احسان در برابر این ادعاها سکوت نکرد و گفت: ایمان دروغ میگوید، شب قبل از حادثه ما با هم دعوا کردیم و او به من گفته بود که تلافی میکند. هرچند روند درمان احسان باعث شد جلسه رسیدگی به پرونده در دادگاه با تأخیر برگزار شود اما در نهایت با صدور کیفرخواست پرونده برای رسیدگی به دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد.
در جلسه رسیدگی به این پرونده ایمان از زندان به دادگاه برده شد. در ابتدای جلسه دادگاه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و سپس شاکی ادعای خود را مطرح کرد. او گفت: در پنج سال گذشته من بیش از ۷۰ بار به اتاق عمل رفتهام. همه بدنم سوخته و صورتم از بین رفته است.من همه آیندهام را از دست دادهام. نه میتوانم ازدواج کنم و نه میتوانم بچه داشته باشم. هرچه درمیآورم خرج دارو و درمان میشود. جسمم سوخته و اعضای داخلی بدنم هم از بین رفته است. با کورتوندرمانی زنده هستم. من درخواست مجازات متهم را دارم.
او همچنین درباره روز حادثه گفت: یک شب قبل از این حادثه من در پارک بودم که دختری را دیدم، همزمان با من ایمان هم نسبت به آن دختر واکنش نشان داد. من میخواستم جلو بروم و با آن دختر آشنا شوم و با او ازدواج کنم؛ چون در نگاه اول از او خیلی خوشم آمد اما وقتی ایمان جلو آمد، همه چیز خراب شد.او از من خواست عقب بکشم تا خودش با آن دختر صحبت کند. من هم مقاومت کردم. فردای آن روز در تاریکی شب ایمان به سمت من حمله کرد. او روی صورتم بنزین ریخت و مرا آتش زد. همه بدنم سوخت و دیگر نتوانستم کاری بکنم. من درخواست دارم متهم مجازات شود و خسارت همه آسیبهایی را که دیدهام هم میخواهم.بعد از گفتههای شاکی پرونده، متهم در جایگاه قرار گرفت. او گفت: من ۵ سال است بیگناه در زندان هستم. من روی احسان بنزین نریختم و گفتههای او دروغ است. او خودش در بیمارستان گفته بود ندیده چه کسی رویش بنزین ریخته است و حالا به خاطر اختلافی که با من دارد چنین حرفی میزند.متهم درباره جدالی که بر سر یک دختر با شاکی داشتند، گفت: مدتها بود آن دختر را زیر نظر داشتم. او سر یک ساعت خاصی از پارک عبور میکرد. من متوجه شده بودم که آن زمان از سر کار برمیگردد. او را زیر نظر گرفته بودم، تا وقتی مطمئن شوم آدم خوبی است و به خواستگاریاش بروم.
آن روز احسان جلو آمد و خواست با آن دختر صحبت کند. دختر هم مقاومت کرد و با او به تندی برخورد کرد. من جلو رفتم و به احسان گفتم مزاحم نشود، او دختر خوبی است و اهل برقراری رابطه نیست، وقتی دعوا بین ما بالا گرفت، دختر جوان رفت. بعد از رفتن او درگیری ما ادامه پیدا کرد.به احسان گفتم پایش را عقب بکشد و دیگر سر راه آن دختر قرار نگیرد اما قبول نکرد. او گفت نیتش خیر است اما من احسان را میشناختم. مدتها بود که با هم دوست و هممحلی بودیم. او با دختران زیادی رابطه داشت. آدمهای زیادی بودند که بدشان نمیآمد احسان ضربه بخورد.شاید یکی از آنها او را آتش زده باشد اما من این کار را نکردم. متهم در پاسخ به این سؤال که آیا میداند چه کسی این کار را کرده است، گفت: بله میدانم چه کسی این کار را کرده اما اگر بگویم همین بلا را سر خودم میآورد. او آدم خطرناکی است و احسان هم میداند زورش به او نمیرسد، به همین دلیل علیه من شکایت کرده است.من شاهد دارم که در زمان حادثه آنجا نبودم. متهم گفت: من سه شاهد دارم با دوستانم بودم و همیشه هم گفتهام دوستانم حاضر هستند شهادت بدهند. بعد از گفتههای متهم دادگاه از متهم خواست تا شاهدان خود را معرفی کند و او هم مهلت خواست تا این کار را انجام بدهد. ادامه رسیدگی به این پرونده به بعد از دعوت شهود موکول شد.