به تو می اندیشم
تویی که زمانی فروزان بودی… شانزده سال…. موفقیت و درخشش….. تو با آن نقش آفرینی روان و ساده…. دلنشین و بی ریا …. بهای شانزده سال نورچشم مردم بودن ، شاد کردن و گریاندنشان…. شانزده سال چرخ سینما را گرداندن …. صف های طویل ، بلیتهای پاره ، سوت و دست ، سر در سینما ، عکس روی جلد…. بهای شهرت شانزده سال را چگونه پرداختی ؟
راستی ، سی و هفت سال عزلت چطور بر تو گذشت ؟ دلت تنگ شد ؟ دلت گرفت ؟ تنها بودی یا کسی همراهت بود؟ کسی یادت کرد آیا؟ پس اندازی داشتی که راحت روزگار بگذرانی ؟ خانه داشتی یا اجاره نشین بودی؟
راستی چرا جواب هیچکس را هرگز ندادی ؟ ما که دیر رسیدیم ، ترا از فیلمهای سیاه و سفید و به ندرت رنگی ات میشناسیم… گنج قارون….و از یوسف و زلیخای مرحوم یاسمی ، از دایره مینا ، از دالاهو…. از لقب اعطایی کذایی فیلمفارسی ترسیدی ؟ رنجیدی ؟ از نقشهای بدون صنفی که ایفا کردی؟ بعد ها دیدی چه شد؟ فیلمها را دنبال میکردی یا نه ؟ هنوز به دنبال نقش بی صنف میگشتیم ، حواست بود؟ دلت نسوخت از دیدن خیل انبوه فیلمفارسی مدرن؟؟؟؟
تو آمدی ، جوان بودی ، با لبخند شیرین و زیبا ، بر دل مردم زمان نشستی …. ورق برگشت تا همه چیز خوب تر شود…. تو به چه فکر میکردی تا لحظه رفتن؟؟؟؟؟ خوب تر شد؟ یا در دلت میخندیدی؟ یا میسوختی و غصه میخوردی ؟
میدانم که میدانستی. …. که سهم تو حتی یک تشکر هم نخواهد بود…. شعله فروزانت را خودت خیلی پیشتر خاموش کردی… تو در میان ما نبودی که از میان ما بروی … تو رفته بودی…. فقط . ..من باز به تو میاندیشم….
به اینکه در این سالهای بسیار بسیار طولانی تا رفتن ، به چه میاندیشیدی؟ ؟؟؟
ما حالا اسیر یک فضای مجازی بی در و پیکریم …. زیر این پست بسیار برایت آرزوهای خوب معمول پس از مرگ هست…. ایرانی هستیم و …. اما من هستم که به من حمله کنند و مهم نیست. …
من اعتراف میکنم ، که همیشه دوستت داشتم و شیرینی حضورت را در فیلمها هرگز فراموش نمیکنم….
رهاییت از بند تن مبارک باد….
روحت قرین آرامش باد