روزنامه ایران نوشت: «در پیک پنجم کرونا گاه همه اعضای خانواده درگیر کرونا شدهاند؛ پدر و مادر در بیمارستان بستریاند و بچهها در خانه تنها ماندهاند. کسی نیست از دیگری مراقبت کند و همه اینها فشار و استرس زیادی را به اعضای خانواده تحمیل میکند. این روزها خیلیهایمان با وضعیتی روبهرو شدهایم که بیش از هر وقت دیگری این سؤال را به ذهنمان میآورد که چطور میتوانیم چنین بحرانی را مدیریت کنیم؟ چه مسائلی باعث به وجود آمدن درگیریهای خانوادگی شده و در این شرایط چطور میتوان از بحران گذر کرد؟
هنوز بهسختی با بیماریای که خود و خانوادهاش را درگیر کرده دست و پنجه نرم میکند. با صدای ضعیفی میگوید این روزها چنان شرایطی را تجربه کرده که هرگز برای دشمنش هم آرزو نمیکند: «در مدیریت بحران حفظ خونسردی و آرامش از همه چیز مهمتر است تا انسان بتواند تصمیم درستی بگیرد و کاری نکند که بعدها پشیمان شود. اما حفظ خونسردی در شرایطی که ما درگیرش هستیم واقعاً به این سادگیها هم نیست. شرایط سختی که من در عمرم مشابهاش را تجربه نکرده بودم. من برای بار دوم است که کرونا میگیرم. بار اول چون همسرم مبتلا نشده بود همه کارها را ایشان انجام میداد و من با فکر راحتتری به فکر بهبود روحی و جسمیام بودم. اما این بار من و همسرم و پدر همسرم که منزل ما بود دچار بیماری شدیم و همه چیز خیلی سخت شد. مخصوصاً روزی که حال هر دو نفر بد شد و هر کدام از من که وضعیت بهتری داشتم طلب کمک داشتند. هر کدام در یک اتاق بودند و من در این شرایط نمیدانستم چه باید بکنم. اول باید آرامشم را حفظ و بعد به این فکر میکردم، چه کاری درست است؟ اول با اورژانس تماس گرفتم چون کرونا بود نپذیرفتند کمکی کنند. بعد با شماره دیگری تماس گرفتم و آنها گفتند همه تختهای بیمارستانهای تهران پر شده و هیچ تختی برای پذیرش وجود ندارد. اینها موجب استیصال بیشتر من شد. بعد فکر کردم با دوستانی که در این زمینه تجربه دارند تماس بگیرم. بیمارستان مسیح دانشوری و خدمات پرستاری را معرفی کردند اما متأسفانه کمکی نکردند. خلاصه شرایط خیلی سختی است الان کمی همسرم آرامتر شده و پدر همسرم هم بهتر شد و راهی خانه خودش شد و ما هم همچنان در خانه قرنطینه هستیم. کاش در این شرایط آموزش میدادند که چطور میتوان بحران را مدیریت کرد.»
این هم یک نمونه دیگر: «گونههای قبلی شاید یکی – دو نفر از اعضای خانواده را درگیر میکرد و معمولاً کسی بود تا از بقیه خانواده مراقبت کند اما این بار همه چیز متفاوت و درگیری خانوادگی بود. خواهرم، همسرش و بچههایش گرفتار کرونا شده بودند؛ دو پسر شش و هشت ساله. خواهرم خیلی زود درگیری شدید پیدا کرد و از همان روزهای اول سرفه و تنگی نفس داشت. بچهها هم تب شدید داشتند که دکترها هشدار داده بودند اگر خوب نشوند باید بستری شوند. حالا پدر و مادر مبتلا مجبور بودند این دو بچه را با خودشان مدام به بیمارستان ببرند و از آن طرف ما هیچکدام به خاطر مسریبودن بیماری نمیتوانستیم کمکی بکنیم. بچهها بالاخره توی خانه درمان شدند. البته که در این مدت نگرانی همه ما را از پا انداخته بود. تنها کاری که میکردیم برایشان غذا درست میکردیم یا مواد غذایی به دستشان میرساندیم. خواهرم چند روز بعد از بهترشدن حال بچهها خودش در بیمارستان بستری شد. بچهها هم پیش پدری که خودش چندان حال خوبی نداشت، بودند. خواهرم یک لحظه هم در بیمارستان آرامش نداشت و مدام فکر بچهها بود. این شرایط واقعاً آدم را نگران میکند. این که ته ماجرا چه میشود؟ بهویژه این که در گونه دلتا تازه در هفته دوم بیماری وارد فاز بحرانی میشود. خلاصه پدر، بچهها را به نگهبانی بیمارستان میسپرد و به خواهرم سر میزد. اما خودش هم روز به روز بدتر میشد. یک روز دیگر بچهها را توی خانه گذاشته بود و برای تزریق آمپول به بیمارستان رفته بود. آنجا گفته بودند اکسیژن خونش پایین است و باید بستری شود. حالا حساب کنید مادر بیمارستان بود، دو بچه در خانه و حالا پدر هم باید بستری میشد. فقط به ما خبر داد بچهها تنها هستند. یکی از خواهرهای من بچهها را به خانه خودش برد و با ماسک از آنها که هنوز ناقل بودند مراقبت کرد. فکر کنید در هفت – هشت ساعتی که بچهها در خانه تنها بودند آن قدر ترسیده بودند و گرسنه بودند که غذا از یخچال بیرون آورده بودند و سرد سرد خورده بودند. یکی از بچهها از ترس، خودش را خیس کرده بود. فکر کردیم باید یک جوری این بحران را مدیریت کنیم. من تصمیم گرفتم دنبال کارهای خواهرم در بیمارستان بروم. ماسک میزدم و هر روز با دلهره کارهایش را پیگیری میکردم تا بالاخره خواهرم مرخص شد. مشکلات دیگری هم بود مثل نبود دارو و همه اینها موجب شد استرس و نگرانی رهایمان نکند. این بحرانها شاید از سر هر کداممان بگذرد اما مطمئن باشید اثرات روانیاش تا مدتها روی افراد میماند. الان بچههای خواهرم یکسره نگرانند و تا پدر و مادرشان یک تکسرفه میکنند دوباره میترسند راهی بیمارستان شوند و این ترس و نگرانی رهایشان نمیکند.»
دکتر احمد احمدیپور، عضو هیأت علمی دانشگاه علوم پزشکی آزاد تهران و عضو انجمن روانپزشکان ایران، در این باره میگوید: «در زمانی که همه افراد خانواده درگیر بیماری میشوند، شاید در یک خانواده یک نفر مجبور باشد از بقیه نگهداری کند؛ کسی که مثلاً بیماری خفیفتری دارد اما او هم ظرفیت کافی روانی را برای نگهداری ندارد و حمایتهای عاطفی قبلی و همدلی شاید کمتر شود و بقیه افراد مبتلا نگران فرد سالم باشند و همه اینها این حس را به افراد میدهد که انگار در تلهای گیر افتادهاند و کسی هم قرار نیست بیرون از حلقه خودشان به خاطر شرایط بیماری کمکشان کند. در این دوره افراد فقط باید صبر کنند تا دوره درمان طی شود. در این دوره سخت زمان برای افراد به کندی میگذرد و تحمل آن اصلاً آسان نیست. در چنین شرایطی که همه در شرایط صبر هستند مسائلی مثل نبود تخت بیمارستان و دارو هم به آن اضافه میشود و افراد را دچار استیصال میکند که همین مسأله رعایت مسائل بهداشتی و درمانی را تحت تأثیر قرار میدهد. این که افراد در فاز استیصال ممکن است دست به کاری بزنند که خود را از شرایط بد نجات دهند. این هر کاری گاهی کار مثبت و سودمند نیست. مثلاً برخی به سمت درمانهایی میروند که شرایط را بدتر میکند. یعنی در زمان استیصال تصمیمگیریها هیجانی میشود و مکانیسم انکار بیشتر فعال میشود و واکنشهای افراد نسبت به هم هیجانیتر میشود و در نهایت تحت شرایط پراسترس روانی بیماری جسمانی هم تحملش سختتر میشود.»
به گفته این پزشک ثابت شده که استرس و اضطراب، بیمار مبتلا به کووید را بیشتر تحت تأثیر قرار میدهد و بیمار رنج بیشتری میبرد. همچنان که افراد افسرده عوارض بیشتری داشتهاند. یعنی مشخص شده است این افراد بیشتر در آیسییو بستری میشوند و حتی مرگ و میر بیشتری در بین آنان مشاهده شده است: «نکته مهم و توصیه من این است که همه افراد مبتلا به کووید که به بیمارستان و پزشک مراجعه میکنند حتماً اگر سابقه افسردگی یا علائمش را همان موقع بیماری دارند حتماً در کنار دادن علائم بیماری این مسأله را با پزشک در میان بگذارند چون کنترل افسردگی در کنترل بیماریشان هم مؤثر است.»
او تأکید میکند: «در خانه هم بهتر است افراد از اخبار بد و مرگ و میر روزانه فاصله بگیرند و توان خودشان را برای بهبودی و استفاده درست از داروها بگذارند و همان طور که پزشکشان برایشان استراحت فیزیکی تجویز میکند استراحت ذهنی و روانی هم به خودشان بدهند. افراد اگر با دیگران تماس دارند تصویری تماس بگیرند تا شرایط مناسبتری برای همدلی فراهم شود. اعضای خانواده درباره این که این افراد نیاز به چه کمکهایی دارند سؤالاتی بپرسند و بیمار را تنها نگذارند چون هر مسألهای که جلوی اضطراب را بگیرد و استرس را کم کند به روند درمان بیماری هم یاری میرساند.»
در پیک پنجم کرونا خیلیهایمان با پوست و گوشت و استخوان شرایط بحرانی را تجربه کردهایم؛ بیماری، ترس از مرگ و از دست دادن عزیزان، درگیری ریه و نبود تخت در بیمارستان و کمبود دارو و … قطعاً تحمل هیچکدام از این شرایط آسان نبوده و نیست اما تنها مدیریت بحران و حفظ خونسردی میتواند کمک کند تا این ویروس را از پا دربیاوریم.»
انتهای پیام