stat counter
تاریخ : سه شنبه, ۲۵ اردیبهشت , ۱۴۰۳ Tuesday, 14 May , 2024
  • کد خبر : 34100
  • 05 مهر 1395 - 15:26
0

طعم طعام جنایت در اُموفاجیای معاصر

محمدحسن خدایی

قلم | qalamna.ir :

photo_2016-09-26_15-22-46پل ریکور به درستی اشاره دارد که «انسان مدرن نه می‌تواند از اسطوره خلاص شود و نه می‌تواند آن را در شکل ظاهری‌اش بپذیرد، اسطوره همواره با ما خواهد بود، اما باید همیشه بدان برخوردی انتقادی داشته باشیم.» و مثال‌هایی که در این باب می‌زند قابل اعتناست: اسطورۀ قدرت مطلق در فرم فاشیسم و اسطورۀ بلاگردانی و قربانی در شکل سامی‌ستیزی و نژادپرستی. از این منظرِ اسطوره‌شناختی‌ست که می‌توان به صحنه‌ی آوردن آیین «اُموفاجیا» را مهم فرض گرفت، آیینِ دیونیزوسی تناول قربانی که این روزها در تماشاخانه دا اجرا می‌شود. یکی از مناسکِ دیونیزوسی که از نظر «یان کات» قسی‌ترین و نمایشی‌ترین بیان آدمخواری آیینی است. در جایی‌که «مادر پسرش را می‌کشد، قطعه قطعه می‌کند و می‌خورد؛ جسد پسر همانا جسد زجر کشیدۀ یک خدا، نوعی خوراک زمینی و یک نوع مشارکت آیینی است.» قربانی کردن در اُموفاجیا یادآور گفتار میرچا الیاده است که «آفرینش نمی‌تواند روی دهد، مگر به واسطۀ موجود زنده‌ای که قربانی می‌شود.» قربانی شدنی که در سیر تطور آگاهی اسطوره‌ای – دینی میان انسان و خدا ارتباطی متقابل برقرار می‌کند. و به قول ارنست کاسیرر در کتاب «فلسفۀ صورتهای سمبلیک» هر چه پرستش و شعائر دینی شکل مشخص‌تری بگیرند، قربانی کردن با وضوح بیشتری در مرکز آنها نمایان می‌شود…در قربانی کردن، ایمان دینی شکل قابل رویت خود را به دست می‌آورد؛ یعنی ایمان دینی مستقیماً به عمل تبدیل می‌شود. همان تمنای یکی شدن با امر مطلق که هگل متذکر می‌شود. یکی شدن به میانجی قربانی شونده. اُموفاجیا هم به نوعی تمنای یکی شدن باکنت‌ها است با دیونیزوس، همان خدای مطرود، خدایِ شراب و رهایی مستانه، بزرگ‌ترین خدای جهان یونانی (هلّنیستی) متاخر، که پرستش او، با مراسمی پرزرق و برق، نوعی وعده‌ی رهایی بود. یک وقفه و از کار انداختن عقلانیت حسابگر آپولونی با طربناکی دیونیزوسی. آیینی که نیچه را به وجد می‌آورد.
عرفان خلاقی در مقام نویسنده و پژوهشگر و کارگردان، در تلاشی سخت و البته پر خطر، به سراغ آیین اُموفاجیا رفته تا با خوانشی انتقادی، امکان معاصر کردن یکی از هولناک‌ترین مناسک دوران یونان باستان را مهیا کند. روایت او گشوده به متن‌هایی است: توئستِس اثر سنکا، کاهنه‌های باکوس اثر اورپید، شست پا اثر ژرژ باتای، آشپز و آشپزخانه اثر علی بلوکباشی و صد البته کتاب مستطاب آشپزی نجف دریابندری و فهمیه راستکار. روایت اُموفاجیایی عرفان خلاقی در غیاب دیونیزوس، داستان انتقام است و کین‌توزی. زنی جوان که از سفر خارج برگشته است، در یک مراسم از پیش طراحی شده، ضیافتی برای آشتی‌ کردن با خواهر دوقلوی خود ترتیب داده که در نهایت به انتقام گرفتن از خواهر خیانتکار و اغواگر منتهی خواهد شد. روایت اُموفاجیا در دو سطح زبانی به پیش می‌رود. سطح اول که عینیت بیشتری دارد و پُر است از ارجاعات تاریخی و علمی در باب آشپزی و تاریخچه طعام در ایران و جهان. مداخله‌ای‌ست نظری در باب طعام و آشپزی ایرانی با رویکردی تبارشناسانه، با توضییحاتی در باب سوپ و آش ایرانی. سطح دوم زبان، که بیشتر سوبژکتیو و عاطفی‌ست، رابطه‌ی پر مسئله‌ی راوی‌ست با خواهر دوقلوی خود با لحنی نوستالژیک و اندکی نهیب زننده. سطح اول زبان آینده را خطاب می‌کند و سطح دوم، معطوف به گذشته است و امر سپری نشده. هر دو سطح زبانی، با لحن خونسردانه‌ای بیان شده و خطاب می‌کند. چه آن زمان که طرز تهیه‌ی سوپ توضیح داده می‌شود و چه هنگام روایتِ قتل و قطعه قطعه کردن پسر بچه‌ای. از پسِ این لحن خونسردانه که مشغول انتقام و موجه‌سازی جنایت راوی‌ست، بتدریج تنش‌های درونی متن، امکان ظهور و بروز می‌یابد. مخاطبان نمایش، همچون خواهر راوی که فرزندش را در این جنایت هولناک از دست داده، خطاب می‌شود تا با شرمی اخلاقی و وجدانی معذب و به احتمال با نگاهی خیره، در فاجعه چشم بدوزد. بی‌آنکه در آن آیین باستانی امکان هر نوع اتصال با امر مطلق و کنش دیونیزوسی فراهم باشد.

photo_2016-09-18_00-33-00

اُموفاجیای معاصر شده‌ی عرفان خلاقی، در غیاب وجه آیینی دیونیزوسی بیش از آنکه رهایی را طلب کند، یادآور کین‌توزی «آترئوس» در نمایشنامه توئِستسِ سنکا است. جهانی هولناک و بی‌شفقت که روایت آشپزی همان قدر خونسردانه بیان می‌شود که قتل و قطعه قطعه کردن آدمی. همه چیز به دقیق‌ترین شکل ممکن روایت می‌شود تا مرزهای انتقام و کین‌توزی به نهایت خود برسد. راوی که از پس تشابهات ژنتیکی با خواهر دوقلوی خود ابژه‌ی میل خود را از دست داده، در مواجهه با جنایت، شوکه نمی‌شود چراکه سال‌ها نقشه‌ی قتل و جنایت را در ذهن خود پرورانده است. زنی با ایگوی متورم و خونسردی مثال‌زدنی که می‌تواند همچون شهرزاد هزار و یک شب، روایت جنایت را در فرمی درخشان ارائه دهد.
باری اگر آیین اُموفاجیا روزگاری در دگردیسی تاریخی خود قسمتی از مسیحیت شد در آیین رمزی تناول شراب و نان مقدس، بهمثابه گوشت و خون عیسای منجی، اُموفاجیای معاصر شده‌ی عرفان خلاقی، به شکل قفانگرانه، برگشت به همان سبعیت ماقبل مسیحایی‌ست. آن دگردیسی از یونان باستان به مسیحیت، حاوی تنشی است مابین عرضه و تقاضای طعام به میانجی بدن تکه‌تکه شده‌ی قربانی. شکلی از مبادله که می‌بایست کنترل و مهار شود. تنشی که یادآور تضادهای طبیعت و تمدن هم هست. همان نکته‌ی بنیادین در بحث‌های راونکاوانه‌ی کسانی چون مارکوزه و فروید و مباحث جامعه‌شناختی نوربرت الیاس. اُموفاجیای عرفان خلاقی، تنش را معطوف به میل می‌کند. چیزی از دست رفته است، چیزی که دوستش می‌داشتم، کسی باید تاوان پس دهد: خواهرم. اینجاست که انتقام معنا می‌یابد. کسی عقوبت می‌شود. بدنی تکه‌تکه شده و از گوشت بدنش، همچون آیین‌های گذشته، طعامی تهیه شده و به خطاکاران خورانده می‌شود. همان طعامی که در گفتار راوی به شکل آیرونیکی بیان می‌شود. «سوپ پست‌مدرن. ساختار کشدارِ ایرانی با محتوای مدرن فرنگی.»
اُموفاجیا نمایش قابل اعتنایی است. خوانشی امروزین از یک آیین هولناک دیونیزوسی که در تطور تاریخی خود به شکل و شمایل دیگری درآمده است. نمایشی که به مدد میانجی‌های تاریخی و فرهنگی، دیگر یک آیین اسطوره‌ای نیست و بازنمایی رابطه‌ی خشونت‌بار زنی‌ست در حال آشپزی و جنایت، توامان. از این منظر، می‌توان بر موضع نمایش در انتخاب اُموفاجیا خرده گرفت که بیش از اندازه از آن فاصله گرفته است از تبار تاریخی خود. حتی اگر پسرکی قطعه قطعه شده و گوشت بدنش در طعامی پخته شود.

ثبت دیدگاه

مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰
قوانین ارسال دیدگاه
  • دیدگاه های ارسال شده توسط شما، پس از تایید توسط تیم مدیریت در وب منتشر خواهد شد.
  • پیام هایی که حاوی تهمت یا افترا باشد منتشر نخواهد شد.
  • پیام هایی که به غیر از زبان فارسی یا غیر مرتبط باشد منتشر نخواهد شد.