خوشگذرانی و سفرهای پرهزینه شاهان قجری به اروپا در کنار نابسامانیهای اجتماعی، اقتصادی و سیاسی کشور و بی کفایتی مقامات دربار قاجار و فقر و نداری مردم به خصوص از اواسط دوران سلطنت ناصرالدین شاه زمینهای را ایجاد کرد تا یک قزاق قشون با قلدری سودای تصاحب قدرت به سرش بزند، تاج و تخت را از دست سلسله قاجار برباید و از وزیر جنگی به نخست وزیری برسد و بعد بر تخت سلطنت بنشیند.
غلامرضا، فروردین ۱۲۵۷ هجری شمسی از همسر پنجم عباسعلی خان، در منطقه آلاشت سوادکوه استان مازندران متولد شد. پدر غلامرضا همچون پدرش که فردی نظامی بود و در جنگ هرات جان باخت، عضو هنگ نظامی بود. وی در آبان ۱۲۵۷ هنگامی که غلامرضا فقط ۸ ماه داشت بدرود حیات گفت و مادرش نوش آفرین به دلیل عدم استطاعت مالی و نداشتن سرپرست، طفل یتیمش را به پایتخت برد تا در کنار برادر، غلامرضا را بزرگ کند.
غلامرضا که همواره رضا صدایش میزدند و اسم فامیل هم نداشت، پس از گذران دوران کودکی و نوجوانی به فکر ازدواج افتاد. چهار بار ازدواج کرد و حاصل این ازدواجها ۱۱ فرزند بود.
همسر اول رضا دختری همدانی به نام صفیه بود. او در زمان خدمت سربازی در آتریاد (یگان نظامی) همدان با صفیه ازدواج کرد، اما پس از یک سال او را طلاق داد. علت این طلاق همراه شدن او با آتریاد همدان و اعزام به جبهه جنگ قفقاز بود، او میترسید از این جنگ سالم برنگردد.
همسر دوم او تاج الملوک آیرملو نام داشت که البته تاریخ نگاران عموما از او به عنوان همسر اول رضا یاد میکنند و ازدواج قبلیش را از نوع ازدواج موقت (صیغه) دانسته اند. آینده رضا و سرنوشت سیاسی او با این ازدواج شکل گرفت. پدر تاج الملوک آیرملو، میرپنج (سرتیپ اول) سپاه قزاق و از نظامیان طرفدار تزار بود که پس از روی کار آمدن بلشویکها به ایران گریخت و خود را تسلیم انگلیسیها کرد.
تاج الملوک در کتاب خاطراتش شرح جامعی از آشنایی خود با رضا آورده است. از جمله نوشته است: رضا سرباز زیردست پدرم تیمور آیرملو بود و در جبهه قفقاز هنگامی که گروهی از قزاقها که پدرم نیز در بین آنان بود تحت محاصره نیروهای ارتش سرخ شوروی قرار داشتند، رضا که مسؤول یک قبضه مسلسل بود محاصره را شکست و جان پدر را از خطر مرگ نجات داد.
رضا در دوران پادشاهی نیز دو همسر دیگر اختیار کرد.
تصاحب عناوین و نشانهای نظامی
سوم آبان ۱۳۰۲ میرپنج (سرتیپ اول) رضاخان که پیشتر لقب سردار سپه را همراه با درجه نظامی اش از آخرین شاه قاجار به عاریه گرفته بود با فرمان شاه قاجار با حفظ پست وزیر جنگی به رییس الوزرایی یا نخست وزیری منصوب شد و احمد شاه تحصیل کردهِ ترسو نیز تا مرز قصرشیرین تحت مراقبت میرپنج رضاخان مشایعت شد و کشور را برای همیشه دست رضا قلدر سپرد
رضا قلدر طی سالهای وزیر جنگی و بعد رییس الوزرایی اختیارات فوق العادهای بدست آورد. رضا توانست با سلسله اصلاحات عمومی و زیربنایی که در حوزه شوسه و ریل به اجرا گذاشت نظر مثبت افکار عمومی مردم ایران را در اولین سالهای دهه ۱۳۰۰ جلب کند.
بعد از تکیه بر اریکه قدرت گویی به خود آمد که چرا اصل و نسب درست و حسابی و اسم فامیل دهن پر کن و قابل تفاخر ندارد به همین دلیل درباریان فرهیخته را مامور کرد تا بیوگرافی در خور شاه درست کنند.
ویپرت فون بلوشر، سفیر کبیر آلمان در تهران در سفر رضاشاه به تخت جمشید همراه او بود در خاطرهای جالب از پهلوی پدر، گفت: «رضاشاه معنی پهلوی، نام فامیلش را نمیدانست و هنگامی که در ضمن مسافرت خود به تخت جمشید لحظهای چند با پروفسور هرتسفلد در چادر مخصوص تنها ماند از او پرسید «این کلمه پهلوی یعنی چه؟ شما حتماً میدانید.
میان بُرهای قزاق برای رییس الوزرایی
رضا که به لطف حمایتهای پدرزن از یک قزاق به درجه فرماندهی سپاه قزوین رسیده بود سوم اسفند ۱۲۹۹ را بهترین زمان برای قشون کشی از قزوین به تهران دید. قشون قزوین پس از ورود به شهر بلافاصله کلانتریها، وزارتخانهها، پستخانهها و ادارات دولتی و مراکز حساس تهران را به تصرف درآوردند.
بر اساس اسناد تاریخی، ورود قزاقهای تحت امر رضاخان به تهران، پایانی بود بر پایان عمر ۱۲۵ ساله سلسله قاجاریه. قزاقها با ورود به تهران دروازههای شهر را بستند و سفارتخانهها را به محاصره درآوردند و اجازه ندادند کسی به این مکانها پناهنده شود بعد از آن کلیه تلفنها و خطوط ارتباطی داخل و خارج کشور را قطع کردند.
رضاخان به محض تصرف تهران، در اولین انتصاب، کلنل کاظمخان را به فرمانداری نظامی تهران منصوب کرد. در این روز نیروهای قزاق تمامی زندانیان را آزاد کردند، ولی در عوض موج تازهای از بازداشت ناراضیان و شخصیتهای سیاسی اعم از حکومتی، نمایندگان مجلس و … آغاز شد.
از طرف رضاخان اعلامیهای در ۹ بند تحت عنوان «حکم میکنم» منتشر شد و به در و دیوار و معابر شهر نصب شد. بر اساس این اعلامیه تمامی ادارات دولتی و روزنامهها تعطیل شدند و به جز دوایر تامین ارزاق به هیچ اداره یا مغازهای اجازه کسب داده نشد.
تمامی اهالی شهر تهران باید ساکت و مطیع امر نظامی باشند. حکومت نظامی در شهر برقرار و از ساعت هشت بعدازظهر غیر از افراد نظامی و ماموران انتظامی شهر کسی نباید در معابر عبور نماید. کسانی که از طرف قوای نظامی و پلیس مظنون به مخل آسایش و انتظامات واقع شوند فوراً جلب و مجازات سخت خواهند شد.
تا دستور ثانوی تمام مغازههای مشروبفروشی و تئاترها و قمارخانهها و کلوپها تعطیل است و هر کسی مست دیده شود به محکمه نظامی جلب خواهد شد. تا زمانی که دولت تشکیل نشده است، ادارات و دوایر دولتی به استثنای اداره ارزاق، تعطیل خواهند بود، پستخانه و تلگرافخانه و تلفونخانه هم مطیع این حکم خواهند بود.
در عصر روز کودتا، نورمن، سفیر انگلستان در تهران با احمدشاه آخرین پادشاه قاجار ملاقات کرد و به شاه گفت تنها راهی که برایش باقی مانده این است که با سرکردگان کودتا دیدار کند و خواستههای آنان را قبول کند و تاکید کرد که این تنها راه باقی مانده است.
پیرو تهدیدات سفیر انگلستان، احمدشاه در غروب سوم اسفند ۱۲۹۹ سرگرم نوشتن احکام جداگانه رضاخان پهلوی و سیدضیاءالدین طباطبایی شد. او احکام را صبح روز بعد منتشر کرد. رضاخان به فرماندهی کل قوا منصوب و لقب «سردار سپه» گرفت و سیدضیاءالدین مامور تشکیل کابینه شد. در حکم احمدشاه راجع به سیدضیاء که خطاب به استانداران و فرمانداران سراسر کشور انتشار یافت آمده بود:
«حکام ایالات و ولایات در نتیجه غفلتکاری و لاقیدی زمامداران دوره گذشته که بیتکیلفی عمومی و تزلزل امنیت و آسایش را در مملکت فراهم نموده، ما و تمامی اهالی را از فقدان هیات دولت ثابتی متأثر ساخته بود، مصمم شدیم که با تعیین شخص دقیق و خدمتگزاری که موجبات سعادت مملکت را فراهم نماید، به بحرانهای متوالی خاتمه دهیم بنابراین به اقتضای استعداد و لیاقتی که در جناب میرزا سیدضیاءالدین سراغ داشتیم عموم خاطر خود را متوجه معزیالیه دیده، ایشان را به مقام ریاست وزراء انتخاب و اختیارات تامه برای انجام وظایف خدمت ریاست وزرایی به معزیالیه مرحمت فرمودیم.»
رضاخان سردار سپه در سالگرد کودتا در تاریخ سوم اسفند ۱۳۰۰ در اطلاعیهای خود را عامل کودتا معرفی کرد و گفت: «از اقدام خود در پیشگاه عموم شرمنده نیستم.»