✍مالک رضایی
تورم افسارگسیخته با جامعه چه میکند؟ برای درک یک فاجعه اجتماعی، گاهی خواندن کتاب و مروری بر سرگذشت جوامع دیگر تکافو نمیکند، باید آن را با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرد و آنگاه به عمق فاجعه پی برد.مثلا هرچه گفته شود ونزوئلاییشدن اقتصاد یعنی چه، باز باید به معنی واقعی کلمه، ونزوئلایی شد تا دانست که مردم ونزوئلا چه کشیدهاند.
هرچه گفته شود که ابرتورم، در جمهوری وایمار چه بلایی بر سر سلامتی و روح و روان مردم آورد و… باز هم، کجا داند آن حال را سبکباران ساحلها؟ ….
طی مدت زمانی که خوردن یک لیوان قهوه طول میکشید، قیمت آن دو برابر میشد. قیمتها به قدری سریع تغییر مییافتند، که هر روز هزینه اقلام بهصورت تصاعدی افزایش مییافت و یک شبه و یا طی یک روز کاری، پول بیارزش میشد….
واحد پول آلمان (mark) در جنگ جهانی اول با نرخ تبدیل چهار واحد به ازای هر دلار آمریکا آغاز به کار کرد و در اوت ۱۹۲۳، ارزش آن به یکمیلیون واحد به ازای هر دلار سقوط کرد.این نابرابری در نوامبر همان سال ۲۰۰ میلیون مارک به ازای هر دلار شد و آنگاه بود که مردم برای خرید اقلام روزانه خود مجبور به پرداخت صدها میلیارد مارک بودند.
مردم آلمان از دیدن تعداد صفرهای موجود در قیمتها چنان سرگیجه میگرفتند، که یک اختلال روانی بهنام «Zero Stroke» یا «سکته مغزی صفر» در جامعه آلمان شیوع یافت. ابرتورم، چنین بلایی را بر سر جامعه میآورد. صد افسوس که در اقتصاد امروز ایران، ما در حال دیدن علایمی از چنین وضعیتی هستیم.
اقتصاددانان محترم، به داد این اقتصاد برسید. بار این اقتصاد کج شده است و این بار کج به منزل نمیرسد.سیاستمداران عزیز، دمی تعلقات مختلف جناحی و حزبی و… را فرو نهید و بهجای اینکه اقتصاد را در خدمت سیاست قرار دهید، سیاست و منویات سیاسی خود را در خدمت اقتصاد قرار دهید.اقتصاد بیمار و تورمزده ایران، حال و روز خوشی ندارد.
یک اقتصاد تورمزده، علاوه بر معیشت مردم، روح و روان و سلامتی و نیز زندگی اخلاقی مردم را هم تهدید میکند. زندگی و زیست اخلاقی در یک جامعه تورمزده اگر محال نباشد، بسیار سخت و مشکل است.
چگونه میتوان از یک سوپری سر کوچه، رفتار اخلاقی انتظار داشت که اجناس قفسه خود را که از یکماه پیش در قفسههای فروش چیده و یا در انبارگردانی خود ذخیره کرده است به قیمت یکماه پیش برای شما بفروشد، ولو اینکه خریدش هم در همان یکماه پیش بوده است؟
اصلا گیریم که او خود به چنین فروشی راضی باشد، آیا با این کار اخلاقی، اقتصاد خود را بر باد نداده است؟ مگر نه اینکه او ناچار است برای شارژ مجدد انبار خود، خریدهای بعدیاش را با مبالعی افزونتر از قیمت فروش تامین کند؟کدام زنجیر اخلاق میتواند محاسبات او را در بند بکشد که معامله خود را بر مبنای زمان خرید محاسبه کند و نه بر مبنای زمان فروش؟
از چه کسی میتوان انتظار داشت که برای دارو و درمان همسایه بیمارش، ۲۰ میلیون تومان بهصورت قرضالحسنه، در اختیار همسایه بیمار قرار دهد که فیالمثل در سر رسید بعد از دو ماه به او عودت شود؟ آخر، او چگونه محاسبه نکند که دو ماه دیگر، ۲۰ میلیون تومان او دیگر ۲۰ میلیون تومان نخواهد بود؟
چگونه کارمندی که باید سرش به کار کارمندی خودش باشد، فکر و ذکرش این نباشد که بهجای کار صادقانه در کسوت کارمندی، اسباب و ادوات و نرمافزار اداره را برای ثبتنام در بازار سکه و خودرو و…. و پرسه زدن در سایتهای ایران خودرو و سایپا و بانک مرکزی و… بهکار نگیرد؟او با این تلاطم روحی، چه گرهی از مشکل من و شما خواهد گشود؟ او در خویشتن گم است. آیا انتطار داری که تو را همرهی کند؟….
از یک کارگر ساده ساختمانی تا یک مقاطعهکار و از یک مدیر اداره تا تاجر تجارتخانه، کدامیک لحظهای به کار صادقانه و اخلاقی اصالت خواهند داد و در این تنازع، به فکر بقای خود نخواهند بود؟
در یک جامعه تورمزده، هر کس به فکر خویش است. در چنین جامعه ای، مردم در حالت «جنگ همه با همه» بهسر میبرند.و از چنین حالتی، هیچ موقع اخلاق و انساندوستی و نوعدوستی نمیزاید.
ما در حال تجربه کردن یک وضعیت «هابزی» هستیم که در نبود تدبیری موثر در اقتصاد کلان کشور، به حالت طبیعی «جنگ همه علیه همه» برگشتهایم. توماس هابز از چنین حالتی با همین تعبیر یاد میکند.امیدوارم چنین نباشد، اما متاسفانه به هر سو که مینگریم، علایم و شواهدی از این وضعیت میبینیم. وضعیتی که جز ستیز مدام و خستگی و فرسودگی آدمیان، حاصلی برای ایران و ایرانیان بههمراه ندارد…
تورم افسارگسیخته با جامعه چه میکند؟ برای درک یک فاجعه اجتماعی، گاهی خواندن کتاب و مروری بر سرگذشت جوامع دیگر تکافو نمیکند، باید آن را با پوست و گوشت و استخوان تجربه کرد و آنگاه به عمق فاجعه پی برد.مثلا هرچه گفته شود ونزوئلاییشدن اقتصاد یعنی چه، باز باید به معنی واقعی کلمه، ونزوئلایی شد تا دانست که مردم ونزوئلا چه کشیدهاند.
هرچه گفته شود که ابرتورم، در جمهوری وایمار چه بلایی بر سر سلامتی و روح و روان مردم آورد و… باز هم، کجا داند آن حال را سبکباران ساحلها؟ ….
طی مدت زمانی که خوردن یک لیوان قهوه طول میکشید، قیمت آن دو برابر میشد. قیمتها به قدری سریع تغییر مییافتند، که هر روز هزینه اقلام بهصورت تصاعدی افزایش مییافت و یک شبه و یا طی یک روز کاری، پول بیارزش میشد….
واحد پول آلمان (mark) در جنگ جهانی اول با نرخ تبدیل چهار واحد به ازای هر دلار آمریکا آغاز به کار کرد و در اوت ۱۹۲۳، ارزش آن به یکمیلیون واحد به ازای هر دلار سقوط کرد.این نابرابری در نوامبر همان سال ۲۰۰ میلیون مارک به ازای هر دلار شد و آنگاه بود که مردم برای خرید اقلام روزانه خود مجبور به پرداخت صدها میلیارد مارک بودند.
مردم آلمان از دیدن تعداد صفرهای موجود در قیمتها چنان سرگیجه میگرفتند، که یک اختلال روانی بهنام «Zero Stroke» یا «سکته مغزی صفر» در جامعه آلمان شیوع یافت. ابرتورم، چنین بلایی را بر سر جامعه میآورد. صد افسوس که در اقتصاد امروز ایران، ما در حال دیدن علایمی از چنین وضعیتی هستیم.
اقتصاددانان محترم، به داد این اقتصاد برسید. بار این اقتصاد کج شده است و این بار کج به منزل نمیرسد.سیاستمداران عزیز، دمی تعلقات مختلف جناحی و حزبی و… را فرو نهید و بهجای اینکه اقتصاد را در خدمت سیاست قرار دهید، سیاست و منویات سیاسی خود را در خدمت اقتصاد قرار دهید.اقتصاد بیمار و تورمزده ایران، حال و روز خوشی ندارد.
یک اقتصاد تورمزده، علاوه بر معیشت مردم، روح و روان و سلامتی و نیز زندگی اخلاقی مردم را هم تهدید میکند. زندگی و زیست اخلاقی در یک جامعه تورمزده اگر محال نباشد، بسیار سخت و مشکل است.
چگونه میتوان از یک سوپری سر کوچه، رفتار اخلاقی انتظار داشت که اجناس قفسه خود را که از یکماه پیش در قفسههای فروش چیده و یا در انبارگردانی خود ذخیره کرده است به قیمت یکماه پیش برای شما بفروشد، ولو اینکه خریدش هم در همان یکماه پیش بوده است؟
اصلا گیریم که او خود به چنین فروشی راضی باشد، آیا با این کار اخلاقی، اقتصاد خود را بر باد نداده است؟ مگر نه اینکه او ناچار است برای شارژ مجدد انبار خود، خریدهای بعدیاش را با مبالعی افزونتر از قیمت فروش تامین کند؟کدام زنجیر اخلاق میتواند محاسبات او را در بند بکشد که معامله خود را بر مبنای زمان خرید محاسبه کند و نه بر مبنای زمان فروش؟
از چه کسی میتوان انتظار داشت که برای دارو و درمان همسایه بیمارش، ۲۰ میلیون تومان بهصورت قرضالحسنه، در اختیار همسایه بیمار قرار دهد که فیالمثل در سر رسید بعد از دو ماه به او عودت شود؟ آخر، او چگونه محاسبه نکند که دو ماه دیگر، ۲۰ میلیون تومان او دیگر ۲۰ میلیون تومان نخواهد بود؟
چگونه کارمندی که باید سرش به کار کارمندی خودش باشد، فکر و ذکرش این نباشد که بهجای کار صادقانه در کسوت کارمندی، اسباب و ادوات و نرمافزار اداره را برای ثبتنام در بازار سکه و خودرو و…. و پرسه زدن در سایتهای ایران خودرو و سایپا و بانک مرکزی و… بهکار نگیرد؟او با این تلاطم روحی، چه گرهی از مشکل من و شما خواهد گشود؟ او در خویشتن گم است. آیا انتطار داری که تو را همرهی کند؟….
از یک کارگر ساده ساختمانی تا یک مقاطعهکار و از یک مدیر اداره تا تاجر تجارتخانه، کدامیک لحظهای به کار صادقانه و اخلاقی اصالت خواهند داد و در این تنازع، به فکر بقای خود نخواهند بود؟
در یک جامعه تورمزده، هر کس به فکر خویش است. در چنین جامعه ای، مردم در حالت «جنگ همه با همه» بهسر میبرند.و از چنین حالتی، هیچ موقع اخلاق و انساندوستی و نوعدوستی نمیزاید.
ما در حال تجربه کردن یک وضعیت «هابزی» هستیم که در نبود تدبیری موثر در اقتصاد کلان کشور، به حالت طبیعی «جنگ همه علیه همه» برگشتهایم. توماس هابز از چنین حالتی با همین تعبیر یاد میکند.امیدوارم چنین نباشد، اما متاسفانه به هر سو که مینگریم، علایم و شواهدی از این وضعیت میبینیم. وضعیتی که جز ستیز مدام و خستگی و فرسودگی آدمیان، حاصلی برای ایران و ایرانیان بههمراه ندارد…