوک و جک اوکانل به عنوان زوجی که در قلب فیلم حضور دارند، بازیهای جالبی ارائه میدهند. کوک و اوکانل ما را وادار به توجه بیشتر در این زوج ناقص میکنند و در حالی که آنها سلامتی خود را به NIA میبازند، سفر عاشقانه این دو قلبهای ما را جلب داستان میکند.
لحظهای در ماهی کوچک وجود دارد که شخصیت اِما میگوید، «وقتی فاجعه شما فاجعه همه است، چگونه غصه میخورید؟» این صحنه لحظهای بسیار نزدیک به حال امروز ما است و در قلب آن چیزی است که باعث میشود این فیلم بسیار احساسی و خوب باشد.با این دیدگاه به نمایش فیلم ماهی کوچک نپردازید که انگار در حال تماشای یک نسخه دیگر از شیوع استیون سودربرگ هستید. همچنین انتظار دیدن صحنههایی از حضور دانشمندان سختکوش را که در جستجوی درمان هستند را نیز نداشته باشید.
کارگردان چاد هارتیگان به جای اینکه رویکرد علمی یا تخیلی به ماجرا داشته باشد، عشق را به طرز ماهرانهای بین دو شخص کاملاً عادی افزایش داده و نشان میدهد که چنین ارتباطاتی در برابر فاجعه چگونه واکنش نشان میدهند. ما از طریق شخصیتهای جود و اِما، شاهد تجزیه جهانهای کوچک و بزرگ هستیم.
هارتیگان و ماتسون تاملین به عنوان فیلمنامه نویس (که اخیراً در نتفلیکس پروژه قدرت را نوشت) از ابتدا تا انتها از روایت موزاییکی برای نشان دادن مراحل مختلف رابطه جود و اِما استفاده میکنند.
این یک روش کاملاً موثر برای نه تنها انتقال عمق کامل عشق آنها و توجه مخاطب، بلکه برای ترکیب موضوع با سبک است. برای مثال وقتی حافظه جود رو به زوال است، او سعی میکند با چیزهای مبهم و جزئیات به خاطر سپرده شده گذشته خود را درک کند، این سبک کاملاً رویایی است، آن هم بدون اینکه به کلیشههای ساده یا عاشقانه آشنا وارد شود.در این بین اولیویا کوک و جک اوکانل در نقشهای خود گاهاً خارقالعاده خوب هستند. اجرای اوکانل در اینجا، بین جذاب و ترسناک، ناامید و گمشده و گیج و شفاف در رفت و آمد است.
هر زمان که او جزئیات کوچکی از زندگی گذشته خود را فراموش کند، ما آن را به صورت محسوسی احساس میکنیم. زوج کوک و اوکانل شیمی فوقالعادهای روی صفحه دارند، به گونهای که با پیشرفت داستان، میتوان شکستگی قلب را در چشمان آنها دید. اگر بخواهیم صادق باشیم، باید گفت ماهی کوچک یکی از آن فیلمهایی است که شما باید قبل از تماشای آن از نظر ذهنی آماده شوید. چرا؟ چون این اثر کاملا دلگیر کننده است.این اثر در نوع جهان سازی خودش یک فیلم قدرتمند است که مشکلات واقعی سلامتی برخی افراد را لمس میکند. در واقع فیلمساز میگوید گاهی از دست دادن حافظه واقعی است و بله، حتی افرادی که دوستشان دارید میتوانند با گذشت زمان از مغز شما پاک شوند. دیستوپیا، سناریوهای آخرالزمانی و علمی تخیلی تیره، در حال حاضر بسیار مد شده است. آثار مربوط به تغییرات مرموز محیطی یا همه گیریها، هر روز بیشتر و بیشتر رشد میکنند، و مطمئناً این دست فیلمها سازوکار مقابلهای برای آنچه ما در حال حاضر تجربه میکنیم، است.
ایدهای برای تکامل انسان
شاید این ویروس ایدهای جهت شروعی برای ورود به مرحله بعدی تکامل انسان باشد؛ و ما باید قبولش کنیم! آنقدر روی کره زمین خودخواه بودهایم و مدام همه چیز را به شکل مطلق به نفع خودمان تمام کردهایم یا به عبارت دیگر آنقدر به همه چیز گند زدهایم، که تنها راه نجات باقی مانده این است که فراموش کنیم.
ظاهرا تنها موجودات مصون از این ویروس در فیلم ماهی کوچک سگها هستند. زیرا آنها بیشتر به حافظه تداعیگر وابسته هستند؛ لذا کافیه بویی را که میدهیم عوض نکنیم، غذای کافی را بهشان بدهیم تا مشکلی پیش نیاید و زنده بمانند.