سایر اعضای خانوادهام از آنچه اتفاق افتاده خبر ندارند. برادرم چند سال قبل از شوهرخواهرم به نام مرتضی مبلغی پول قرض گرفته و پس نداده بود و شوهرخواهرم از دست او عصبانی بود؛ اما هیچکدام از ما درباره این موضوع با خانوادهام صحبت نکرده بودیم و آنها خبر ندارند دقیقا چه اتفاقی افتاده است. من هم چون برادرم آدم خوبی بود و با کسی دشمنی نداشت، حدس میزنم عامل قتل شوهرخواهرم باشد؛ چون چند روز قبل از حادثه از من سراغ سینا را گرفت و من گفتم او در تهران سر کار است. بعد هم خواهرم را با خود به تهران آورد. من فکر میکنم او از سرنوشت برادرم خبر دارد.با این تماس تلفنی بود که مأموران تحقیقاتی در این زمینه انجام دادند و موفق شدند مرتضی را شناسایی کنند. مرتضی که بعد از این حادثه تلفن همراهش را خاموش کرده و با کسی در تماس نبود، فکر نمیکرد ازسوی مأموران شناسایی شود. او در ابتدا منکر همهچیز شد؛اما وقتی همسرش به مأموران گفت شوهرش به او گفته بوده که با سینا قرار ملاقات دارد، مرتضی مجبور به اعتراف شد. او گفت: من چهار سال قبل عاشق مینا شدم و اصرار زیادی به ازدواج با او داشتم. مطابق رسم افغانستان شیربها دادم. این شیربها خیلی سنگین بود.مجبور شدم هر طوری شده بود این پول را تهیه کنم؛ چون مینا را میخواستم. مدتی بعد سینا به من گفت اگر خواهرش را میخواهم، باید پولی به او بدهم که پدرش را راضی کند. سینا به من گفت این پول را از من به صورت قرض میخواهد. بعد هم از من خواست موضوع را به پدرش نگویم.
من هم قبول کردم. بعد از اینکه پول را به او دادم، قرار بود یکماهه آن را به من برگرداند؛ اما این کار را نکرد. من و مینا با هم ازدواج کردیم. در این چند سال من سکوت کردم تا مینا ناراحت نشود و هیچوقت هم به او نگفتم که برادرش سر او از من باجخواهی کرده است. متهم به قتل ادامه داد: مدتی بود میدانستم سینا در شیراز مشغول به کار است.او آخرینبار به من وعده داد پولش را جمع میکند و قرضش را میدهد، اما این کار را نکرد. او دیگر جواب تماسهای من را نمیداد تا اینکه با برادرش رشید تماس گرفتم و گفتم از سینا خبر ندارم. رشید گفت سینا بهتازگی از شیراز به تهران رفته و آنجا کار میکند. من هم به آدرسی که او داده بود، رفتم.با سینا قرار گذاشتیم تا با هم صحبت کنیم. شب حادثه وقتی در کانکس با هم نشسته بودیم، به او گفتم بیا مشکل را حل کنیم، توجهی نکرد. گفت پول را نمیدهد و بعد هم منکر این شد که به من بدهکار است. من از اینکه پولم را نمیداد، ناراحت نبودم؛ بلکه از اینکه فحاشی کرد و به خانوادهام فحش داد، ناراحت شدم. از شدت عصبانیت دیگر نتوانستم خودم را کنترل کنم و من هم به او فحش دادم. سینا اینبار به سمت من حمله کرد و میخواست من را با چاقو بزند که من چاقو را از او گرفتم و چند ضربه زدم و بعد فرار کردم.بعد از گفتههای متهم کیفرخواست علیه او صادر شد. پرونده به شعبه ۲ دادگاه کیفری استان تهران فرستاده شد و متهم پای میز محاکمه رفت. بعد از اینکه کیفرخواست علیه متهم خوانده شد و اولیایدم درخواست قصاص را مطرح کردند، متهم در جایگاه ایستاد. او گفت: من از کرده خودم پشیمان هستم.من قصد کشتن نداشتم. سینا از من کلاهبرداری کرده بود. این موضوع اذیتم میکرد. من عاشق زنم بودم، اما حالا او هم من را ترک کرده است. درخواست بخشش دارم؛ چون واقعا قصد قتل نداشتم و این سینا بود که به من حمله کرد و میخواست من را بکشد. من از خودم دفاع کردم. بعد از گفتههای متهم، هیئت قضات برای تصمیمگیری درباره این پرونده وارد شور شدند.