گروه سیاسی: مهرداد خدیر در عصر ایران نوشت: «با این وضع، مردم پای صندوقهای رأی نمیآیند»، «چراغ قرمز ورزشگاه آزادی به روی زنان»…. شاید شگفتزده شوید اگر یادآور شوم اینها عنوانهای نشریهای در ۲۰ سال قبل است و مربوط به این روزها نیست!
به عبارت دیگر درست ۲۰ سال پیش هم دغدغهها همین بوده و حالا نیز و این یعنی به تعبیر شاعر: ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را. در اصل چون قصد داشتم درباره بیستمین سالگرد ترور سید محمد باقر حکیم – کمتر از ۶ ماه پس از سقوط صدام حسین- مطلبی بنویسم به دوره سال ۸۲ هفتهنامه «امید جوان» مراجعه کردم که سردبیری آن را بر عهده داشتم و دارم.
به این خاطر که در تحلیل هفتگی بخشهایی از گفتوگوی مرحوم حکیم با مرتضی حیدری در شبکه دو تلویزیون و در اواخر سال ۸۱ و اندکی پیش از حمله آمریکا به عراق را آورده بودم که در آن به صراحت از افزایش احتمال حمله آمریکا استقبال کرده و ساقط شدن صدام حسین را اولویت و به نفع مردم عراق دانسته بود و این که تنها دغدغه این است که مردم آسیب نبینند.
مصاحبه زنده بود و مواضع مرحوم حکیم هم برای اولین بار پس از ۲۰ سال حضور در ایران با دیدگاه رسمی جمهوری اسلامی انطباق نداشت و مجری هم مستأصل شده بود اما میهمان ابایی نداشت و رودربایستی نمیکرد و در آخرین گفتو گوی تلویزیونی در ایران برای سقوط صدام به هر وسیله لحظه شماری میکرد.
گمان میکردم روز ترور ۹ شهریور ۱۳۸۲ بوده اما دیدم هفتم شهریور بوده و مناسبت آن گذشته است و تورقی کردم و تیترهای بالا قابل تأمل بود. به بیان دیگر وقتی در این مملکت دلار ۸۰۰ تومان و قیمت نشریه ۲۰۰ تومان بوده دغدغههای اصلی سیاسی همین بوده که حالا که ۲۰ سال گذشته و دلاربه ۵۰ هزار تومان رسیده و نشریه ۲۰ هزار تومان شده!
گوینده آن نقل قول که «با این وضع مردم پای صندوق نمیآیند» مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده وزیر کار دهه ۶۰ با سابقه ۱۳ سال زندانی سیاسی در رژیم گذشته است. یعنی وقتی آقای امیر حسین ثابتی مجری شبکه افق و استاد بالقوه دانشگاه شریف دوره دبیرستان را سپری میکرد و قاعدتا این را میتواند به خاطر بیاورد اگرچه دوران زندان و وزارت سرحدی زاده قبل از تولد او در ۱۳۶۷ بوده است.
تیتر «چراغ قرمز ورزشگاه آزادی به روی زنان» هم برگرفته از مصاحبه با سخنگوی فدراسیون فوتبال است که گفته «بحث حضور خانمها برای تماشای مسابقات فوتبال تنها مربوط به فدراسیون نیست. مراجع بالاتر باید در این زمینه تصمیم بگیرند.» با این حساب ۲۰ سال است که مراجع بالاتر در حال تصمیمگیری در این زمینهاند و هر بار هم میگویند در حال آمادهسازی زیرساختها هستند!
البته در این فقره پیشرفتهایی هم داشتهایم چون در حال حاضر تنها دغدغه رییس فعلی فدراسیون فوتبال انجام تعهد به فیفا برای حضور دختران در استادیوم (به قصد تماشا و نه ورزش همراه مردان) نیست بلکه به تازگی گفته: «برای آبیاری زمین چمن آب ندارند و از آتشنشانی کمک گرفتهاند و برای دو زمین چمن ۳۰۰ هزار لیتر آب خریداری شده است».
هنگام تورق دوره سالانه ۲۰ سال قبل چشممان به جمال مبارک جناب محمود احمدینژاد هم روشن شد و یادمان آمد او هنوز آن موقع رییس جمهور نشده و تازه شهردار تهران شده بود. البته به لطف کاهش فاحش مشارکت مردم در انتخابات شوراها در اسفند ۸۱ و تعدد فهرستها و تمرکز آبادگران بر یک لیست.
خبر این است: «محمود احمدینژاد شهردار تهران دستور داده بقیه بودجه مورد نیاز برای احداث برج میلاد بلوکه شود چون فاقد اهداف مشخص است». نکته جالبتر این که در ادامه خبر آمده بقیه بودجه مورد نیاز برای تکمیل برج میلاد ۷ میلیارد تومان است. بله ۷ میلیارد تومان.
نامه احمد مسجد جامعی وزیر وقت ارشاد به آقای خاتمی رییس جمهور هم جلب توجه می کند: «متاسفانه اخیرا نشانه هایی به چشم میخورد که بر خلاف رویه و ضوابط موجود، محیط امن تولید فرهنگی با چالشهایی مواجه شده و بر برداشتهایی تاکید میشود که مخالف با رویه ۱۵ سال گذشته است» و رییس جمهوری هم در پاسخ نوشته است: «از وزارت ارشاد و ناشران میخواهم بردبارانه مسیری را که در راه آزادی و اعتلای فرهنگ در پیش گرفتهاید ادامه دهند تا بتوانیم امنیت مورد نیاز عرصه فرهنگ و کتاب را تثبیت کنیم».
در گزارشی دیگر هم آمده وزارت اطلاعات به اطلاعیه دادسرای جنایی درباره مرگ زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانی – کانادایی در زندان) واکنش نشان داده است. دادسرای جنایی مرگ او را «قتل شبه عمد» دانسته اما چون به بازجویان وزارت اطلاعات نسبت داده وزارت اطلاعات متقابلا در اطلاعیه مورخ ۴ شهریور ۱۳۸۲ واکنش نشان داده و تصریح کرده است: «چگونگی وقوع این حادثه از نظر ما کاملا مشخص و محرز است و در زمان مقتضی به اطلاع عموم رسانده خواهد شد.»
در تحلیلی این اطلاعیه به اطلاعیه تاریخی ۱۵ دی ۱۳۷۷ درباره قتلهای زنجیرهای دانسته شده و در عین حال از قول آقای حسین شریعتمداری نقل شده: «این احتمال وجود دارد که او در دوران بازداشت سر خود را به میلههای فلزی تختخواب زندان کوبیده باشد.» عبارت «برخورد جسم سخت با سر یا سر با جسم سخت» در گزارش هیات ویژه رییس جمهوری آمده بود و طرح آن احتمال در تفسیر آن جمله بوده است.
در میان خبرهای تکراری اما این یکی جذاب است. محمود دولتآبادی نویسنده مشهور در آیینی در ۲۰ سال قبل گفته است: «پدرم همیشه میگفت بلبل ۷ تخم می گذارد اما تنها یکی از آنها آوازه خوان میشود و اگر در همه هنرها نفر اول نمیشوید طبیعی است».
از تکرار نوشتم و به یاد سخن دکتر نامور مطلق -اسطورهشناس و نشانهشناس- در آیینی به یاد میلان کوندرا افتادم که در بحثی درباره مفهوم بازگشت در آثار او یادآور شد پس از آن که «سیزیف» چند بار خدایان را فریب داد در پانتئون گرد میآیند و تصمیم میگیرند او را مجازات کنند.
بر سر نوع مجازات بحثها در میگیرد تا به مجازاتی غیر متعارف میرسند و آن همانا «تکرار» است. یعنی محکوم شود کاری را مدام تکرار کند: این که سنگی را به قله برساند چون میدانستند در میانه راه و قبل از رسیدن به قله سنگ به پایین میغلتد و ناچار از تکرار می شود و روز از نو روزی از نو. محکوم شدن به تکرار، مجازات است.
به عبارت دیگر درست ۲۰ سال پیش هم دغدغهها همین بوده و حالا نیز و این یعنی به تعبیر شاعر: ما همچنان دوره میکنیم شب را و روز را، هنوز را. در اصل چون قصد داشتم درباره بیستمین سالگرد ترور سید محمد باقر حکیم – کمتر از ۶ ماه پس از سقوط صدام حسین- مطلبی بنویسم به دوره سال ۸۲ هفتهنامه «امید جوان» مراجعه کردم که سردبیری آن را بر عهده داشتم و دارم.
به این خاطر که در تحلیل هفتگی بخشهایی از گفتوگوی مرحوم حکیم با مرتضی حیدری در شبکه دو تلویزیون و در اواخر سال ۸۱ و اندکی پیش از حمله آمریکا به عراق را آورده بودم که در آن به صراحت از افزایش احتمال حمله آمریکا استقبال کرده و ساقط شدن صدام حسین را اولویت و به نفع مردم عراق دانسته بود و این که تنها دغدغه این است که مردم آسیب نبینند.
مصاحبه زنده بود و مواضع مرحوم حکیم هم برای اولین بار پس از ۲۰ سال حضور در ایران با دیدگاه رسمی جمهوری اسلامی انطباق نداشت و مجری هم مستأصل شده بود اما میهمان ابایی نداشت و رودربایستی نمیکرد و در آخرین گفتو گوی تلویزیونی در ایران برای سقوط صدام به هر وسیله لحظه شماری میکرد.
گمان میکردم روز ترور ۹ شهریور ۱۳۸۲ بوده اما دیدم هفتم شهریور بوده و مناسبت آن گذشته است و تورقی کردم و تیترهای بالا قابل تأمل بود. به بیان دیگر وقتی در این مملکت دلار ۸۰۰ تومان و قیمت نشریه ۲۰۰ تومان بوده دغدغههای اصلی سیاسی همین بوده که حالا که ۲۰ سال گذشته و دلاربه ۵۰ هزار تومان رسیده و نشریه ۲۰ هزار تومان شده!
گوینده آن نقل قول که «با این وضع مردم پای صندوق نمیآیند» مرحوم ابوالقاسم سرحدیزاده وزیر کار دهه ۶۰ با سابقه ۱۳ سال زندانی سیاسی در رژیم گذشته است. یعنی وقتی آقای امیر حسین ثابتی مجری شبکه افق و استاد بالقوه دانشگاه شریف دوره دبیرستان را سپری میکرد و قاعدتا این را میتواند به خاطر بیاورد اگرچه دوران زندان و وزارت سرحدی زاده قبل از تولد او در ۱۳۶۷ بوده است.
تیتر «چراغ قرمز ورزشگاه آزادی به روی زنان» هم برگرفته از مصاحبه با سخنگوی فدراسیون فوتبال است که گفته «بحث حضور خانمها برای تماشای مسابقات فوتبال تنها مربوط به فدراسیون نیست. مراجع بالاتر باید در این زمینه تصمیم بگیرند.» با این حساب ۲۰ سال است که مراجع بالاتر در حال تصمیمگیری در این زمینهاند و هر بار هم میگویند در حال آمادهسازی زیرساختها هستند!
البته در این فقره پیشرفتهایی هم داشتهایم چون در حال حاضر تنها دغدغه رییس فعلی فدراسیون فوتبال انجام تعهد به فیفا برای حضور دختران در استادیوم (به قصد تماشا و نه ورزش همراه مردان) نیست بلکه به تازگی گفته: «برای آبیاری زمین چمن آب ندارند و از آتشنشانی کمک گرفتهاند و برای دو زمین چمن ۳۰۰ هزار لیتر آب خریداری شده است».
هنگام تورق دوره سالانه ۲۰ سال قبل چشممان به جمال مبارک جناب محمود احمدینژاد هم روشن شد و یادمان آمد او هنوز آن موقع رییس جمهور نشده و تازه شهردار تهران شده بود. البته به لطف کاهش فاحش مشارکت مردم در انتخابات شوراها در اسفند ۸۱ و تعدد فهرستها و تمرکز آبادگران بر یک لیست.
خبر این است: «محمود احمدینژاد شهردار تهران دستور داده بقیه بودجه مورد نیاز برای احداث برج میلاد بلوکه شود چون فاقد اهداف مشخص است». نکته جالبتر این که در ادامه خبر آمده بقیه بودجه مورد نیاز برای تکمیل برج میلاد ۷ میلیارد تومان است. بله ۷ میلیارد تومان.
نامه احمد مسجد جامعی وزیر وقت ارشاد به آقای خاتمی رییس جمهور هم جلب توجه می کند: «متاسفانه اخیرا نشانه هایی به چشم میخورد که بر خلاف رویه و ضوابط موجود، محیط امن تولید فرهنگی با چالشهایی مواجه شده و بر برداشتهایی تاکید میشود که مخالف با رویه ۱۵ سال گذشته است» و رییس جمهوری هم در پاسخ نوشته است: «از وزارت ارشاد و ناشران میخواهم بردبارانه مسیری را که در راه آزادی و اعتلای فرهنگ در پیش گرفتهاید ادامه دهند تا بتوانیم امنیت مورد نیاز عرصه فرهنگ و کتاب را تثبیت کنیم».
در گزارشی دیگر هم آمده وزارت اطلاعات به اطلاعیه دادسرای جنایی درباره مرگ زهرا کاظمی (خبرنگار ایرانی – کانادایی در زندان) واکنش نشان داده است. دادسرای جنایی مرگ او را «قتل شبه عمد» دانسته اما چون به بازجویان وزارت اطلاعات نسبت داده وزارت اطلاعات متقابلا در اطلاعیه مورخ ۴ شهریور ۱۳۸۲ واکنش نشان داده و تصریح کرده است: «چگونگی وقوع این حادثه از نظر ما کاملا مشخص و محرز است و در زمان مقتضی به اطلاع عموم رسانده خواهد شد.»
در تحلیلی این اطلاعیه به اطلاعیه تاریخی ۱۵ دی ۱۳۷۷ درباره قتلهای زنجیرهای دانسته شده و در عین حال از قول آقای حسین شریعتمداری نقل شده: «این احتمال وجود دارد که او در دوران بازداشت سر خود را به میلههای فلزی تختخواب زندان کوبیده باشد.» عبارت «برخورد جسم سخت با سر یا سر با جسم سخت» در گزارش هیات ویژه رییس جمهوری آمده بود و طرح آن احتمال در تفسیر آن جمله بوده است.
در میان خبرهای تکراری اما این یکی جذاب است. محمود دولتآبادی نویسنده مشهور در آیینی در ۲۰ سال قبل گفته است: «پدرم همیشه میگفت بلبل ۷ تخم می گذارد اما تنها یکی از آنها آوازه خوان میشود و اگر در همه هنرها نفر اول نمیشوید طبیعی است».
از تکرار نوشتم و به یاد سخن دکتر نامور مطلق -اسطورهشناس و نشانهشناس- در آیینی به یاد میلان کوندرا افتادم که در بحثی درباره مفهوم بازگشت در آثار او یادآور شد پس از آن که «سیزیف» چند بار خدایان را فریب داد در پانتئون گرد میآیند و تصمیم میگیرند او را مجازات کنند.
بر سر نوع مجازات بحثها در میگیرد تا به مجازاتی غیر متعارف میرسند و آن همانا «تکرار» است. یعنی محکوم شود کاری را مدام تکرار کند: این که سنگی را به قله برساند چون میدانستند در میانه راه و قبل از رسیدن به قله سنگ به پایین میغلتد و ناچار از تکرار می شود و روز از نو روزی از نو. محکوم شدن به تکرار، مجازات است.