گروه سیاسی: جعفر گلابی در روزنامه اعتماد نوشت:نمیدانم هنوز از گفتن و نوشتنها تاثیر مثبتی حاصل میشود یا نه؟ نمیدانم اساسا زمینه گفتوگو که از طریق آن چارهجویی شود و راههای درست پیش پا قرار گیرد هنوز وجود دارد یا نه؟
بسیاری خود سکوت کرده و نویسندگان مستقل را مشغول آب درهاون کوبیدن میدانند!بدتر از آن فضای سنگینی حکمفرما شده که هر کس سخنی از حل مسائل، اصلاح امور و حرکت به سوی مدارا و اجرای قانون و رسیدن حق به حقدار میزند با شدیدترین عکسالعملها و حتی فحاشی و تهمت روبهرو میشود!از جولان شبکههای ماهوارهای که گستره شعف خود را از وضع کنونی پنهان نمیکنند که بگذریم حتی در داخل هم هستند کسانی که از تشدید نقار و ایجاد تخاصم بدون بازگشت استقبال میکنند! فضا بهگونهای شده که اگر شخصی مثل آقای کرباسچی در تلویزیون حاضر میشود و اتفاقا از برخورد با خانم مهسا امینی و عملکرد مسوولان انتقاد میکند و بر حقوق مردم انگشت تاکید مینهد با وقیحانهترین الفاظ مورد حمله قرار میگیرد که مزدور رژیم است و…مگر یکی از معیارهایی که مکررا تبلیغ میشد این نبود که هرگاه دشمن از چیزی استقبال و از نقطه مقابل آن نهی کرد درست را از نادرست تشخیص دهیم؟ حال مگر نمیبینیم که بیگانگان بازداشتها و برخوردها را با چه آب و تابی منعکس و استقبال میکنند و از تصادمهای خیابانی به وجد میآیند؟ به هر حال اگر این تلقی تلخ درست باشد که راه گفتوگو و تفاهم و رفع ناراستیها از طرق مسالمتآمیز کارکرد خود را از دست داده است در ناگواری آن باید بیش از هر زمان دیگری نگران بود و در انتظار حوادث ماند و برای یک جامعه چیزی بدتر از این نیست که خط گفتوگو به انتها رسیده باشد. روشن است که در ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی هم درست مثل جریان گران شدن بنزین مدیریت درست و سریعی صورت نگرفت یا احساس نیاز به تشکیل یک کمیته بحران در بدو امر دیده نشد و مسوولان مختلف هر یک به اظهارنظرهای مختلف و پراکنده پرداختند و دیدیم که خشمی بزرگ شکل گرفت و شهرهای زیادی را درگیر خود کرد. شاید اوضاع در واقع امر چنان است که با هر میزان از اقدامات و گفتههای مسوولان گریزی از این اعتراضها نبود ولی اگر نشانههای بحران دیده میشد قبل از غلیان اعتراضها امکان گفتوگوی صریح و صدیق و سریع با مردم وجود داشت، حداقل اینکه گفته میشد که ما تلاش خودمان را کردیم ولی نشد و باید دید که چرا سخنان و اقدامات مسوولان پس از وقوع آن درگذشت موثر واقع نشده است؟
بهترین و ضروریترین راه عدم برخورد با اعتراضها بود که خود قطعا زمینه آرام شدن اوضاع را فراهم میکرد.
البته واضح است که هیچ پدیده اجتماعی آن هم در این سطح بدون زمینه و سوابق گوناگون صورت تحقق به خود نمیگیرد لذا نقص و ایراد در رفتار مسوولان را باید از اینجا رهگیری کرد. مثلا طی چند ماه گذشته دو، سه فیلم از نوع دستگیری خانمها توسط گشت ارشاد در سطح وسیع منتشر شد که باید همان زمان رسیدگی قاطع صورت میگرفت و نتیجه آن به اطلاع مردم میرسید و حداقل از سوی مقامات بلندپایه عذرخواهی میشد.کاملا واضح است وقتی دختری دستگیر میشود و مادرش التماس میکند که فرزندش مریض است و توجهی به این التماسها نمیشود یا خانم دیگری با کمک یک مامور مرد بازداشت میشود جو سنگینی در جامعه به وجود میآورد و حتما نیاز به پیگیری مسوولان و گزارش به مردم داشت و عبور کمرنگ از کنار آن، التهاب و نگرانیها را افزایش میدهد و زمینه را برای بروز بحران در مسائل بعدی آماده میکند.طی همین چند ماه گذشته موج بزرگی از سخنان شدید و غلیظ تریبونداران که هر کدام بنا بر ذائقه خود برای بدحجابان خط و نشان میکشیدند را نباید خارج از این مساله دید.
اما همه این موارد ناظر به این موضوع خاص است و نباید فراموش کنیم که در جامعه ما مشکلات بسیار بزرگی وجود دارد که آنها زمینههای اصلی نارضایتیاند.تنگناهای عظیم اقتصادی که وجود دارند و هیچ مسوولی آنها را انکار نمیکند به تنهایی کافیاند که هر جرقهای را تبدیل به یک آتش بزرگ کنند و اتفاقا تنگنای معیشت از امهات مسائل و مصائب است که هم علاجش به سختی میسر است و هم اگر منجر به اعتراض شود، معلوم نیست با کدام عاقبت خاتمه مییابد؟خصوصا آنجا که سفره کوچک مردم بر اثر رانتخواریهای بزرگ و اختلاسها و مفاسد اقتصادی کوچکتر شده و نارضایتی تبدیل به خشم تهیدستان میشود. گسلهای سیاسی که میتوانست در دو انتخابات گذشته پر شوند و به دیگر حوزهها کمک کنند تا مشکلات تبدیل به بحران نشوند، وجود دارند و با نوع عملکرد مسوولان متاسفانه بر وسعت آنها افزوده میشود.به هر حال احتمال میرود در جریان مشاهده بازتاب گسترده درگذشت یک دختر ۲۲ ساله مسوولان مختلف متوجه نهاد ناآرام و پرمساله جامعه شده باشند.احتمال دارد آقایان دیگر همه مشکلات و نواقص را کوچکنمایی نکنند و منکرعیوب عمیق برخی روندها و روشها شده باشند و چارهجوییهای اساسی را آغاز کنند.خدا کند در این التهابات گسترده همه چیز به دشمنان نسبت داده نشود و خیال خود را راحت نکنند و بالاخره خدا کند شعاردرمانی کنار گذاشته شود. شکی در سوءاستفاده ایرانستیزان از مسائل موجود در جامعه نیست ولی آیا جز این است که در صورت رضایت مردم از آنها هیچ کاری برنمیآید؟ احترام به مردم نه به صورت شعاری و دیدوبازدید بلکه برآوردن خواستههای اصولی آنها میتواند گسلهای موجود در جامعه را کمتر کند.اگر مردم احساس کنند که تمایلات روشن آنها شنیده میشود خود گام بزرگی برای پر کردن شکافهای جامعه برداشته شده است.آیا تاکنون مسوولان فکر کردهاند که اساسا مردم از وجود انبوه مشکلات و جدالها و اینکه هر روز و هر هفته با مساله بزرگی روبهرو میشوند، خسته شدهاند و نیاز مبرم به تشنجزدایی در همه حوزههای داخلی و خارجی دارند؟همین که مردم سالها با نگرانی پیچ رادیو یا تلویزیون را باز میکنند و از بنبست یا ادامه مذاکرات اتمی سرد و گرم میشوند خود التهابزاست.باید متوجه میزان طاقت و تحمل مردم بود و حداقل برای مدتی آنها را از این همه امواج گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آسوده کرد.عدم تمهید همهجانبه این آسودگی دوران سختی را رقم خواهد زد.
بسیاری خود سکوت کرده و نویسندگان مستقل را مشغول آب درهاون کوبیدن میدانند!بدتر از آن فضای سنگینی حکمفرما شده که هر کس سخنی از حل مسائل، اصلاح امور و حرکت به سوی مدارا و اجرای قانون و رسیدن حق به حقدار میزند با شدیدترین عکسالعملها و حتی فحاشی و تهمت روبهرو میشود!از جولان شبکههای ماهوارهای که گستره شعف خود را از وضع کنونی پنهان نمیکنند که بگذریم حتی در داخل هم هستند کسانی که از تشدید نقار و ایجاد تخاصم بدون بازگشت استقبال میکنند! فضا بهگونهای شده که اگر شخصی مثل آقای کرباسچی در تلویزیون حاضر میشود و اتفاقا از برخورد با خانم مهسا امینی و عملکرد مسوولان انتقاد میکند و بر حقوق مردم انگشت تاکید مینهد با وقیحانهترین الفاظ مورد حمله قرار میگیرد که مزدور رژیم است و…مگر یکی از معیارهایی که مکررا تبلیغ میشد این نبود که هرگاه دشمن از چیزی استقبال و از نقطه مقابل آن نهی کرد درست را از نادرست تشخیص دهیم؟ حال مگر نمیبینیم که بیگانگان بازداشتها و برخوردها را با چه آب و تابی منعکس و استقبال میکنند و از تصادمهای خیابانی به وجد میآیند؟ به هر حال اگر این تلقی تلخ درست باشد که راه گفتوگو و تفاهم و رفع ناراستیها از طرق مسالمتآمیز کارکرد خود را از دست داده است در ناگواری آن باید بیش از هر زمان دیگری نگران بود و در انتظار حوادث ماند و برای یک جامعه چیزی بدتر از این نیست که خط گفتوگو به انتها رسیده باشد. روشن است که در ماجرای درگذشت خانم مهسا امینی هم درست مثل جریان گران شدن بنزین مدیریت درست و سریعی صورت نگرفت یا احساس نیاز به تشکیل یک کمیته بحران در بدو امر دیده نشد و مسوولان مختلف هر یک به اظهارنظرهای مختلف و پراکنده پرداختند و دیدیم که خشمی بزرگ شکل گرفت و شهرهای زیادی را درگیر خود کرد. شاید اوضاع در واقع امر چنان است که با هر میزان از اقدامات و گفتههای مسوولان گریزی از این اعتراضها نبود ولی اگر نشانههای بحران دیده میشد قبل از غلیان اعتراضها امکان گفتوگوی صریح و صدیق و سریع با مردم وجود داشت، حداقل اینکه گفته میشد که ما تلاش خودمان را کردیم ولی نشد و باید دید که چرا سخنان و اقدامات مسوولان پس از وقوع آن درگذشت موثر واقع نشده است؟
بهترین و ضروریترین راه عدم برخورد با اعتراضها بود که خود قطعا زمینه آرام شدن اوضاع را فراهم میکرد.
البته واضح است که هیچ پدیده اجتماعی آن هم در این سطح بدون زمینه و سوابق گوناگون صورت تحقق به خود نمیگیرد لذا نقص و ایراد در رفتار مسوولان را باید از اینجا رهگیری کرد. مثلا طی چند ماه گذشته دو، سه فیلم از نوع دستگیری خانمها توسط گشت ارشاد در سطح وسیع منتشر شد که باید همان زمان رسیدگی قاطع صورت میگرفت و نتیجه آن به اطلاع مردم میرسید و حداقل از سوی مقامات بلندپایه عذرخواهی میشد.کاملا واضح است وقتی دختری دستگیر میشود و مادرش التماس میکند که فرزندش مریض است و توجهی به این التماسها نمیشود یا خانم دیگری با کمک یک مامور مرد بازداشت میشود جو سنگینی در جامعه به وجود میآورد و حتما نیاز به پیگیری مسوولان و گزارش به مردم داشت و عبور کمرنگ از کنار آن، التهاب و نگرانیها را افزایش میدهد و زمینه را برای بروز بحران در مسائل بعدی آماده میکند.طی همین چند ماه گذشته موج بزرگی از سخنان شدید و غلیظ تریبونداران که هر کدام بنا بر ذائقه خود برای بدحجابان خط و نشان میکشیدند را نباید خارج از این مساله دید.
اما همه این موارد ناظر به این موضوع خاص است و نباید فراموش کنیم که در جامعه ما مشکلات بسیار بزرگی وجود دارد که آنها زمینههای اصلی نارضایتیاند.تنگناهای عظیم اقتصادی که وجود دارند و هیچ مسوولی آنها را انکار نمیکند به تنهایی کافیاند که هر جرقهای را تبدیل به یک آتش بزرگ کنند و اتفاقا تنگنای معیشت از امهات مسائل و مصائب است که هم علاجش به سختی میسر است و هم اگر منجر به اعتراض شود، معلوم نیست با کدام عاقبت خاتمه مییابد؟خصوصا آنجا که سفره کوچک مردم بر اثر رانتخواریهای بزرگ و اختلاسها و مفاسد اقتصادی کوچکتر شده و نارضایتی تبدیل به خشم تهیدستان میشود. گسلهای سیاسی که میتوانست در دو انتخابات گذشته پر شوند و به دیگر حوزهها کمک کنند تا مشکلات تبدیل به بحران نشوند، وجود دارند و با نوع عملکرد مسوولان متاسفانه بر وسعت آنها افزوده میشود.به هر حال احتمال میرود در جریان مشاهده بازتاب گسترده درگذشت یک دختر ۲۲ ساله مسوولان مختلف متوجه نهاد ناآرام و پرمساله جامعه شده باشند.احتمال دارد آقایان دیگر همه مشکلات و نواقص را کوچکنمایی نکنند و منکرعیوب عمیق برخی روندها و روشها شده باشند و چارهجوییهای اساسی را آغاز کنند.خدا کند در این التهابات گسترده همه چیز به دشمنان نسبت داده نشود و خیال خود را راحت نکنند و بالاخره خدا کند شعاردرمانی کنار گذاشته شود. شکی در سوءاستفاده ایرانستیزان از مسائل موجود در جامعه نیست ولی آیا جز این است که در صورت رضایت مردم از آنها هیچ کاری برنمیآید؟ احترام به مردم نه به صورت شعاری و دیدوبازدید بلکه برآوردن خواستههای اصولی آنها میتواند گسلهای موجود در جامعه را کمتر کند.اگر مردم احساس کنند که تمایلات روشن آنها شنیده میشود خود گام بزرگی برای پر کردن شکافهای جامعه برداشته شده است.آیا تاکنون مسوولان فکر کردهاند که اساسا مردم از وجود انبوه مشکلات و جدالها و اینکه هر روز و هر هفته با مساله بزرگی روبهرو میشوند، خسته شدهاند و نیاز مبرم به تشنجزدایی در همه حوزههای داخلی و خارجی دارند؟همین که مردم سالها با نگرانی پیچ رادیو یا تلویزیون را باز میکنند و از بنبست یا ادامه مذاکرات اتمی سرد و گرم میشوند خود التهابزاست.باید متوجه میزان طاقت و تحمل مردم بود و حداقل برای مدتی آنها را از این همه امواج گوناگون سیاسی و اجتماعی و اقتصادی آسوده کرد.عدم تمهید همهجانبه این آسودگی دوران سختی را رقم خواهد زد.