روزنامه شرق نوشت: «عبدالمجید معادیخواه در سالهای نخست پس از پیروزی انقلاب، قاضی شرع دادگاههای انقلاب و بعدها وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی، مسئول بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی و مسئول هماهنگی تبلیغات خارج از کشور بود. او در جریان مبارزات علیه رژیم پهلوی از سال ۱۳۴۶ تا زمان پیروزی انقلاب، دو بار بازداشت، دو بار تبعید به گنبد کاووس، سیرجان و جیرفت و سه سال و چند ماه زندانهای قصر، اوین و قزلقلعه را تجربه کرده است. در شهریور ۱۳۵۸ با حکم امام خمینی(ره) مأمور بررسی وضعیت کردستان میشود و در سال ۱۳۵۹ ریاست سه جلسه از دادگاههای انقلاب را در پرونده محاکمه «محمدتقی شهرام» – از رهبران سازمان پیکار – بر عهده میگیرد. پیش از برگزاری چهارمین جلسه دادرسی، اعلام کرد به دلیل رسمیتیافتن مجلس شورای اسلامی و این که نماینده مردم تهران شده و چون طبق قانون اساسی دخالت قوه مقننه در کار قوه قضائیه ممنوع است، از ریاست دادگاه ویژه استعفا داد. معادیخواه، وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی در کابینه شهید باهنر، آیتالله مهدویکنی و مهندس موسوی بود که نامگذاری ایام دهه فجر از ابتکارات دوره وزارت او محسوب میشود. در یکی از روزهای نهچندان سرد بهمن در محل بنیاد تاریخ انقلاب اسلامی به دیدار او رفته و درباره انقلاب و علل آن از کسی که خود سالهاست تاریخ انقلاب را مینگارد، پرسیدیم.
گزیده پاسخهای او را در ادامه میخوانید:
– من رضایتی از فعالیتهای خود ندارم. آن چه در ذهن و خیال ما وجود داشت، با انعکاس اثرگذاری در جامعه متفاوت بود.
– تئوری انقلاب را فقط امام(ره) میدانست.
– نقشی که نسلهای آینده ایفا میکنند، بسیار تأثیرگذار است. آنها میتوانند از تجربهها بهترین نتیجه را بگیرند. جامعه بسیار پیچیده است و نمیتوان گفت آینده چه چشماندازی دارد. نشانههای خوبی در جامعه وجود دارد اما مهار درهمپیچیدگیهایی که ایجاد شده، بسیار سخت است.
– مهمترین مسئله، مشارکت مردم است. عدم مشارکت مردم در اداره کشور باعث سرخوردگی و تحقیر آنها میشود. مشارکت به سادگی شکل نمیگیرد. یک فرایند گفتوگوی ملی را باید طی کند تا جامعهای که مشارکت را نپذیرفته است، به آن اجازه رشد دهد.
– روایتی از حضرت علی(ع) وجود دارد که میتوان گفت از قرآن نشات گرفته شده است. ایشان میفرمایند: «اگر کسی وارد تخاصم شد، نمیتواند تقوا را رعایت کند.» از شروع جمهوری اسلامی تخاصم و دعوا وجود داشت. باید سران جریانها به یک تفاهم برسند. تجربه خشونت، تجربهای است که ممکن است برای همه پیش بیاید. اگر بخواهیم از بین خطاها یکی را انتخاب کنیم، موارد کوچک را موضوعی برای درگیری با هم میکنیم. در فضای خشونت، دشمنی و نفرت، اخلاق رشد نمیکند.
– گروههای مختلف مثل مجاهدین خلق، مسعود رجوی، فدائیان خلق و … امام(ره) را قبول نداشتند و فکر میکردند بعد از پیروزی انقلاب، امور کشور در دست خودشان است و سعی کردند نماد وحدت را بشکنند و به جامعه فرصتی برای شکوفایی و مشارکت جدی داده نشد. البته نقش قدرتهای خارجی بیتأثیر نبود اما اگر آن اعتماد واقعی خدشهدار نمیشد، شاید این همه فرصت ایجاد مشکل در کشور را نداشتند.
– مشروطه اشکالات زیادی داشت و بزرگترین آن این بود که هرگز نقد نشد، زیرا در تاریخنویسی دوره مشروطه، قلم فقط به دست ستایشگران انقلاب مشروطه بود و ضعفها و بدیهای آن را نمیگفتند. در کتابهایی که از دوره مشروطه وجود دارد، میبینیم که همه آنها ستایشگر آن دوره بودند.
– در انقلاب اسلامی ممکن است برخی فقط بخواهند ستایشگرانه در موردش بنویسند اما چنین امکانی داده نشده است، یعنی فضای انقلاب اسلامی با دوره مشروطه قابل مقایسه نیست و حتی صدای مخالفان از صدای موافقان بلندتر است و از ضعفها بیشتر سیاهنمایی میشود. مشروطه از قشرهای بالای جامعه شروع شد و مردم در آن خیلی نقش نداشتند، مگر به صورت تبعیت کورکورانه و سیاهیلشکر دنبالهرو شدند اما انقلاب اسلامی از قلب مردم بیرون آمد.
– در انقلاب اسلامی همه قشرهای جامعه مانند روحانیت، کارگران، دانشجویان و … شرکت داشتند.
– اگر شاه میخواست این اپوزیسیون را بپذیرد باید سال ۴٢ قبل از این که آن کشتار صورت میگرفت، انجام میداد و قبول میکرد.
– معتقدم مطالبات همیشه با هیاهو مطرح میشود و هیچگاه گفتوگو در فضای سالم نبوده است. با هیاهو این مطالبات گم میشود و اولویتها شناخته نمیشود. عدهای سعی دارند این نفرت را دامن بزنند و مردم را به سمت حرکت کورکورانه بکشانند و از نارضایتیها استفاده کنند. رسانههای خارجی بسیار در این قضیه نقش دارند. وقتی گفتوگو شکل نمیگیرد همه جامعه ضرر میکند.
– در فضاهای دوم خرداد بعضی روزنامهها تندروی کردند و میخواستند به صورت حزبی کار انجام دهند. روزنامهها به جای این که در ایجاد گفتوگو نقش پیدا کنند، جریانها را به سمت هیاهو پیش بردند.
– در فضای عاطفی و تعصبی آن زمان (اوایل انقلاب) میپنداشتم امیرانتظام شخصیت امام(ره) را خدشهدار میکند ولی این طور نبود. حتی اگر من واکنشی نشان نمیدادم تغییری ایجاد نمیشد. من از پرونده امیرانتظام اطلاعی نداشتم و میخواستم قطع شاهد کنم. منظورم این بود که همه نظراتی که بازرگان درباره امیرانتظام داده است، صحیح نیست. امروز به این نتیجه رسیدهام که اگر فردی از پروندهای اطلاعاتی ندارد، نباید درباره آن اظهار نظر کند.
– اگر تجربههایی را که اکنون دارم، آن سالها (در سالهای اول انقلاب) داشتم طور دیگری عمل میکردم. آن زمان ما به طرفداری از جریانها رفتارهایی میکردیم که امروز میدانم این حمایتها صد درصد درست نبود. اکنون متوجه شدهام که تعصب حتی درباره رفتارهای مثبت نیز خوب نیست.
انتهای پیام