گروه سیاسی: روزنامه شرق نوشت: این سؤالی است که این روزها مدام در شبکههای اجتماعی تکرار میشود، نهتنها از زبان کاربران عادی بلکه از سوی برخی از کسانی که از دور و نزدیک دستی بر آتش سیاست دارند. چرا ایران و آمریکا درباره موضوعی که عمدتا بین این دو است، غیرمستقیم گفتوگو میکنند؟
چرا وقتی اصلیترین اتفاقی که بناست بیفتد اقداماتی از سوی ایران و آمریکا، از بین همه بازیگران متعدد شرقی و غربی که در وین این چند هفته را گرد هم آمده بودند، تنها این دو کشور باهم صحبت نکردهاند؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به بستر مذاکرات برجامی بهطورخاص، رابطه ایران و آمریکا بهطور ویژه و ساختار تعاملات بینالمللی بهطور کلی نگاهی بیندازیم. در همین شروع ماجرا البته لازم است دقت شود که ملاحظه اصلی یا به عبارتی مخالفت اصلی برای مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا از سوی ایران است اما چرا ایران حتی در این شرایط حاضر نیست رودررو و حتی در یک جلسه چندجانبه با حضور آمریکاییها بنشیند؟
ما در برجام با فرایندی مواجه شدیم که در آن، طرف ایرانی، مذاکرات مفصلی را با حضور چندین قدرت جهانی و با تأیید نهادهای بینالمللی پیش میبرد و به نتیجه میرساند و در ادامه تعهدات خود را نیز رعایت میکند اما باز کار به تحمیل هزینه به ایران میرسد. ساختارهای بینالمللی نیز کار چندانی از پیش نمیبرند، جز اینکه البته در نتیجه همین توافق، خود همراه آمریکا نمیشوند و همین امتیاز عدم شکلگیری اتحاد علیه ایران در دست تهران میماند.
اگر ایران به خواست آمریکا برای مذاکره مستقیم در شرایطی که این اقدامات از سوی آمریکا انجام شده تن دهد، رسما این سابقه را بنا خواهد نهاد که نتیجه توافق با ایران، حتی اگر بعد از چندین سال مذاکره به تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز رسیده باشد، بهراحتی زیرپاگذاشتنی است و طرفی که توافق را زیر پا گذاشته به خواسته خود هم خواهد رسید.
حضور آمریکا پای میز مذاکره برجام بعد از خروج، بدون هیچ اقدامی در راستای جبران آن تصمیم و بازگشت به توافق نیز عملا مذاکرات و توافق برجام را از معنا تهی میکند. اگر ایران این را بپذیرد، رئیسجمهور بعد از بایدن و بلکه دیگر بازیگران برجام چه دلیلی خواهند داشت که در وهله بعدی دوباره همین مسیر را تکرار نکنند؟ در صورت پذیرش چنین سابقهای، ایران رسما این روند را در تعاملات با خود خواهد پذیرفت و هزینه آن، بهمراتب سنگینتر از وضعیت فعلی خواهد بود.برخی اما این سؤال را اینگونه مطرح میکنند: مگر مذاکره به خودی خود چه امتیازی است؟ اولین پاسخ به این سؤال این است که در صحنه بینالمللی مذاکره بهخودیخود نیز یک اتفاق مهم و یک گام در راستای تغییر مسیر و صحنه تعامل است.
همین روزها رسانههای ایرانی و غیرایرانی پر شدهاند از اخبار مذاکرات غیرعلنی، اعلامنشده و حتی تکذیبشده بین ایران و عربستان سعودی. چند سال پیش و در دیدار و مذاکرات بین ایالات متحده و کره شمالی و مذاکرات دو کره هم دیده شد که لزوما به نتیجهای نرسید اما ذات وقوعش بهعنوان تحولی مهم تیتر یک رسانهها را فتح کرد.مذاکرات ایران با طالبان، مذاکرات چین با آمریکا و بسیاری مذاکرات دیگر در سالها و ماههای اخیر نیز همینقدر خبرساز شدهاند. در دنیای سیاست، اینکه دو طرف در مقابل هم بنشینند، هیچوقت بیمعنا نیست، بهخصوص اگر در نتیجه تقابلی باشد که در آن، یکی از دو طرف شکلگیری مذاکره را بهعنوان خواسته خود مطرح کرده باشد.اما با تمام این وجود، آیا مذاکره بهجز این روایت نسبتا ظاهری ریسک دیگری هم داشت؟ البته! هیچ تضمینی نیست که ایران و آمریکا در این مرحله بتوانند به توافقی درباره اختلافاتشان برسند. تا پیش از دولت بایدن، با وجود همه فشارها، اتفاق نظر دیگر بازیگران این بود که ایران کموبیش هنوز در صحنه دیپلماسی برجامی حاضر بوده و این طرف آمریکایی با ریاستجمهوری ترامپ بوده است که حاضر به رعایت قواعد و تندادن به دیپلماسی نیست. به همین خاطر نیز، اگرچه این بازیگران دیگر، نتوانستند کار چندانی به سود ایران پیش ببرند، لااقل با آمریکا همراه هم نشدند و چه در صحنه برجام و چه در صحنه شورای امنیت سازمان ملل متحد، علیه خواست آمریکا موضع گرفتند.
اکنون با آمدن دولت بایدن که تعامل دیپلماتیک بهتری با دیگران دارد، ایران وارد صحنه مذاکره شود، به خواستههای یکطرفه در قبال بازگشت به توافقی که پیشتر امضا شده تن ندهد و طرف مقابل هم پافشاری کند، تهران این امتیاز مهم را از دست خواهد داد و بهعنوان طرفی معرفی میشود که در مقابل دیپلماسی مقاومت نشان میدهد، همین دوباره میتواند اتحادی را علیه ایران شکل دهد که شکلنگرفتنش در دوران ترامپ، از معدود امتیازات ایران بود. دیپلماتهای ایرانی در صورت طیشدن چنین روندی، احتمالا از عهده تقبل هزینه آن در صحنه سیاست داخلی هم برنخواهند آمد.
اما آیا همه این نگاهها بدبینانه نیست؟ البته که هست، اما این بدبینی فاقد پایه و اساس نیست. واقعیت این است که ایران و آمریکا، به هر دلیل دههها دوران بیاعتمادی متقابل را تجربه کرده بودند، درحالیکه بسیاری در دو کشور و در طرفهای ثالث، این بیاعتمادی را مانعی بیجا میدانستند. در فرایند منتهی به برجام، طرف ایرانی به این ریسک تن داد که این بیاعتمادی مطلق را تا حدی کنار بگذارد و در فرایندی که البته بر پایه اعتماد بنا نشده است، حاضر به تعامل مستقیم با طرف آمریکایی شود.
نتیجه این تصمیم در وهله اول موفقیتی بیسابقه و تمجیدشده بود که اولین گامها را در تغییر الگوی روابط مهیا کند. اما این رابطه بدسابقه و پرتردید با توفانی به نام ترامپ، پیش از آنکه شکل بگیرد در هم شکست و تجربه هم نشان داد که چنین اتفاقی ضربه خود را وارد خواهد کرد. طبیعی است که طرف ایرانی اینبار حتی بیشتر از مرتبه قبل دراینباره محتاط باشد.
در چرایی موفقیت برجام، بسیاری ناظران اشاره کرده بودند که حضور محمدجواد ظریف بهعنوان وزیر خارجه دولت حسن روحانی در یکسو و جان کری بهعنوان وزیر خارجه باراک اوباما در سوی دیگر، واقعا اثرگذار بوده است. علت این ماجرا، شناخت و درک متقابلی بود که دو طرف آن داستان از یکدیگر داشتند و عین مخالفت و تقابل، متوجه مواضع هم بودند و از جدیت طرف مقابل در این گفتوگو خبر داشتند.چنین وضعیتی بین دولت روحانی و بایدن غیرممکن نیست، بهخصوص که بسیاری از حاضران تیم دیپلماسی بایدن مستقیما درگیر مذاکرات منتهی به برجام بودهاند. اگر فرایند احیای توافق در وین موفقیتآمیز به پایان برسد، آمریکا بهعنوان یکی از اعضای برجام پای میز مذاکرات کمیسیون مشترک برجام خواهد نشست و راهی که در دوران اوباما کلید خورد، اگرچه از چندین گام عقبتر، دوباره قابل پیگیری خواهد بود.درعینحال اگر چنانکه پیشبینی میشود، اصولگرایان با رویکرد آشکارشان به دیپلماسی ریاستجمهوری را در ایران به دست بگیرند، احتمالا همین گفتوگوهای برجامی وین آخرین تعامل جدی و مثمرثمر بین دو طرف تا اطلاع ثانوی، شاید تا بعد از پایان دولت بایدن خواهد شد.
چرا وقتی اصلیترین اتفاقی که بناست بیفتد اقداماتی از سوی ایران و آمریکا، از بین همه بازیگران متعدد شرقی و غربی که در وین این چند هفته را گرد هم آمده بودند، تنها این دو کشور باهم صحبت نکردهاند؟ برای پاسخ به این سؤال لازم است به بستر مذاکرات برجامی بهطورخاص، رابطه ایران و آمریکا بهطور ویژه و ساختار تعاملات بینالمللی بهطور کلی نگاهی بیندازیم. در همین شروع ماجرا البته لازم است دقت شود که ملاحظه اصلی یا به عبارتی مخالفت اصلی برای مذاکره مستقیم بین ایران و آمریکا از سوی ایران است اما چرا ایران حتی در این شرایط حاضر نیست رودررو و حتی در یک جلسه چندجانبه با حضور آمریکاییها بنشیند؟
ما در برجام با فرایندی مواجه شدیم که در آن، طرف ایرانی، مذاکرات مفصلی را با حضور چندین قدرت جهانی و با تأیید نهادهای بینالمللی پیش میبرد و به نتیجه میرساند و در ادامه تعهدات خود را نیز رعایت میکند اما باز کار به تحمیل هزینه به ایران میرسد. ساختارهای بینالمللی نیز کار چندانی از پیش نمیبرند، جز اینکه البته در نتیجه همین توافق، خود همراه آمریکا نمیشوند و همین امتیاز عدم شکلگیری اتحاد علیه ایران در دست تهران میماند.
اگر ایران به خواست آمریکا برای مذاکره مستقیم در شرایطی که این اقدامات از سوی آمریکا انجام شده تن دهد، رسما این سابقه را بنا خواهد نهاد که نتیجه توافق با ایران، حتی اگر بعد از چندین سال مذاکره به تأیید شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز رسیده باشد، بهراحتی زیرپاگذاشتنی است و طرفی که توافق را زیر پا گذاشته به خواسته خود هم خواهد رسید.
حضور آمریکا پای میز مذاکره برجام بعد از خروج، بدون هیچ اقدامی در راستای جبران آن تصمیم و بازگشت به توافق نیز عملا مذاکرات و توافق برجام را از معنا تهی میکند. اگر ایران این را بپذیرد، رئیسجمهور بعد از بایدن و بلکه دیگر بازیگران برجام چه دلیلی خواهند داشت که در وهله بعدی دوباره همین مسیر را تکرار نکنند؟ در صورت پذیرش چنین سابقهای، ایران رسما این روند را در تعاملات با خود خواهد پذیرفت و هزینه آن، بهمراتب سنگینتر از وضعیت فعلی خواهد بود.برخی اما این سؤال را اینگونه مطرح میکنند: مگر مذاکره به خودی خود چه امتیازی است؟ اولین پاسخ به این سؤال این است که در صحنه بینالمللی مذاکره بهخودیخود نیز یک اتفاق مهم و یک گام در راستای تغییر مسیر و صحنه تعامل است.
همین روزها رسانههای ایرانی و غیرایرانی پر شدهاند از اخبار مذاکرات غیرعلنی، اعلامنشده و حتی تکذیبشده بین ایران و عربستان سعودی. چند سال پیش و در دیدار و مذاکرات بین ایالات متحده و کره شمالی و مذاکرات دو کره هم دیده شد که لزوما به نتیجهای نرسید اما ذات وقوعش بهعنوان تحولی مهم تیتر یک رسانهها را فتح کرد.مذاکرات ایران با طالبان، مذاکرات چین با آمریکا و بسیاری مذاکرات دیگر در سالها و ماههای اخیر نیز همینقدر خبرساز شدهاند. در دنیای سیاست، اینکه دو طرف در مقابل هم بنشینند، هیچوقت بیمعنا نیست، بهخصوص اگر در نتیجه تقابلی باشد که در آن، یکی از دو طرف شکلگیری مذاکره را بهعنوان خواسته خود مطرح کرده باشد.اما با تمام این وجود، آیا مذاکره بهجز این روایت نسبتا ظاهری ریسک دیگری هم داشت؟ البته! هیچ تضمینی نیست که ایران و آمریکا در این مرحله بتوانند به توافقی درباره اختلافاتشان برسند. تا پیش از دولت بایدن، با وجود همه فشارها، اتفاق نظر دیگر بازیگران این بود که ایران کموبیش هنوز در صحنه دیپلماسی برجامی حاضر بوده و این طرف آمریکایی با ریاستجمهوری ترامپ بوده است که حاضر به رعایت قواعد و تندادن به دیپلماسی نیست. به همین خاطر نیز، اگرچه این بازیگران دیگر، نتوانستند کار چندانی به سود ایران پیش ببرند، لااقل با آمریکا همراه هم نشدند و چه در صحنه برجام و چه در صحنه شورای امنیت سازمان ملل متحد، علیه خواست آمریکا موضع گرفتند.
اکنون با آمدن دولت بایدن که تعامل دیپلماتیک بهتری با دیگران دارد، ایران وارد صحنه مذاکره شود، به خواستههای یکطرفه در قبال بازگشت به توافقی که پیشتر امضا شده تن ندهد و طرف مقابل هم پافشاری کند، تهران این امتیاز مهم را از دست خواهد داد و بهعنوان طرفی معرفی میشود که در مقابل دیپلماسی مقاومت نشان میدهد، همین دوباره میتواند اتحادی را علیه ایران شکل دهد که شکلنگرفتنش در دوران ترامپ، از معدود امتیازات ایران بود. دیپلماتهای ایرانی در صورت طیشدن چنین روندی، احتمالا از عهده تقبل هزینه آن در صحنه سیاست داخلی هم برنخواهند آمد.
اما آیا همه این نگاهها بدبینانه نیست؟ البته که هست، اما این بدبینی فاقد پایه و اساس نیست. واقعیت این است که ایران و آمریکا، به هر دلیل دههها دوران بیاعتمادی متقابل را تجربه کرده بودند، درحالیکه بسیاری در دو کشور و در طرفهای ثالث، این بیاعتمادی را مانعی بیجا میدانستند. در فرایند منتهی به برجام، طرف ایرانی به این ریسک تن داد که این بیاعتمادی مطلق را تا حدی کنار بگذارد و در فرایندی که البته بر پایه اعتماد بنا نشده است، حاضر به تعامل مستقیم با طرف آمریکایی شود.
نتیجه این تصمیم در وهله اول موفقیتی بیسابقه و تمجیدشده بود که اولین گامها را در تغییر الگوی روابط مهیا کند. اما این رابطه بدسابقه و پرتردید با توفانی به نام ترامپ، پیش از آنکه شکل بگیرد در هم شکست و تجربه هم نشان داد که چنین اتفاقی ضربه خود را وارد خواهد کرد. طبیعی است که طرف ایرانی اینبار حتی بیشتر از مرتبه قبل دراینباره محتاط باشد.
در چرایی موفقیت برجام، بسیاری ناظران اشاره کرده بودند که حضور محمدجواد ظریف بهعنوان وزیر خارجه دولت حسن روحانی در یکسو و جان کری بهعنوان وزیر خارجه باراک اوباما در سوی دیگر، واقعا اثرگذار بوده است. علت این ماجرا، شناخت و درک متقابلی بود که دو طرف آن داستان از یکدیگر داشتند و عین مخالفت و تقابل، متوجه مواضع هم بودند و از جدیت طرف مقابل در این گفتوگو خبر داشتند.چنین وضعیتی بین دولت روحانی و بایدن غیرممکن نیست، بهخصوص که بسیاری از حاضران تیم دیپلماسی بایدن مستقیما درگیر مذاکرات منتهی به برجام بودهاند. اگر فرایند احیای توافق در وین موفقیتآمیز به پایان برسد، آمریکا بهعنوان یکی از اعضای برجام پای میز مذاکرات کمیسیون مشترک برجام خواهد نشست و راهی که در دوران اوباما کلید خورد، اگرچه از چندین گام عقبتر، دوباره قابل پیگیری خواهد بود.درعینحال اگر چنانکه پیشبینی میشود، اصولگرایان با رویکرد آشکارشان به دیپلماسی ریاستجمهوری را در ایران به دست بگیرند، احتمالا همین گفتوگوهای برجامی وین آخرین تعامل جدی و مثمرثمر بین دو طرف تا اطلاع ثانوی، شاید تا بعد از پایان دولت بایدن خواهد شد.