احسان محمدی در ادامه یادداشت خود در «عصرایران» نوشت: دایی فوتبالیست سرشناس و درخشانی بود که اتفاقاً نسل من هم به او افتخار کرد و هم حسابی از خجالتش درآمد. وقتی درجام جهانی ۲۰۰۶ یک ضربۀ سر را به بیرون از چارچوب دروازه آنگولا زد، عادل فردوسیپور که یکی از منتقدان زیرپوستی او بود گفت: «اگر دایی ۱۰ سال جوانتر بود این توپ را گل میکرد». ما ریزریز خندیدیم!
انتقاد از دایی آن روزها روی بورس بود. بیشتر ما گمان میکردیم که علی دایی حق خیلیها را خورده است. از رضا عنایتی تا وحید هاشمیان و آرش برهانی و … خیال میکردیم بازنشسته شود حریفانمان را پرپر میکنیم. گفتیم و نوشتیم که جاهطلب و دیکتاتور است. برانکو توی مشتش است و اوست که ارنج میچیند و دوستانش را بازی میدهد و اصلاً فوتبال بلد نیست و دو تا روپایی نمیتواند بزند و شانسی توپهایش گل میشوند و یک تیر برق هم باشد این توپها به او میخورد و گل میشود و …
ما به عادت شرقی از لهکردن کسی که یک روز او را به عرش برده بودیم لذت میبردیم. خودش هم گاهی پاس گل میداد. با داد و فریاد، با اعتراض و چشمغره. لابد پیمانهاش پر میشد ولی ما میگفتیم حق ندارد، باید تحمل کند، ما او را ستاره و اسطوره کردهایم و …
این اولین باری نیست که از علی دایی دزدی میشود. یک بار منزلش را دزد زد و سال ۹۰ هم وقتی در جاده اصفهان – تهران تصادف کرد و بیهوش بود نوشتند که رندانی ساعت و پول و دلارهایش را دزدیدهاند. حتی ماجرای گردنبند طلایش هم تازگی ندارد. سال ۹۱ وقتی به بیمارستانی در فرمانیه میرفت، دو موتورسوار تقلا کردند تا گردنبند او را بدزدند. این بار اما موفق شدند، پیش چشم دخترش «نورا» او را پخش زمین کردند، گردنبند را دزدیدند و رفتند.
او اولین نفری نیست که طعمۀ زورگیرها میشود. همه اندازۀ دایی خوششانس نیستند و گاهی با قمه و تیزی پارهپاره میشوند. این شکل سرقت خشونتآمیز اتفاق دردناکی است که تا مدتها اثر آن روی روان آدم میماند. یک گردنبند طلا احتمالاً پر کاهی است در میان خرمن داراییهای او و علی دایی برخلاف دانشجو و کارگری که گوشیاش را به همین شکل میدزدند و ورشکست میشود، بعید است غصهاش را بخورد اما نکتۀ آزاردهنده برای من واکنش بسیاری از کاربران در شبکههای اجتماعی است. جایی که ریاکاری معمول ایرانی در پر کردن پرسشنامهها یا پیش چشم دوربین را کنار میگذارند و حرف دلشان را میزنند. اینجا برای کسانی که علاقهمند به شناخت جامعه هستند یک دانشگاه است.
برخی زیر ویدئوی ترسناک این زورگیری در جاهای مختلف نوشتهاند: «در جامعهای که گرسنه است دایی باید بداند که گردنبند طلای به آن بزرگی دزدها را وسوسه میکند، پس خودش مقصر است». عدهای مزه پراندهاند و با نوع گویش دایی شوخی کردهاند که «گلدنبندم لو دزدیدن»! و عجب استقبالی از آن شده! کسانی نظر دادهاند که وقتی سلبریتیها به کمپین «نه به اعدام» میپیوندند، نتیجهاش میشود همین، پس بخورید از آشی که خودتان پختهاید. برخی نوشتهاند نه تنها او را رئیس فدراسیون نکردیم که وسط خیابان مال و اموالش را دزدیدیم! در مورد عدم امنیت در کشور و … هم نظرهای زیادی نوشتهاند که اینجا قابل نقل نیست! البته که همدردی با او هم بسیار است اما انگار دل بعضیها هم خنک شده است. خوشحالشدن از اینکه حالا که من پول ندارم، بگذار از پولدارها هم بدزدند! خرمنسوخته، خرمن دیگران سوخته خواهد. لبخند زدن به زخم دیگران، پهنکردن فرش قرمز برای کسانی است که یک روز سراغ خود ما هم میآیند. با قمه یا بیقمه!
این ماجرا دو روز دیگر زیر یک خبر مرگ، دزدی، اختلاس یا یک مکافات دیگر دفن میشود و از یاد میرود اما حال همه ما بد است. چه ما که هر روز با این خشم اجتماعی چهره به چهره میشویم و چه علی دایی که احتمالاً این کامنتها را میبیند و داغش بیشتر میشود که چرا باید بخشی از جامعه آنقدر پر از کینه و نفرت شده باشد که با زورگیر همدلی کند؟ و چه آنها را که بیخ گوشش پچپچ میکنند که برای چی موندی توی این کشور؟ برای چی در ورزقان و کرمانشاه پولت رو خرج میکنی که بعدش احضار بشی؟ برای چی هزینه بچههای بیسرپرست رو میدی؟ دست زن و بچهت رو بگیر برو یه گوشه دنیا لذتت رو ببر. جایی که جلوی دخترت با قمه زنجیر گردنت رو ازت ندزدن و وحشت نندازن به جون خودت و خانوادهت! ول کن …
انتهای پیام