روزنامه ایران در ادامه نوشت: البته این تنها بخشی از ماجراست چون همه کودکان کار، الزاماً در خیابان کار نمیکنند و خیلی از آنها در زیرزمینها و کارگاههایی نامناسب مشغول به کارند و ممکن است دور از چشمها در معرض انواع بیماریهایی باشند که یکی از آنها کروناست.
سرو کله اتوبوس زرد و سفید با نقاشی کارتونیاش که پیدا میشود بچهها با خوشحالی به سویش میدوند. روی اتوبوس نوشته: «بچههای نان آور همیشه قهرمانن. کرونا: من از بچهها شکست خوردم» رانندههایی که سر چهار راه تا چند دقیقه قبل بیتفاوت نسبت به بچهها منتظر سبز شدن چراغ راهنمایی بودند، حالا دارند پشت فرمان اتوبوس را دنبال میکنند. اتوبوس کنار چهار راه توقف میکند و بچهها با خوشحالی بالا و پایین میپرند. مددکاران و همیاران مدرسه با لباسهای مخصوص و ماسک و دستکش پایین میآیند. بچهها اسم اتوبوس را گذاشتهاند «جابزی» یعنی جایی برای بازی. منظم روی چمنهای حاشیه چهار راه مینشینند تا مددکارها برایشان از ویروس کرونا و راههای مقابله با این ویروس حرف بزنند. آموزش همراه با نقاشیهایی تکمیل میشود که قبلاً روی برگهها کشیده شده است. در پایان هم بستههای بهداشتی و ماسک و دستکش بین بچهها تقسیم میشود. چهره بچهها وقتی ماسک میزنند و دستکشها را به دست میکنند دیدنی است.
نازنین همراه پدر و مادر، و سه برادر و خواهرش در یک اتاق کوچک در حاشیههای جنوبی تهران زندگی میکند. او وضع زندگیشان را این طور توصیف میکند: «خانه ما خیلی دور است. دور تا دور حیاط پر از اتاقهای کوچک است و خانوادههای زیادی باهم زندگی میکنند. ما هم توی یکی از اتاقها زندگی میکنیم. بابام جلوی در پرده زده تا کسی داخل را نبیند. تلویزیون هم نداریم ما برای کار سر چهارراه باید هر روز سوار مترو و اتوبوس شویم و شب برگردیم. ما چیزی از کرونا نشنیده بودیم اما از تغییر رفتار مردم و ماسکهایی که به صورتشان زده بودند فهمیدیم اتفاقی افتاده. یک روز خالههای مهربان مدرسه برای سرکشی به خانه آمدند به ما یاد دادند که هر روز باید دست و صورتمان را بشوییم و از این به بعد از ماسک و دستکش استفاده کنیم تا مریض نشویم.»
کرونا مشکلات بزرگی به هزاران مشکل این بچهها اضافه کرده و لازم است این روزها بیش از گذشته هوای آنها را داشته باشیم. کودکانی که دورکاری ندارند، مشمول بیمه نیستند، بیمارستانی نمیشناسند و… محمد حسن داودی مدیر مدرسه کودکان کار صبح رویش در روزهای سخت کرونایی همراه چند جوان دیگر که دغدغه ایجاد فرصتهای برابر آموزشی برای کودکان کار دارند و از سال ۹۴ این مدرسه را در دروازه غار به راه انداختهاند، یکی از نهادهای مردمی فعالی هستند که تلاش میکنند این روزها لااقل بخشی از مشکلات کودکان کار و خیابان را حل کنند. آنها حالا با اتوبوس زرد رنگشان سراغ هزار و ۵۱ دانش آموز خود و همه بچههای کار و خیابان میروند تا بخشی از مشکلاتشان را کم کنند.
مدرسهای که دغدغه همیاران آن در کوران کرونا، آموزش اصول ایمنی در برابر بیماری و توزیع لوازم بهداشتی بین کودکان و خانوادههاست: «کرونا به مسأله بزرگ مردم دنیا تبدیل شده اما اگر از چشم کودکان کار به این ویروس نگاه کنیم قبل از آمدن کرونا این بچهها هزاران مشکل در زندگی داشتند؛ مشکلاتی مثل تأمین هزینههای زندگی و سیر کردن شکم خانواده و اجاره خانه و خیلی چیزهای دیگر. کرونا هم مشکلات آنها را چند برابر کرد. قبل از اینکه کرونا به این شکل شیوع پیدا کند ما در مدرسه سعی کردیم با آموزش کودکان کار و تهیه و توزیع لوازم بهداشتی و اقلامی مثل ماسک و دستکش آنها را از ابتلا به کرونا نجات دهیم. این را هم بگویم که کمتر از ۱۵درصد کودکان کار در جاهایی مثل چهارراهها و خیابانها کار میکنند و خیلی از آنها در کارگاهها و زیرزمینها با شرایط خیلی سخت مشغول کار هستند. ۹۰ درصد سرپرست قانونی دارند اما ذهنیت جامعه این است که این بچهها بی سرپرست هستند و همین طور ۸۰ درصد کودکان کار برای تأمین معیشت زندگی خانواده مجبورند کار کنند.»
فاطمه، زهرا و سهراب درباره کرونا میپرسند و مددکارها با حوصله به سؤالات آنها جواب میدهند. بچهها شناختی از کرونا ندارند و فکر میکنند اگر کسی کرونا بگیرد حتماً میمیرد.
مرضیه پیرمردی یکی از مددکاران مدرسه از نگاه و تصوری که کودکان کار نسبت به بیماری کرونا دارند میگوید و تأکید میکند کودکان کار این روزها بیشتر از گذشته نیاز به حمایت دارند: «قبل از اینکه بحث کرونا داغ شود وقتی سراغ این بچهها توی چهارراهها و خیابانها میرفتیم متوجه میشدیم شناختی از این بیماری خطرناک ندارند و یا اصلاً خبر ندارند چنین ویروسی شایع شده است. کودکان کار در خانوادههایی زندگی میکنند که در آنها از تلویزیون و فضای مجازی خبری نیست و به همین خاطر از مسائل مختلف مطلع نمیشوند. به همین دلیل با مددکارها و مربیهای مدرسه سوار اتوبوس شدیم و با جابزی سراغ بچهها رفتیم و در کنار توزیع لوازم و مواد بهداشتی به بچهها نحوه نظافت کردن و جلوگیری از ابتلا به کرونا را با نقاشی و کاردستی و بازی آموزش دادیم و این کار هنوز هم ادامه دارد.
این بچهها به شدت در معرض آسیب هستند. کودکی که اسفند دود میکند، اگرچه الان با سختگیری و محدودیتهایی رو به رو شده ولی به هرحال همچنان فعال است و در هرصورت با همان دست سیاه از مردم پول میگیرد و همان دست را هم به صورت و دهانش میزند. در مرحله اول باید به این بچهها آموزش دهیم که باید از محلول ضدعفونی و ماسک و دستکش استفاده کنند. در یکی از چهارراهها چند کودک کار همراه با مادرشان کار میکنند که روزهای اول مادر مخالفت میکرد و میگفت همه اینها دروغ است و این بچهها با همین دستها غذا میخورند و مریض نمیشوند. با این وجود بین بچهها بستههای بهداشتی و ماسک و دستکش توزیع کردیم و نحوه مراقبت از خودشان را آموزش دادیم .هفته بعد وقتی برای توزیع محلول ضدعفونی و وسایل بهداشتی رفتیم مادر بچهها درحالی که ماسک زده بود و دستکش به دست داشت از بچههاش میخواست بیشتر مراقب خودشان باشند و این بار با رغبت محلولهای ضدعفونی را از ما گرفت. خیلی از کودکان کار توانایی خرید محلول ضدعفونی ندارند و با توجه به اینکه خیلی از این بچهها در خانوادههای پرجمعیت زندگی میکنند میتوانند ناقل بیماری باشند. بعد از آن به کورههای آجرپزی رفتیم و در کنار آموزش بین خیلی از خانوادههایی که در این کورهها کار میکنند لوازم بهداشتی و محلولهای ضدعفونی توزیع کردیم.»
این روزها چرخ دستی غلام از حرکت ایستاده اما خود او نمیتواند در قرنطینه بماند و دست روی دست بگذارد؛ ۱۲ سال بیشتر ندارد اما دیسک کمر امانش را بریده. کرونا برای او یک شوخی تلخ است؛ برای او که پدرش را از دست داده و مسئولیت زندگی مادر و خواهرانش را برعهده دارد. کار و کاسبی کودکان خیابان خوابیده اما بیکاری غلام را به خیابان کشانده. این سرنوشت بسیاری از کودکان کار و خیابان است. کودکانی که کرونا هم نتوانست آنها را خانه نشین کند.
انتهای پیام
«کرونا» هم خانهنشینشان نکرد
شیشه ماشینها که بالا رفت، کار و کاسبی کودکان خیابان هم خراب شد؛ آنها یک روز که بیخبر از همه جا با شاخههای گل و بستههای آدامس و دستمال و چسب زخم به خیابان آمدند، با صحنه عجیب و غریبی مواجه شدند؛ مردم ماسک روی صورت داشتند و دستکش در دست، خیابانها خلوت شده بود و شیشه ماشینها بالا رفته بود. یکی از این کودکان سعید است:«کرونا که آمد خیابانها خلوت شد، ماشینها کم شدند، کار و کاسبی ما هم از بین رفت. من نمیدانم این بیماری کی آمد و کی میخواهد برود اما آرزو میکنم زودتر از بین برود تا بازهم شیشه ماشینها بیاید پایین.»
قلم | qalamna.ir :