گروه سیاسی: ممکن است افراد و شخصیتهای مختلف سیاسی، فرهنگی و اجتماعی بنا به موقعیتهای سیاسی و اجتماعی یا حال و هوای شخصی جملاتی بیان کنند که در تاریخ ماندگار شود مثل جمله «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست»، اما مبدع این جمله تاریخی که نشان از عمیق بینش سیاسی – مذهبی گوینده آن دارد، کیست؟
روز ۱۸ خرداد صد و یکمین سالروز بیان جمله تاریخیِ «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» از سوی میرزا علیاکبر شیخالاسلام نماینده مردم اصفهان در چهارمین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۱ است.
بزرگان دین و سیاست متناسب با دیدگاه و اندیشه سیاسی – الهیاتی خود، پیوند دین و سیاست را معنا و تحلیل کردهاند. در اندیشه آنان پیوند دین و سیاست با یکدیگر نسبتِ مشخص و رابطهِ منطقی دارد.
مهاتما گاندی رهبر سیاسی – معنوی هند معتقد بود: «سیاست منهای مذهب کثافتی است که باید از آن اجتناب کرد.» آیتالله سید روحالله موسوی خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هم بر این باور بودند: «دیانت، همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت میدهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنان را از آن راه میبرد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.»
در حافظهِ تاریخی بیشتر ایرانیان، گوینده و مبدع جمله تاریخی «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» کسی نیست جز آیتالله سید حسن طباطبایی ملقب به آیتالله سید حسن مدرس. اما واقعیت این است که خالق و گوینده این جمله، شخصی است به نام حجتالاسلام علیاکبر شیخالاسلام نماینده مردم اصفهان در چهارمین دوره مجلس شورای ملی.
در جریان ارائه ماده واحده به چهارمین دوره مجلس شورای ملی، رضا خان سردارسپه وزیر جنگ احمد شاه قاجار از مجلس خواست تا مبلغ ۶۷۱ هزار و ۶۰۰ فرانک فرانسه برای تامین مخارج تحصیل یک ساله ۶۰ محصل نظامی ایرانی برای سفر به اروپا و مبلغ ۱۸ هزار تومان برای تامین مخارج همان نفرات برای سفر به فرانسه به وزارت جنگ اختصاص دهد.
میرزا علیاکبر شیخالاسلام اصفهانی نماینده مردم اصفهان در موافقت با این درخواست تقاضای صحبت کرد و حسین پیرنیا ملقب به مؤتمنالملک، رییس مجلس موافقت کرد.
شیخالاسلام سخنانش را با یادآوری دو دیدگاه متضاد درباره نکوهش و تقدیس دین در حوزه سیاست که توسط برخی شخصیتهای سیاسی و مذهبی بیان شده بود، شروع کرد.
او گفت: «نظریات و عقاید سیاسی، مختلف است. سیاستمدار عالیقدر، بیسمارک – اولین صدراعظم آلمان – میگوید: «ایران اداره نمیشود مگر در سایه اقتدارات مذهبی.» در مقابل، بعضی حکمای طبیعی نوشتهاند: «لایصلح الانسان مادام فیه الدین و الوطن.» آنان هم میگویند تا اسم دین و وطن در میان است، دنیا اداره نمیشود.
این دو فتوا، دو عقیده متضاد است. یکی در حد افراط است و میگوید مملکت اداره نمیشود مگر در سایه دین و دیگری در حد تفریط است و میگوید تا اسم دین در دنیاست، دنیا اداره نمیشود. بعضی هم هستند که به یک حد متوسطی قائل هستند. این صحیح است، خوب است، مطاع است. انسان بیدین در دنیا از هر حیوان درنده و از هر سمی برای بشریت مهلکتر است، ولی دیانت آنها دو اصل مختلف دارد.
اما بنده معتقدم «سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است» و این عقیده هم با قانون اسلام تطبیق دارد. حالا اگر کسانی که حد وسطی را قائل هستند و یک چیزهایی در نظر دارند که عقیده خودشان را با آن تطبیق میفرمایند، بنده نمیدانم…. ماها باید هر مطلبی که عنوان میشود دین را در نظر بگیریم و آن قضیه را در سایه دیانت حل کنیم و این مطلب در همین مجلس شورای ملی هم سابقه دارد. در دولت مشروطه مؤسسِ بالاتر از مجلس شورای ملی نیست. وقتی میخواستند مجلس را مفتوح کنند، قرآن را گذاردند و دو آیه که دلالت بر صحت شورا با یک قلم جلی نوشتند، یکی را در سمت راست و یکی را در طرف چپ مجلس نصب کردند و بعد مجلس را تشکیل دادند. این مقدمه را عرض کردم که تصور نشود بنده این را برای خودم حربه کردهام.
این یکی از اصول مسلمه است که ابراز عقیده آزاد است، این است که هر وقت هر مطلبی عنوان میشود بنده مستمسک میشوم به دیانت.
در شورِ دوم این لایحهِ هم بنده چرتکه را میآورم و جلوم میگذارم. صاحب شریعت اسلام به مسلمانها توصیه فرمودهاند که هر کجای عالم علم است آن را تحصیل کنند و اگر به اخبار و کتب آن رجوع شود معلوم میشود چندین هزار فضیلت در تعلیم علم و در ترغیب و تشویق علما ذکر شده است… ت. مسلمانها خیال نکنند دین فقط نماز و روزه و احکام مذهبی است. خیر، تحصیل علوم معاشیه هم لازم است. میفرماید من که پیغمبر هستم به شما دستور میدهم که تمام علوم معاشیه را تحصیل کنید. حالا یک علومی هم جدیدا در دنیا عرض اندام کرده که بنده برای تشخیص آن خیلی کوچک هستم که آیا این علوم روی هم رفته به حال بشر صالح است یا فاسد؟
… مسلم است، علوم امروزه را باید تحصیل کرد، زیرا هر ملتی دارای این علوم نباشد، نمیتواند در دنیا زندگانی کند و نمیگذارد آسوده باشد. تحصیل این علوم هم برای ماها به یکی از سه وجه ممکن است. یا این که مستشار بیاوریم و عملا این علوم را تحصیل کنیم. بنده با این اصل کاملا مخالفم و در موقع خودش هم آنچه لازمه مخالفت است، عرض خواهم کرد، میخواهد پیش برود یا پیش نرود…. قسم سوم این است که چنانچه در این لایحه نوشته شده که یک عده را به خارجه اعزام کنیم که علوم جدیده را تحصیل کنند و به سلامتی مراجعت نمایند. به همین دلیل است که بنده تصور میکنم امروز یک روز مبارک و میمونی است که این لایحه به مجلس آمده و ما باید نهایت قدردانی و تشکر را از آقای مشیرالدوله و آقای سردارسپه داشته باشیم که در کابینه خودشان این لایحه را به مجلس شورای ملی تقدیم کردهاند و بنده کاملا با این عقیده موافقم و آرزومندم که ابناء ایران به زودی بروند و آن علوم را تحصیل کرده و مراجعه نمایند و ایران را به مقامات عالیتر از این که فعلا دارا میباشد، برسانند.
البته در جزییات لایحه با دو بخش، مخالفم. یکی این که خوب است قدری احترامات مجلس شورای ملی را در نظر داشته باشید و مجلس شورای ملی را در معرض مضحکه قرار ندهید. عقیده بنده این است که رفتن تمام این ۶۰ نفر به فرانسه صحیح نیست و باید ۳۰ نفر از آنها به فرانسه و ۳۰ نفر به آلمان بروند.
مطابق اطلاعاتی که بنده از روزنامهها پیدا کردهام و از مطلعین هم شنیدهام، اگر ما یک نفر شاگرد به فرانسه و پنج نفر را به آلمان بفرستیم، مخارجشان مساوی است و این صرفه اقتصادی را به طور قطع و یقین برای ما دارد. به علاوه ما باید دستهای خودمان را باز بگذاریم و ملاحظه رفاقت و دوستی از طرفین باشد. دوستی و رفاقت از یک طرف اسباب دردسر است.
مطلب دیگر این که نوشته شده، این آقایان بروند در فرانسه و بعضی از آنها یک سال و بعضی دو سال تحصیل نمایند. این مسئله گمان نمیکنم در هیچ کجای دنیا هم سابقه داشته باشد و گمان نمیکنم و لو هر قدر هم مدارس آنجا منظم باشد و دلسوزی درباره این شاگردان شود، نتیجه حاصل شود.
عقیده بنده این است آنهایی که در صف میروند قرار بگذارند اقلا دو سال و آنهایی که در مدرسه میروند چهار سال بمانند و تحصیل کنند. این طور خیلی بهتر است، زیرا تحصیل یک ساله برای آنهایی که در صف میروند و تحصیل دو ساله برای آنهایی که در مدرسه میروند، خیلی کم است و هیچ فایده ندارد. چهار سال و پنج سال و ۱۰ سال برای عمر یک ملت چیزی نیست. اینها یک عمر شخصی نیست که بگویم زیاد است. آنها یک عمرهای ملی است و اهمیتی ندارد. این که یک عده از این ۶۰ نفر پس از یک سال و عده دیگر پس از دو سال به ایران مراجعت نمایند به عقیده بنده صحیح نیست.
دو مطلب باید در این لایحه اضافه شود. یکی این است که چند نفر اشخاص عاقلِ کاملِ تمام مسلمان برای نظارت در امور این عده که به اروپا اعزام میشوند با آنها برود تا آنها سر خود نباشند که به محض رسیدن به اروپا دین و آیین خودشان را ببوسند و بر سرشان بگذارند، بگذارند کنار و خدای نخواسته مشغول بعضی کارهایی که شاید سایرین بودهاند، بشوند و این چند نفر که با آنها هستند از فساد اخلاق آنها جلوگیری کنند.
در این لایحه نوشته شده «چهار نفر صاحب منصب ارشد با آنها همراه باشد. اگر مقصود از این چهار نفر همان است که بنده عرض کردم، مقصود حاصل است. نهایت باید دقت کاملی بشود و این چهار نفر صاحب منصب خیلی کامل باشند. اگرچه به حمدالله آنچه بنده دیده و شنیدهام صاحبمنصبان قشون ما تماما مراتب اسلامیتشان کامل است، ولی علیالظاهر دقت بفرمایند که خیلی کامل باشند.
مطلب بعدی هم این است که این عده اعزامی را از فقرا انتخاب نمایند، زیرا روح این مطلب برای کشته شدن است و چیزی نیست که اغنیاء و متمولین، اطفال خودشان را بفرستند. خوب است هر ۶۰ نفر از اولاد فقرا انتخاب و اعزام شوند.»
سرانجام لایحه
با پایان نظرات موافقِ شیخالاسلام اصفهانی، نمایندگان موافق و مخالف دیگری هم نظراتشان را درباره درخواست رضا خان مطرح کردند و پس از آن مجلس وارد رایگیری شد.
با رای نمایندگان، لایحه مذکور با ۵۶ رای موافق و پنج رای مخالف و ۳ رای باطله تصویب شد.
تکرار جمله تاریخی
مجلس چهارم ۳۶۸ روز بعد با درخواست استیضاح آیتالله سید حسن مدرس نماینده مردم تهران در مجلس موافقت کرد.
او در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۰۲ خواستار استیضاح میرزا حسن مستوفیالممالک ملقب به «آقا»، دولتمرد ایرانی و پنج دوره صدراعظم ایران در دوره سلطنت خاندان قاجاریه بود. مدرس، میرزا حسن را به دلیل قصور در سیاست خارجی استیضاح کرد و در عین حال او را به دلیل در آستانه سقوط بودن احمد شاه، آخرین شاه قاجار و تاخت و تاز دول روس و انگلیس در ماههای پس از جنگ جهانی اول در ایران، مناسب صدارت ندانست.
مدرس در نشست ۱۹ خرداد ۱۳۰۲ دوره چهارم مجلس شورای ملی در جلسه استیضاح مستوفیالممالک که پنج ساعت طول کشید، گفت: «اسم من حسن است، اسم آقای نخستوزیر هم حسن است، روابط ما هم حسنه است… ت. ایشان را در این شرایط آشفته پس از جنگ – جنگ جهانی اول…. من هیچ تقصیری بر آقا نمیدانم. فقط قصوری میدانم. تقصیر قائل نیستم. ایشان استعداد منع ندارد و ما نمیخواهیم یک نخستوزیری داشته باشیم که وقتی یک خارجی یا یک داخلی از او چیزی بخواهد، این مانع نشود…. آقا مانند شمشیر مرصع است که باید در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست، ولی قوامالسطلنه مانند شمشیر فولادی و برنده است که در جنگ به کار میآید. مملکت در این روزها احتیاج به شمشیر برندهِ فولادی دارد، نه شمشیر جواهرنشان.
عملیاتی که منشا بشود از برای آنکه دولتی مثل انگلیس یا یک مامور و یک دولت دیگر از ایران تنفیذ نماید، با کمال هوشیاری و بیداری و دوستی باید از این عملیات جلوگیری کرد…. منشأ سیاست ما دیانت ماست. ما نسبت به دُوَل دنیا دوست هستیم، چه همسایه چه غیر همسایه، چه جنوب چه شمال، چه شرق چه غرب و هر کسی متعرض ما بشود، متعرض آن میشویم. هر چه باشد، هر که باشد، به قدری که ازمان بر میآید و ساخته است.
همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی – محمد طلعت مشهور به طلعت پاشا – کردم. گفتم که اگر یک کسی از سر حد ایران بدون اجازه دولت ایران پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد دست میکنم ببینم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است، بر او نماز میکنم و او را دفن مینمایم واِلا که هیچ. پس هیچ فرق نمیکند. دیانت ما عین سیاست ما هست. سیاست ما عین دیانت ماست.»
عاقبت نخستوزیر
پس از نطق سید حسن مدرس، سلیمان میرزا اسکندری پایهگذار سوسیالیزم در ایران و از بنیانگزاران حزب توده ایران به دفاع از حسن مستوفی پرداخت و پس از او محمدعلی فروغی وزیر خارجه که عملکرد او دلیل رسمی استیضاح دولت بود، به دفاع از مستوفیالممالک پرداخت.
پس از آن مستوفی الممالک با قرار گرفتن در جایگاه سخنرانی، از بیمیلیش به زمامداری سخن گفت و «امر اعلیحضرت همایونی» و «تمایل مجلس» را از دلایل پذیرش صدراعظمی عنوان کرد.
پس از استیضاح و استعفای مستوفی الممالک، مشیرالدوله تنها چند صدراعظم شد چرا که رضا خان در سوم آبان ۱۳۰۲ با فرمان احمد شاه قاجار صدراعظم ایران شد و دو سال بعد با تصویب مجلس شورای ملی پایان سلطنت قاجار و آغاز سلطنت پهلوی جشن گرفته شد.
او با اشاره به نطق آیتالله مدرس گفت: «از اظهارات آقای مدرس معلوم شد ایرادی نیست، بلکه نسبت به شخص من بیلطفند.» مدرس در همین لحظه فریاد زد: «خیر. به آقا ارادت دارم.»
مستوفیالممالک ادامه داد: «میدانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره برهکشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان میدانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سر کار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیلگیر نیستم، ناچار به کسی آجیل نمیدهم.»
روز ۱۸ خرداد صد و یکمین سالروز بیان جمله تاریخیِ «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» از سوی میرزا علیاکبر شیخالاسلام نماینده مردم اصفهان در چهارمین دوره مجلس شورای ملی در سال ۱۳۰۱ است.
بزرگان دین و سیاست متناسب با دیدگاه و اندیشه سیاسی – الهیاتی خود، پیوند دین و سیاست را معنا و تحلیل کردهاند. در اندیشه آنان پیوند دین و سیاست با یکدیگر نسبتِ مشخص و رابطهِ منطقی دارد.
مهاتما گاندی رهبر سیاسی – معنوی هند معتقد بود: «سیاست منهای مذهب کثافتی است که باید از آن اجتناب کرد.» آیتالله سید روحالله موسوی خمینی بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران هم بر این باور بودند: «دیانت، همان سیاستی است که مردم را از اینجا حرکت میدهد و تمام چیزهایی که به صلاح ملت است و به صلاح مردم است، آنان را از آن راه میبرد که صلاح مردم است که همان صراط مستقیم است.»
در حافظهِ تاریخی بیشتر ایرانیان، گوینده و مبدع جمله تاریخی «سیاست ما عین دیانت ما و دیانت ما عین سیاست ماست» کسی نیست جز آیتالله سید حسن طباطبایی ملقب به آیتالله سید حسن مدرس. اما واقعیت این است که خالق و گوینده این جمله، شخصی است به نام حجتالاسلام علیاکبر شیخالاسلام نماینده مردم اصفهان در چهارمین دوره مجلس شورای ملی.
در جریان ارائه ماده واحده به چهارمین دوره مجلس شورای ملی، رضا خان سردارسپه وزیر جنگ احمد شاه قاجار از مجلس خواست تا مبلغ ۶۷۱ هزار و ۶۰۰ فرانک فرانسه برای تامین مخارج تحصیل یک ساله ۶۰ محصل نظامی ایرانی برای سفر به اروپا و مبلغ ۱۸ هزار تومان برای تامین مخارج همان نفرات برای سفر به فرانسه به وزارت جنگ اختصاص دهد.
میرزا علیاکبر شیخالاسلام اصفهانی نماینده مردم اصفهان در موافقت با این درخواست تقاضای صحبت کرد و حسین پیرنیا ملقب به مؤتمنالملک، رییس مجلس موافقت کرد.
شیخالاسلام سخنانش را با یادآوری دو دیدگاه متضاد درباره نکوهش و تقدیس دین در حوزه سیاست که توسط برخی شخصیتهای سیاسی و مذهبی بیان شده بود، شروع کرد.
او گفت: «نظریات و عقاید سیاسی، مختلف است. سیاستمدار عالیقدر، بیسمارک – اولین صدراعظم آلمان – میگوید: «ایران اداره نمیشود مگر در سایه اقتدارات مذهبی.» در مقابل، بعضی حکمای طبیعی نوشتهاند: «لایصلح الانسان مادام فیه الدین و الوطن.» آنان هم میگویند تا اسم دین و وطن در میان است، دنیا اداره نمیشود.
این دو فتوا، دو عقیده متضاد است. یکی در حد افراط است و میگوید مملکت اداره نمیشود مگر در سایه دین و دیگری در حد تفریط است و میگوید تا اسم دین در دنیاست، دنیا اداره نمیشود. بعضی هم هستند که به یک حد متوسطی قائل هستند. این صحیح است، خوب است، مطاع است. انسان بیدین در دنیا از هر حیوان درنده و از هر سمی برای بشریت مهلکتر است، ولی دیانت آنها دو اصل مختلف دارد.
اما بنده معتقدم «سیاست عین دیانت و دیانت عین سیاست است» و این عقیده هم با قانون اسلام تطبیق دارد. حالا اگر کسانی که حد وسطی را قائل هستند و یک چیزهایی در نظر دارند که عقیده خودشان را با آن تطبیق میفرمایند، بنده نمیدانم…. ماها باید هر مطلبی که عنوان میشود دین را در نظر بگیریم و آن قضیه را در سایه دیانت حل کنیم و این مطلب در همین مجلس شورای ملی هم سابقه دارد. در دولت مشروطه مؤسسِ بالاتر از مجلس شورای ملی نیست. وقتی میخواستند مجلس را مفتوح کنند، قرآن را گذاردند و دو آیه که دلالت بر صحت شورا با یک قلم جلی نوشتند، یکی را در سمت راست و یکی را در طرف چپ مجلس نصب کردند و بعد مجلس را تشکیل دادند. این مقدمه را عرض کردم که تصور نشود بنده این را برای خودم حربه کردهام.
این یکی از اصول مسلمه است که ابراز عقیده آزاد است، این است که هر وقت هر مطلبی عنوان میشود بنده مستمسک میشوم به دیانت.
در شورِ دوم این لایحهِ هم بنده چرتکه را میآورم و جلوم میگذارم. صاحب شریعت اسلام به مسلمانها توصیه فرمودهاند که هر کجای عالم علم است آن را تحصیل کنند و اگر به اخبار و کتب آن رجوع شود معلوم میشود چندین هزار فضیلت در تعلیم علم و در ترغیب و تشویق علما ذکر شده است… ت. مسلمانها خیال نکنند دین فقط نماز و روزه و احکام مذهبی است. خیر، تحصیل علوم معاشیه هم لازم است. میفرماید من که پیغمبر هستم به شما دستور میدهم که تمام علوم معاشیه را تحصیل کنید. حالا یک علومی هم جدیدا در دنیا عرض اندام کرده که بنده برای تشخیص آن خیلی کوچک هستم که آیا این علوم روی هم رفته به حال بشر صالح است یا فاسد؟
… مسلم است، علوم امروزه را باید تحصیل کرد، زیرا هر ملتی دارای این علوم نباشد، نمیتواند در دنیا زندگانی کند و نمیگذارد آسوده باشد. تحصیل این علوم هم برای ماها به یکی از سه وجه ممکن است. یا این که مستشار بیاوریم و عملا این علوم را تحصیل کنیم. بنده با این اصل کاملا مخالفم و در موقع خودش هم آنچه لازمه مخالفت است، عرض خواهم کرد، میخواهد پیش برود یا پیش نرود…. قسم سوم این است که چنانچه در این لایحه نوشته شده که یک عده را به خارجه اعزام کنیم که علوم جدیده را تحصیل کنند و به سلامتی مراجعت نمایند. به همین دلیل است که بنده تصور میکنم امروز یک روز مبارک و میمونی است که این لایحه به مجلس آمده و ما باید نهایت قدردانی و تشکر را از آقای مشیرالدوله و آقای سردارسپه داشته باشیم که در کابینه خودشان این لایحه را به مجلس شورای ملی تقدیم کردهاند و بنده کاملا با این عقیده موافقم و آرزومندم که ابناء ایران به زودی بروند و آن علوم را تحصیل کرده و مراجعه نمایند و ایران را به مقامات عالیتر از این که فعلا دارا میباشد، برسانند.
البته در جزییات لایحه با دو بخش، مخالفم. یکی این که خوب است قدری احترامات مجلس شورای ملی را در نظر داشته باشید و مجلس شورای ملی را در معرض مضحکه قرار ندهید. عقیده بنده این است که رفتن تمام این ۶۰ نفر به فرانسه صحیح نیست و باید ۳۰ نفر از آنها به فرانسه و ۳۰ نفر به آلمان بروند.
مطابق اطلاعاتی که بنده از روزنامهها پیدا کردهام و از مطلعین هم شنیدهام، اگر ما یک نفر شاگرد به فرانسه و پنج نفر را به آلمان بفرستیم، مخارجشان مساوی است و این صرفه اقتصادی را به طور قطع و یقین برای ما دارد. به علاوه ما باید دستهای خودمان را باز بگذاریم و ملاحظه رفاقت و دوستی از طرفین باشد. دوستی و رفاقت از یک طرف اسباب دردسر است.
مطلب دیگر این که نوشته شده، این آقایان بروند در فرانسه و بعضی از آنها یک سال و بعضی دو سال تحصیل نمایند. این مسئله گمان نمیکنم در هیچ کجای دنیا هم سابقه داشته باشد و گمان نمیکنم و لو هر قدر هم مدارس آنجا منظم باشد و دلسوزی درباره این شاگردان شود، نتیجه حاصل شود.
عقیده بنده این است آنهایی که در صف میروند قرار بگذارند اقلا دو سال و آنهایی که در مدرسه میروند چهار سال بمانند و تحصیل کنند. این طور خیلی بهتر است، زیرا تحصیل یک ساله برای آنهایی که در صف میروند و تحصیل دو ساله برای آنهایی که در مدرسه میروند، خیلی کم است و هیچ فایده ندارد. چهار سال و پنج سال و ۱۰ سال برای عمر یک ملت چیزی نیست. اینها یک عمر شخصی نیست که بگویم زیاد است. آنها یک عمرهای ملی است و اهمیتی ندارد. این که یک عده از این ۶۰ نفر پس از یک سال و عده دیگر پس از دو سال به ایران مراجعت نمایند به عقیده بنده صحیح نیست.
دو مطلب باید در این لایحه اضافه شود. یکی این است که چند نفر اشخاص عاقلِ کاملِ تمام مسلمان برای نظارت در امور این عده که به اروپا اعزام میشوند با آنها برود تا آنها سر خود نباشند که به محض رسیدن به اروپا دین و آیین خودشان را ببوسند و بر سرشان بگذارند، بگذارند کنار و خدای نخواسته مشغول بعضی کارهایی که شاید سایرین بودهاند، بشوند و این چند نفر که با آنها هستند از فساد اخلاق آنها جلوگیری کنند.
در این لایحه نوشته شده «چهار نفر صاحب منصب ارشد با آنها همراه باشد. اگر مقصود از این چهار نفر همان است که بنده عرض کردم، مقصود حاصل است. نهایت باید دقت کاملی بشود و این چهار نفر صاحب منصب خیلی کامل باشند. اگرچه به حمدالله آنچه بنده دیده و شنیدهام صاحبمنصبان قشون ما تماما مراتب اسلامیتشان کامل است، ولی علیالظاهر دقت بفرمایند که خیلی کامل باشند.
مطلب بعدی هم این است که این عده اعزامی را از فقرا انتخاب نمایند، زیرا روح این مطلب برای کشته شدن است و چیزی نیست که اغنیاء و متمولین، اطفال خودشان را بفرستند. خوب است هر ۶۰ نفر از اولاد فقرا انتخاب و اعزام شوند.»
سرانجام لایحه
با پایان نظرات موافقِ شیخالاسلام اصفهانی، نمایندگان موافق و مخالف دیگری هم نظراتشان را درباره درخواست رضا خان مطرح کردند و پس از آن مجلس وارد رایگیری شد.
با رای نمایندگان، لایحه مذکور با ۵۶ رای موافق و پنج رای مخالف و ۳ رای باطله تصویب شد.
تکرار جمله تاریخی
مجلس چهارم ۳۶۸ روز بعد با درخواست استیضاح آیتالله سید حسن مدرس نماینده مردم تهران در مجلس موافقت کرد.
او در تاریخ ۱۷ خرداد ۱۳۰۲ خواستار استیضاح میرزا حسن مستوفیالممالک ملقب به «آقا»، دولتمرد ایرانی و پنج دوره صدراعظم ایران در دوره سلطنت خاندان قاجاریه بود. مدرس، میرزا حسن را به دلیل قصور در سیاست خارجی استیضاح کرد و در عین حال او را به دلیل در آستانه سقوط بودن احمد شاه، آخرین شاه قاجار و تاخت و تاز دول روس و انگلیس در ماههای پس از جنگ جهانی اول در ایران، مناسب صدارت ندانست.
مدرس در نشست ۱۹ خرداد ۱۳۰۲ دوره چهارم مجلس شورای ملی در جلسه استیضاح مستوفیالممالک که پنج ساعت طول کشید، گفت: «اسم من حسن است، اسم آقای نخستوزیر هم حسن است، روابط ما هم حسنه است… ت. ایشان را در این شرایط آشفته پس از جنگ – جنگ جهانی اول…. من هیچ تقصیری بر آقا نمیدانم. فقط قصوری میدانم. تقصیر قائل نیستم. ایشان استعداد منع ندارد و ما نمیخواهیم یک نخستوزیری داشته باشیم که وقتی یک خارجی یا یک داخلی از او چیزی بخواهد، این مانع نشود…. آقا مانند شمشیر مرصع است که باید در روزهای بزم و ایام سلام به کمر بست، ولی قوامالسطلنه مانند شمشیر فولادی و برنده است که در جنگ به کار میآید. مملکت در این روزها احتیاج به شمشیر برندهِ فولادی دارد، نه شمشیر جواهرنشان.
عملیاتی که منشا بشود از برای آنکه دولتی مثل انگلیس یا یک مامور و یک دولت دیگر از ایران تنفیذ نماید، با کمال هوشیاری و بیداری و دوستی باید از این عملیات جلوگیری کرد…. منشأ سیاست ما دیانت ماست. ما نسبت به دُوَل دنیا دوست هستیم، چه همسایه چه غیر همسایه، چه جنوب چه شمال، چه شرق چه غرب و هر کسی متعرض ما بشود، متعرض آن میشویم. هر چه باشد، هر که باشد، به قدری که ازمان بر میآید و ساخته است.
همین مذاکره را با مرحوم صدراعظم شهید عثمانی – محمد طلعت مشهور به طلعت پاشا – کردم. گفتم که اگر یک کسی از سر حد ایران بدون اجازه دولت ایران پایش را بگذارد در ایران و ما قدرت داشته باشیم، او را با تیر میزنیم و هیچ نمیبینیم که کلاه پوستی سرش است یا عمامه یا شاپو. بعد که گلوله خورد دست میکنم ببینم ختنه شده است یا نه. اگر ختنه شده است، بر او نماز میکنم و او را دفن مینمایم واِلا که هیچ. پس هیچ فرق نمیکند. دیانت ما عین سیاست ما هست. سیاست ما عین دیانت ماست.»
عاقبت نخستوزیر
پس از نطق سید حسن مدرس، سلیمان میرزا اسکندری پایهگذار سوسیالیزم در ایران و از بنیانگزاران حزب توده ایران به دفاع از حسن مستوفی پرداخت و پس از او محمدعلی فروغی وزیر خارجه که عملکرد او دلیل رسمی استیضاح دولت بود، به دفاع از مستوفیالممالک پرداخت.
پس از آن مستوفی الممالک با قرار گرفتن در جایگاه سخنرانی، از بیمیلیش به زمامداری سخن گفت و «امر اعلیحضرت همایونی» و «تمایل مجلس» را از دلایل پذیرش صدراعظمی عنوان کرد.
پس از استیضاح و استعفای مستوفی الممالک، مشیرالدوله تنها چند صدراعظم شد چرا که رضا خان در سوم آبان ۱۳۰۲ با فرمان احمد شاه قاجار صدراعظم ایران شد و دو سال بعد با تصویب مجلس شورای ملی پایان سلطنت قاجار و آغاز سلطنت پهلوی جشن گرفته شد.
او با اشاره به نطق آیتالله مدرس گفت: «از اظهارات آقای مدرس معلوم شد ایرادی نیست، بلکه نسبت به شخص من بیلطفند.» مدرس در همین لحظه فریاد زد: «خیر. به آقا ارادت دارم.»
مستوفیالممالک ادامه داد: «میدانم فترت در پیش است و ایام فترت دوره برهکشی است و داوطلب صدارت زیاد. آقایان میدانند معده ضعیف من تحمل خوردن گوشت ندارد. وانگهی در این ایام کسی باید سر کار بیاید که آجیل بگیرد و آجیل بدهد. من که آجیلگیر نیستم، ناچار به کسی آجیل نمیدهم.»