حمزه فیضیپور
جمله «باید تخیل مردم را به بازی بگیرید» یک قانون از چندین قانون توصیهای نویسنده کتاب «۴۸ قانون قدرت» میباشد. رابرت گرین در این کتاب؛ مسیر دستیابی به قدرت و حفظ آن را در قالب قوانینی مشخص کرده است. وی معتقد است (شاید چیزی شبیه متن کتابِ شهریار ماکیاولِ) برای تداومِ ماندن در قدرت باید “مانند دوست ظاهر شد اما جاسوسانه عمل کرد” و باید ” دیگران را درتردید و ترس نگه داشت و فضایی غیر قابل پیش بینی ایجاد نمود ” (قانون: ۱۴ و قانون ۱۷) . همچنین توصیه میکند که باید دیگران را جذب خود نمود و اگر لازم دیده شد از آنها به عنوان طعمه استفاده کرد و نیز اینکه “از نیازها و نقاط ضعف دیگران باید نهایت بهره را برد تا بیچون و چرا از شما پیروی کنند”. باید گفت که این چند مورد ذکر شده و دیگر قوانین مورد نظرش در خصوص داشتن قدرت و تداوم آن با “وجدان و اخلاق” سازگاری ندارد. هدف از آوردن این توصیهها و اشاره کردن به عنوانِ کتاب این نویسنده که در یک جامعه و شرایط حکمرانی خاص نوشته شده است به نوعی نقد آنها و در تناقض دانستنِ این قوانین با وجدان انسانها میباشد. اینکه در دنیای واقعیت قدرت و در همه جوامع (حتی جوامع اخلاق محور) آیا این توصیهها کاربردی هستند، واقعیت دارند و مورد استفاده عملی قرار میگیرند یا نه! خود نیازمند تامل بیشترمی باشند. نگارنده با ذکر برخی توصیههای مغایر اخلاق در سیاست از کتاب مذکور، بدنبال برچسب زدن بر شخص یا مسوولی نیست اما با باور و حس اطمینان نسبت به ورود اخلاق در سیاست هرگونه تناقضات رفتاری و گفتاری یک مسوول، رسانهها یا چهرههای صاحبِ عنوان در قدرت را در جامعه یک سم مهلک در مرگ سرمایه اجتماعی میداند به گونهای که این تناقضات؛ در بی اعتبار کردن “الگوها” و تعمیم به همه ارکان جامعه سهم و کاردکرد منفیشان به مراتب از مخالفین، معاندین، تلگرام، فیسبوک، سایتها و تبلیغات بیگانگان اگر بیشتر نباشد بدون شک کمتر نیست!
نمونه این تناقضات مواضع برخی از چهرههای سیاسی، رسانههای دیداری و نوشتاری در کشور نسبت به انتخابات جنجالیِ اخیر در آمریکا میباشد. مواضعی که موضع گیران، بازخورد آن را در افکار عمومی و اثبات تناقضاتشان مورد توجه قرار ندادهاند. انتخاباتی که یک واقعیتِ سیاسی غیر قابل انکارِ بوده و هست که اکثر قریب به اتفاق دول، ملتها، تجار و سیاسیون به کمک رسانهها و شبکههای اجتماهی خبر آن را رصد میکردهاند که این خود نشان دهنده میزان اهمیت این انتخابات بوده است. اگر چین و عربستان تا این اواخر سکوت کرده بودند و اگر روسیه هم در این زمینه همچنان موضع سکوت را در پیش گرفته است و اگر نخستوزیر اسراییل با ولیعهد عربستان در مکانی در شمال عربستان و بدور از رسانهها پنهانی دیدار میکنند (آنطور که نقل این خبر توسط رسانهها درز شد) این خود نیز نشان دهنده میزان تاثیرگذاری “یک انتخاب” برونمرزی و فرایند آن بر سیستم تصمیم گیری سیاسی، اقتصادیِ درون مرزی کشورها در دهکده جهانی دارد تا به کمک تحلیلها و تاملها چگونگی، شیوه و راهبردِ بازیگری در عرصه شطرنج حکمرانی، سیاست و قدرت را تعریف و تحدید نمایند. در کشور خودمان شاهد چند دستگی در واکنشها بودیم از جمله طیف سیاه و سفید دانستن انتخابات در آمریکا… مطرح کردن تقلبهای گسترده در سیستم انتخاباتی آمریکا؛ اینکه با تقلب توسط “گلوبالیستها” (طرفداران جهانیشدن) ترامپ (ملیگرا) از کاخ سفید یرون رانده شد! و کش دار بودن همین تز که ترامپ همچنان در قدرت خواهد ماند! (اینکه بماند یا نماند بحث دیگری هست) و نیز این موضع که آمدن فرد خاصی در انتخابات آمریکا برای ما مهم نیست: موضعی که رییسجمهور (حسن روحانی)، در این خصوص داشت. در مدتی بعد این موضع از جملهی خبری به جمله شکرگذاری و تاکیدِ ارزش گذاری تغییر یافت: خدارا شکر که شر “ترامپ” کم شد و… در چند هفته یش رو به زبالهدان تاریخ خواهند رفت و…!
یا مواضع اخیر رییسجمهور سابق در خصوص مسائل مختلف کشور. سوال این هست که نقش افکارعمومی ایرانیان و قضاوت آن در این زمینه چگونه در نظر گرفته میشود؟! آیا به مدد رسانههای مجازی و جابه جایی سریع اطلاعات و آگاهی مردم از این تناقضات در مواضع نباید اینگونه انتظار داشت که ولی نعمتان درصداقتِ کرداری و گفتاری برخیها شک کنند؟! آیا رسانه ملی و مصاحبه هایش در این مورد این رسانه را در نهادینهسازی ارزشها و باورهای دینی (به عنوان یک کارکرد اصلی) با شکست مواجه نکرده است؟ ! آیا رد پای توصیههای قانون قدرتِ رابرت گرین در این مواضع دیده نمیشود؟ آیا نباید حقِ تحلیل گفتارها و تناقضات آن را توسط مردم، رسانههای منتقد و دلسوز به رسمیت شناخت و پذیرفته شود که دیگر مردم هر شعاری را نمیپذیرند به این خاطر که قدرت درک و دریافت آنان در راستی آزمایی و فهم سریع میزان “صدق و کذب” شعارها در حد اعلا هست و یک طرفه پیام را منتشر کردن و انتظار بازخوردِ “پذیرش، تسلیم و اقناع” از سوی افکار عمومی دیگر خریدار آنچنانی ندارد؟! نکته پایانی اینکه ای کاش حافظه مردم در قضاوتها؛ بیشتر مورد توجه قرار گیرد و مهم دانسته شود که نقش صاحبان قدرت در تحکیم یا تخریب مبانیِ ” اخلاقیات ” هماناندازه و شاید هم بیشتر هست که رسانهها، چهرههای موثر و شبکههای اجتماعی از آن برخوردارند. آری نباید حافظه و تخیل مردم را به بازی گرفت و گرنه با این کار عرصه جامعه، اقتصاد، سیاست و فرهنگ برای دستیابی به اهداف مقبول و مشروع به رنگ ” دروغ، ریا و توجیه ” آراستگی ظاهری و باطنی پیدا خواهد کرد و آنگونه که نیک و صادقانه اندیشیده میشود به همان نسبت صداقت و رفتار پاکیزه نمود نخواهد داشت. باید این حقیقت را پذیرفت که با این رویه ممکن هست افکار عمومی در امور مختلف با بدبینی مطلق قضاوت نماید: بایدها و نبایدهای مسوولین را محل نگذارد، آمارهای اعلام شده در حوزههای مختلف (آمار درآمد، دخل و خرج کشور، آمار جانباختگان کرونا، آمار آسیبهای اجتماعی، آمار رشد اقتصادی، آمار ایجاد اشتغال، آمار پروندههای قضایی و نحوه رسدگی به آنها…) را با دیده شک بنگرد و برای دانستن واقعیتها به رسانههای دیگر رجوع نماید.
جمله «باید تخیل مردم را به بازی بگیرید» یک قانون از چندین قانون توصیهای نویسنده کتاب «۴۸ قانون قدرت» میباشد. رابرت گرین در این کتاب؛ مسیر دستیابی به قدرت و حفظ آن را در قالب قوانینی مشخص کرده است. وی معتقد است (شاید چیزی شبیه متن کتابِ شهریار ماکیاولِ) برای تداومِ ماندن در قدرت باید “مانند دوست ظاهر شد اما جاسوسانه عمل کرد” و باید ” دیگران را درتردید و ترس نگه داشت و فضایی غیر قابل پیش بینی ایجاد نمود ” (قانون: ۱۴ و قانون ۱۷) . همچنین توصیه میکند که باید دیگران را جذب خود نمود و اگر لازم دیده شد از آنها به عنوان طعمه استفاده کرد و نیز اینکه “از نیازها و نقاط ضعف دیگران باید نهایت بهره را برد تا بیچون و چرا از شما پیروی کنند”. باید گفت که این چند مورد ذکر شده و دیگر قوانین مورد نظرش در خصوص داشتن قدرت و تداوم آن با “وجدان و اخلاق” سازگاری ندارد. هدف از آوردن این توصیهها و اشاره کردن به عنوانِ کتاب این نویسنده که در یک جامعه و شرایط حکمرانی خاص نوشته شده است به نوعی نقد آنها و در تناقض دانستنِ این قوانین با وجدان انسانها میباشد. اینکه در دنیای واقعیت قدرت و در همه جوامع (حتی جوامع اخلاق محور) آیا این توصیهها کاربردی هستند، واقعیت دارند و مورد استفاده عملی قرار میگیرند یا نه! خود نیازمند تامل بیشترمی باشند. نگارنده با ذکر برخی توصیههای مغایر اخلاق در سیاست از کتاب مذکور، بدنبال برچسب زدن بر شخص یا مسوولی نیست اما با باور و حس اطمینان نسبت به ورود اخلاق در سیاست هرگونه تناقضات رفتاری و گفتاری یک مسوول، رسانهها یا چهرههای صاحبِ عنوان در قدرت را در جامعه یک سم مهلک در مرگ سرمایه اجتماعی میداند به گونهای که این تناقضات؛ در بی اعتبار کردن “الگوها” و تعمیم به همه ارکان جامعه سهم و کاردکرد منفیشان به مراتب از مخالفین، معاندین، تلگرام، فیسبوک، سایتها و تبلیغات بیگانگان اگر بیشتر نباشد بدون شک کمتر نیست!
نمونه این تناقضات مواضع برخی از چهرههای سیاسی، رسانههای دیداری و نوشتاری در کشور نسبت به انتخابات جنجالیِ اخیر در آمریکا میباشد. مواضعی که موضع گیران، بازخورد آن را در افکار عمومی و اثبات تناقضاتشان مورد توجه قرار ندادهاند. انتخاباتی که یک واقعیتِ سیاسی غیر قابل انکارِ بوده و هست که اکثر قریب به اتفاق دول، ملتها، تجار و سیاسیون به کمک رسانهها و شبکههای اجتماهی خبر آن را رصد میکردهاند که این خود نشان دهنده میزان اهمیت این انتخابات بوده است. اگر چین و عربستان تا این اواخر سکوت کرده بودند و اگر روسیه هم در این زمینه همچنان موضع سکوت را در پیش گرفته است و اگر نخستوزیر اسراییل با ولیعهد عربستان در مکانی در شمال عربستان و بدور از رسانهها پنهانی دیدار میکنند (آنطور که نقل این خبر توسط رسانهها درز شد) این خود نیز نشان دهنده میزان تاثیرگذاری “یک انتخاب” برونمرزی و فرایند آن بر سیستم تصمیم گیری سیاسی، اقتصادیِ درون مرزی کشورها در دهکده جهانی دارد تا به کمک تحلیلها و تاملها چگونگی، شیوه و راهبردِ بازیگری در عرصه شطرنج حکمرانی، سیاست و قدرت را تعریف و تحدید نمایند. در کشور خودمان شاهد چند دستگی در واکنشها بودیم از جمله طیف سیاه و سفید دانستن انتخابات در آمریکا… مطرح کردن تقلبهای گسترده در سیستم انتخاباتی آمریکا؛ اینکه با تقلب توسط “گلوبالیستها” (طرفداران جهانیشدن) ترامپ (ملیگرا) از کاخ سفید یرون رانده شد! و کش دار بودن همین تز که ترامپ همچنان در قدرت خواهد ماند! (اینکه بماند یا نماند بحث دیگری هست) و نیز این موضع که آمدن فرد خاصی در انتخابات آمریکا برای ما مهم نیست: موضعی که رییسجمهور (حسن روحانی)، در این خصوص داشت. در مدتی بعد این موضع از جملهی خبری به جمله شکرگذاری و تاکیدِ ارزش گذاری تغییر یافت: خدارا شکر که شر “ترامپ” کم شد و… در چند هفته یش رو به زبالهدان تاریخ خواهند رفت و…!
یا مواضع اخیر رییسجمهور سابق در خصوص مسائل مختلف کشور. سوال این هست که نقش افکارعمومی ایرانیان و قضاوت آن در این زمینه چگونه در نظر گرفته میشود؟! آیا به مدد رسانههای مجازی و جابه جایی سریع اطلاعات و آگاهی مردم از این تناقضات در مواضع نباید اینگونه انتظار داشت که ولی نعمتان درصداقتِ کرداری و گفتاری برخیها شک کنند؟! آیا رسانه ملی و مصاحبه هایش در این مورد این رسانه را در نهادینهسازی ارزشها و باورهای دینی (به عنوان یک کارکرد اصلی) با شکست مواجه نکرده است؟ ! آیا رد پای توصیههای قانون قدرتِ رابرت گرین در این مواضع دیده نمیشود؟ آیا نباید حقِ تحلیل گفتارها و تناقضات آن را توسط مردم، رسانههای منتقد و دلسوز به رسمیت شناخت و پذیرفته شود که دیگر مردم هر شعاری را نمیپذیرند به این خاطر که قدرت درک و دریافت آنان در راستی آزمایی و فهم سریع میزان “صدق و کذب” شعارها در حد اعلا هست و یک طرفه پیام را منتشر کردن و انتظار بازخوردِ “پذیرش، تسلیم و اقناع” از سوی افکار عمومی دیگر خریدار آنچنانی ندارد؟! نکته پایانی اینکه ای کاش حافظه مردم در قضاوتها؛ بیشتر مورد توجه قرار گیرد و مهم دانسته شود که نقش صاحبان قدرت در تحکیم یا تخریب مبانیِ ” اخلاقیات ” هماناندازه و شاید هم بیشتر هست که رسانهها، چهرههای موثر و شبکههای اجتماعی از آن برخوردارند. آری نباید حافظه و تخیل مردم را به بازی گرفت و گرنه با این کار عرصه جامعه، اقتصاد، سیاست و فرهنگ برای دستیابی به اهداف مقبول و مشروع به رنگ ” دروغ، ریا و توجیه ” آراستگی ظاهری و باطنی پیدا خواهد کرد و آنگونه که نیک و صادقانه اندیشیده میشود به همان نسبت صداقت و رفتار پاکیزه نمود نخواهد داشت. باید این حقیقت را پذیرفت که با این رویه ممکن هست افکار عمومی در امور مختلف با بدبینی مطلق قضاوت نماید: بایدها و نبایدهای مسوولین را محل نگذارد، آمارهای اعلام شده در حوزههای مختلف (آمار درآمد، دخل و خرج کشور، آمار جانباختگان کرونا، آمار آسیبهای اجتماعی، آمار رشد اقتصادی، آمار ایجاد اشتغال، آمار پروندههای قضایی و نحوه رسدگی به آنها…) را با دیده شک بنگرد و برای دانستن واقعیتها به رسانههای دیگر رجوع نماید.