آلفردوی جیمز پاچینوی ایتالیایی الاصل آمریکایی نیازی به معرفی ندارد، همه میدانند پدرخوانده کیست، میدانند سرپیکو را چه کسی معرفی کرد، بابی در وحشت در نیدل پارک، لیون در مترسک، سانی در بعد از ظهر سگی و تونی مونتای خشن در صورت زخمی و… هرکسی که کمی به سینما نزدیک باشد، او را میشناسد.
در این نوشته سعی میشود به یکی از اولین آثار او که کمتر موردتوجه قرارگرفته است یعنی «وحشت در نیدل پارک» که سکوی ورود او به عرصهٔ بازیگری است اشارهکنیم و از استعداد و انرژی بیحدومرز وی که در زیبایی و جوانیاش فوران میکرد، یاد کنیم. حالا که او هفتادوششساله شده است و از دههٔ هفتاد شهرتش اوج گرفته و تاکنون افتوخیزهای بسیاری داشته است.
«وحشت در نیدل پارک» سال ۱۹۷۱ به کارگردانی جری شاتزبرگ نمایی لخت از نیویورک آن دوره نشان میدهد. بابی «آلپاچینو» جوانی فر رفته در اعتیاد، بیپول و تنهاست که در جنوب شهر زندگیاش را با دزدیهای کوچک، فروش مواد مخدر و خوردن سیبزمینی سرخکرده و ساندویچ میگذراند. او با هلن که دختری مغموم و آسیبدیده است آشنا میشود و بطالت و زوال زندگی که با اعتیاد بر آنها شدیدتر میشود روایت اصلی فیلم را به دوش دارد. آلپاچینوی بسیار جوان در «وحشت در نیدل پارک» معصومیت زیادی دارد، بازیگری توانا میتواند تا این حد کودکانه معصوم جلوه کند و همزمان بتواند در نقشی چون تونی مونتانا و یا مایکل کورلئونه هم افسارگسیخته در برابر دوربین ظاهر شود. کاراکتر «بابی» در فیلمی که جری شاتزبرگ ساخته، سمبلی از جوانان نیویورک است که در هوای ابری و بی درخت و ساختمانهای کدر، دربهدر میچرخند و با جیب خالی خشمشان را اگر به دیگری خالی نکنند قطعاً خود را قربانی انتحار میسازند. او با دستمالی سرخ که دور سرش پیچانده، کاپشنی چرک و چند بلوز که در گریز از سرما رویهم پوشیده است وارد میشود. قدمهایش کارشدهاند، آدامسی که با دهان باز میجود و چشمهایی که سرگردانی شاعرانه، یاغیگری و معصومیت را یکجا باهم دارند. نشئگی شدید از هروئین، هیجانهای لحظهای، تصمیمات ناگهانی و زوالی که اوج میگیرد، رابطهٔ عاشقانه بابی و هلن را زیرورو میکند، بااینهمه هرگز لحظهای از بیگناهی آنها کاسته نمیشود. جری شاتزبرگ روایت نمیکند، بلکه دوربین بروی واقعیتهایی میگشاید که نیاز مهم آن دوره از آمریکاست. هشیاری درک نقش و طبیعت ناب بازیگری در لحظهلحظهٔ حضور آلپاچینو در این فیلم میدرخشد. ازاینروست که او بهسرعت موردتوجه کارگردانان بزرگ دیگر قرار گرفت و شاید حتی در نگاهی دیگر اکتورز استودیو نیز با معرفی چنین نامهایی به خود بالید… البته تحمل شهرت و زیستن زندگیای آرام برای ستارههای سینما امری ناممکن است. همواره تکتک ستارگان آسیبهای روحی شدید وزندگی شخصی متلاشیای را از سر میگذارند اما هرگز قدم پس نمیکشند از لذتی که توأم با رنج دوستش دارند یعنی بازیگری.
آلپاچینو از دههٔ ۹۰ به بعد، فیلمهای خیلی درخشانی در کارنامهاش ندارد که هم قد آثار اولیهاش باشند، درواقع دهان هالیوود در این مقطع به بلعیدن ستارههایی اینچنین به پهنای وسیعی گشوده شد، صنعتی شدن صرف سینمای آن حوزه طلبید که قهرمانپروریهای بیفایدهای داشته باشند، پایانهایی لوس که تنها برای رؤیاپردازی قابلتحملاند و بیهنری صرف که تنها دلیلش سایههای پررنگ تهیهکنندگان است که منتظرند تا به استعدادها ضربههای نهایی وارد کنند! اینطور میشود که کسی که کارنامهٔ گزیده کاری را در ابتدا داشت چنان بسیارانی از ستارگان آن عصر کمرنگ شود و فیلمهایی چون «یکشنبهٔ موعود»، «سیمون» و «جک و جیل» را بازی کند. البته او هرگز صحنهٔ تئاترهای حرفهای را رها نکرد و هم چنان باعلاقهٔ عمیقش به این عرصه خوش درخشیده است.
در دو سال گذشته نیز به نسبت سالهای قبلش گزینشهای بهتری کرد، همچون «تحقیر» به کارگردانی بری لوینسون که ماجرای تنهایی، افسردگی و یاس بازیگری مشهور در سن بالاست. نقشی که قالب مناسبی برای شخصیت او دارد، دغدغهای ملموس برای آلپاچینوی کهنسال.
نسل غولهای بازیگری حالا اگر حیات داشته باشند، اغلب پیر شدهاند و زندگی شخصی این ستارهها باوجودآنکه در ثروت غوطه میخورند، تلخی و حزن بسیاری دارد، آنها خیلی کم متعلق به خودشان بودهاند و در مسیری زندگی کردهاند که حالا باید شاهد زوال خودشان هم بر آینهٔ اتاقخواب شخصیشان و هم بر پردهٔ عریض سینما باشند. آنهایی که در تمام دنیا به زیبایی و شکوه شهره بودند، حال فرتوت و چاق شدهاند. چشمهای درخشانشان ورمکرده است و گذر زمان بیرحمتر از همهچیز، زیبایی و جلالشان را کمرنگ ساخته. بههرروی آنان هم چنان یگانهاند و در نگاتیوهای تاریخ سینما برای ابد باشکوهاند.
*کارشناس تئاتر
آلپاچینو؛ امتداد شکوه بازیگری
شیرین کاظمیان
قلم | qalamna.ir :
هشتگ: آل پاچینو, بازیگر, شیرین کاظمیان