گروه سیاسی: روزنامه شرق نوشت:همایش فرماندهی جنگ، خدمت یا خیانت، در پایان هفته دفاع مقدس به همت انجمن اندیشه و قلم و خانه اندیشمندان علوم انسانی برگزار شد. این همایش در حالی با سه پنل برگزار شد که در روزهای گذشته انتقاد از سانسور بخش مهمی از حقایق دفاع مقدس توسط صداوسیما و برخی رسانهها در مطبوعات و فضای مجازی مطرح شده بود و ازاینرو بخشی از موضوعات این همایش به نقد و بررسی عملکرد آیتالله هاشمی رفسنجانی بهعنوان فرمانده جنگ اختصاص داشت.
حضور دو نفر از مخالفان جدی آقای هاشمی، سردار حسین اللهکرم و کامران غضنفری در مناظرات، موجب شد تا این افراد از لزوم محاکمه هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ برای پذیرش قطعنامه سخن بگویند و این اقدام را خیانت تلقی کنند، در مقابل دکتر حسین علایی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس و جعفر شیرعلینیا از پژوهشگران این حوزه، پذیرش آتشبس را ضرورتی انکارناپذیر و موجب جلوگیری از تلفات سنگین و ازدستدادن خرمشهر و بخشی از خاک ایران عنوان کردند.
در پنل سوم و پایانی همایش نیز حجتالاسلام پروازی به تحلیل نقشهای مختلف آقای هاشمی در جنگ پرداخت و از چهار هاشمی در چهار مقطع دفاع مقدس سخن گفت که رویکردهای متفاوتی داشته است و مهندس محسن هاشمی نیز به تبیین شرایط و زمینههای تصمیمات راهبردی آیتالله هاشمیرفسنجانی در دفاع مقدس پرداخت. حضور راویان و پژوهشگران برجسته دفاع مقدس در این همایش بهعنوان مدیران پنل از جذابیتهای خاص آن بود که با تسلطی که به آمارها و اسناد دفاع مقدس داشتند، گفتههای سخنرانان را تصحیح میکردند. در ادامه چکیدهای از مباحث این همایش ارائه میشود.پنل نخست با عنوان «استراتژی ایران برای پیروزی در جنگ» به تغییر راهبردهای جمهوری اسلامی در دفاع مقدس اختصاص داشت.
در این پنل، یدالله ایزدی از راویان دفاع مقدس با طرح این پرسش که آیا ما در جنگ استراتژی داشتیم؟، تغییرات سیاستهای ایران در جنگ را به بحث گذاشت و افزود: آیا اصولا ما به دنبال پیروزی کامل در جنگ و تصرف عراق بودیم و اگر بودیم، این هدف اصولا امکان داشت؟
دکتر علایی بهعنوان سخنران نخست این پنل، سه هدف استراتژی اصلی امام در جنگ را اینگونه برشمرد: نخست معرفی متجاوز، دوم آزادسازی اراضی اشغالشده ایران و سوم تنبیه متجاوز و زمینهسازی برای قیام مردم عراق علیه صدام.
دکتر علایی تصریح کرد: امام هیچگاه از تصرف عراق و فتح بغداد سخن نگفت و حتی با ورود به خاک عراق هم بارها مخالفت کرد. محسن رضایی بهعنوان فرمانده کل سپاه قبل از فتح خرمشهر بارها از امام خواهش کرد اجازه عبور از مرز و ورود به خاک عراق را بدهند، اما امام نپذیرفت و سرانجام در جلسه با فرماندهان نظامی پس از آزادی خرمشهر، با اصرارها و دلایل مرحوم تیمسار ظهیرنژاد سکوت کردند و در جلسه دوم با دلایل و اصرارهای فرمانده سپاه، پذیرفتند از مرز عبور کنیم، اما باز هم اجازه تصرف شهرهای عراق را ندادند.
اللهکرم، استراتژی ایران در جنگ را به سه مقطع تدافعی در دوره بنیصدر، تهاجمی از نیمه سال ۱۳۶۰ تا ابتدای سال ۱۳۶۷ و تدافعی از بهار ۱۳۶۷ تا آتشبس تقسیم کرد و افزود: ما در مقطع تهاجمی، امکان پیروزی در جنگ و فتح بغداد را داشتیم، اما آقای هاشمی و فرماندهان ارشد این کار را نکردند، چون به دنبال یک پیروزی بودند، آقای هاشمی ۲۵۰ گردان درست کرد، چون میخواست بصره را بگیرد، اما اگر ۵۰۰ گردان درست میکرد، میتوانستیم بغداد را بگیریم، آقای هاشمی برای پذیرش قطعنامه باید محاکمه میشد، چون ما پس از پذیرش قطعنامه، ۲۵ هزار اسیر دادیم.
در این بخش یدالله ایزدی از راویان جنگ با اشاره به آمارهای نادرست اللهکرم، گفت بیشترین اسیری که ما در جنگ دادیم، ۱۷ هزار اسیر، آن هم قبل از پذیرش قطعنامه است و پس از پذیرش قطعنامه بیشترین اسیری که دادیم، ۵۰۰ اسیر بود و این موضوع در آمارها و اسناد مرکز تحقیقات سپاه مستند است.
علایی در پاسخ به اللهکرم گفت: اینها حرفهای بدون پشتوانه است که میزنید؛ اگر آقای هاشمی جنگ را تمام نمیکرد، ما دوباره خرمشهر را از دست میدادیم، چه کسی جلوی فرماندهان سپاه را برای فتح بغداد گرفته بود؟ وقتی محسن رضایی به امام نامه مینویسد که ما ۱۵۰۰ گردان لازم داریم، اصلا ما ۱۵۰۰ فرمانده گردان داشتیم؟ تازه تضمینی نمیدهد که با ۱۵۰۰ گردان هم پیروز شود، ما برای پایان جنگ نیاز به استراتژی داشتیم و استراتژی آقای هاشمی یک پیروزی ممکن بود؛ اما نیروهای نظامی نتوانستند این پیروزی را در عملیاتهای بدر و رمضان و خیبر به دست بیاورند؛ مهمترین پیروزی ما والفجر هشت بود که موجب تدوین قطعنامه ۵۹۸ شد، اما ما در دیپلماسی انفعال داشتیم و به جای اینکه خودمان در نگارش قطعنامه نقش ایفا کنیم، دیگران آن را نوشتند و آقای ولایتی باید در این زمینه پاسخگو باشد، اگر ما در دیپلماسی ابتکار و قدرت داشتیم، جنگ میتوانست یکی دو سال زودتر و با دستاوردهای بهتری به پایان برسد؛ اما ما کاری نکردیم تا قدرتهای غربی خودشان قطعنامه ۵۹۸ را بنویسند. اللهکرم در پاسخ گفت: اشکال فرماندهی آقای هاشمی، این بود که میخواست با جنگ کلاسیک بجنگد؛ در حالی که ما نیاز به جنگ انقلابی و نامتقارن داشتیم و اگر انقلابی میجنگیدیم، پیروز میشدیم.
علایی در پاسخ گفت: سپاه مدعی جنگ انقلابی بود و این عملیاتها هم به وسیله سپاه انجام شد، ما که در سال ۶۵، چهل هزار شهید دادیم، غیرانقلابی جنگیدیم؟ چرا برای مسائل سیاسی و دشمنی که با آقای هاشمی دارید، تاریخ را تحریف میکنید؟ حالا که چند سال است آقای هاشمی فوت کرده است، مهمترین دستاورد ما در جنگ، تثبیت قرارداد الجزایر بود که آن هم آقای هاشمی بدون گلوله و از طریق دیپلماسی توانست در دوران ریاستجمهوری خودش به دست بیاورد، ۳۰ سال از آن موقع گذشته و بعد از آقای هاشمی هیچکس نتوانسته کاری در این باره بکند. شما که مدعی هستید دولت عراق دوست و شریکتان است و عراق در اختیار شماست، بروید قرارداد الجزایر را اجرائی کنید، اروندرود را لایروبی کنید که بخش مهمی از مشکلات مردم خوزستان حل شود، غرامت را از عراق بگیرید، چه کسی جلویتان را گرفته است؟
در پنل دوم مناظرهای بین کامران غضنفری، نویسنده کتاب راز قطعنامه و جعفر شیرعلینیا از پژوهشگران دفاع مقدس برگزار شد. محمد رحمانی مدیر این پنل از نویسنده «راز قطعنامه» درباره اظهارات منسوب به رهبری در نفی این کتاب پرسش کرد که غضنفری در پاسخ گفت: آقای محسن رضایی سال ۱۳۹۳ ادعا کرد در دیدار با رهبری درباره این کتاب سؤال کرده و ایشان گفتهاند در حاشیه کتاب نوشتهاند این مطالب خلاف است و حقیقت ندارد. من بارها به آقای محسن رضایی نامه نوشتم و تقاضای مناظره و بیان مطالب خلاف را کردم، اما ایشان جواب ندادند. اگر رهبری مخالف این کتاب بود، آیا مؤسسه کیهان و آقای شریعتمداری آن را ۱۷ بار و ۷۰ هزار نسخه چاپ میکردند و تذکر نمیگرفتند؟
وی اظهار کرد: درباره پذیرش قطعنامه، جلسهای بین مسئولان و امام برگزار میشود و آقای هاشمی به امام نامه مسئولان نظامی و دولتی را میدهد و میگوید که باید قطعنامه را بپذیریم و امام در پاسخ میگوید اگر میخواهید قطعنامه را بپذیرید، من کنار میروم و خودتان بپذیرید، یعنی امام تا روز ۲۳ تیر ۱۳۶۷ هم با پذیرش قطعنامه مخالف بودند.
شیرعلینیا در نقد صحبتهای نویسنده و ادعاهای کتاب راز قطعنامه گفت: اصولا این نوع ادعاها، پشتوانه علمی و پژوهشی ندارد و حتی با اصول اخلاقی سازگار نیست؛ مثلا ایشان به کتاب من رفرنس میدهد، در حالی که مطلبی که ادعا میکند در کتابم نیست. شیرعلینیا با اشاره به نمونههایی از ادعاهای مطرحشده توسط غضنفری درمورد جاسوسبودن مسئولان مهم کشور نظیر بهزاد نبوی یا ملاقات حسن روحانی با مسئولان اسرائیلی گفت: ما این ادعاها را دنبال کردیم و دیدیم به منابع خارجی ارجاع شده است، منابع خارجی را با زحمت پیدا کردیم و دیدیم نهتنها منابع معتبری نیستند، بلکه درجه دو هم نیستند. یک جا، یک نشریهای در پیوست خود مطلبی را بدون سند نوشته که از این مطالب در دنیای مطبوعات جهانی زیاد است و قابل استناد نیست، اما ایشان آن مطلب را بهعنوان یک فکت و واقعیت نقل کرده که این روش علمی نیست. اگر قرار باشد به این مطالب استناد کنیم، اتهامات موهن زیادی هم علیه رهبری در کتابها و مطبوعات آمریکا و اسرائیل نوشتهاند، آیا آنها را هم نقل و به آنها استناد میکنید؟
وی ادامه داد: مثلا ایشان درمورد جاسوسی آقای بهزاد نبوی، مدعی شده در سال ۱۳۶۰ این موضوع لو رفته و مسئولان میدانستند، خب چرا با ایشان برخورد نشده و هیچ وقت هم به این اتهام رسیدگی نشده؟ ایشان به خاطرات آقای هاشمی استناد میکند، در حالی که اصلا در خاطرات آقای هاشمی چنین مطلبی نیست و تحریف کردهاند.
این پژوهشگر گفت: مسئله دیگر این است که ما با این کار، ولایت فقیه را بیاعتبار میکنیم و افراد میپرسند: این چه امام و رهبری میشوند که دورشان پر از جاسوس و خائن است و براساس حرفهای آن افراد خائن تصمیم میگیرند؟مدیر پنل از کامران غضنفری سؤال کرد: شما که چاپ کتابتان توسط مؤسسه کیهان را دلیل بر عدم مخالفت رهبری با محتوای کتاب میدانید، چطور حکم امام به آقای هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ یا امضای ریاستجمهوری آقای روحانی را دلیل جاسوس و خائن ندانستن این افراد توسط امام و رهبری نمیدانید؟
غضنفری در پاسخ گفت: من مدعی درستی همه مطالبم نیستم و ممکن است رهبری بخشی از آن را هم خلاف بدانند، اما معتقدم امام آقای هاشمی را مدیریت میکرد و نقطهضعفهای ایشان را پوشش میداد. امام به دنبال تصرف عراق بود و کسانی که جام زهر را به امام دادند، خائن هستند. شیرعلینیا در بخشی از این میزگرد گفت: ما همیشه تصمیمات را در زمان مناسب خود نمیگیریم و آنقدر تعلل میکنیم که هزینه و خسارت سنگینی بپردازیم و بعد واقعیت را قبول کنیم، در موضوع قطعنامه هم اگر آن را در همان تیرماه سال ۱۳۶۶ و بعد از تصویب آن پذیرفته بودیم، بسیاری از خسارتها و تلفات را نمیدادیم؛ اما زمانی که در جبههها شکست خوردیم و دستاوردهایمان را از دست دادیم، مجبور شدیم واقعیت را بپذیریم، کسانی که شعار پیروزی در جنگ میدادند خودشان گفتند که با این نیروها و امکانات نمیتوانیم پیروز شویم.غضنفری در پاسخ گفت: نامههایی که به امام نوشته شده، واقعیت نداشته، هم نیرو بوده، هم پول و امکانات و هم مردم آماده جنگ بودند، اما مسئولان نمیخواستند بجنگند و امام پس از استقبال مردم از جبههها در مرصاد گفته بودند اگر میدانستم مردم اینطور در صحنه هستند، قطعنامه را نمیپذیرفتم.
شیرعلینیا در پاسخ گفت: چطور شما این همه سند رسمی و مدرک را انکار میکنید و به یک حرف بدون سند استناد میکنید؟ نامههای مسئولان درباره قطعنامه و دو پاسخ عمومی و خصوصی امام به آنها موجود است و در آن همه حقایق ذکر شده است.
مجید مختاری، راوی فرمانده کل سپاه در این نشست با بیان اینکه وقتی به موضوعی تقدس دهیم، امکان نقد آن از بین میرود، گفت: با تحریفات زیاد این روزها درباره جنگ، اول باید اثبات کنیم آقای هاشمی فرمانده جنگ بوده و بعد تصمیماتش را به نقد بکشیم. وی با اشاره به اینکه در طول جنگهای بزرگ دنیا نوعا یکی از مقامات عالیرتبه و نه نظامیان فرماندهی جنگ را داشته، افزود: بعد از فتح خرمشهر جنگ با یک هدف روشن انجام نمیشد و از جمله در مقطع حمله اسرائیل به لبنان، فرماندهان نظامی لشکر ۲۷ حضرت رسول را به لبنان اعزام کردند، اما با مخالفت امام برگشتند. ما حتی بعد از موضوع لبنان، شرط اجازه عراق برای انتقال نیروهایمان برای جنگ با اسرائیل را برای آتشبس میگذاریم.
این پژوهشگر ادامه داد: با این بنبست نظامی، قبل از عملیات خیبر، آقای هاشمی با حکم امام فرماندهی جنگ را بر عهده میگیرد و بعد از حل اختلاف ارتش و سپاه، تلاش میکند جنگ را به تصمیم اساسی برساند و اشاره میکند که میخواهم با یک عملیات اساسی جنگ را پایان دهم.
در ادامه حجتالاسلام پروازی با اشاره به تلاش برای حذف نقش مرحوم هاشمی از فرماندهی در تاریخ رسمی جنگ گفت: این رویکرد موفق نمیشود، چون جبهه و جنگ اتفاقی مردمی بوده که ۲۰، ۳۰ میلیون نفر با آن مرتبط بودهاند.وی با بیان اینکه قبل از فتح خرمشهر هیچ گروهی به فکر صلح برای پایان جنگ نبود، افزود:، اما بعد از آن در شورای عالی دفاع مورد بحث قرار گرفت و خروج دشمن، غرامت جنگی، رسیدگی به جنایات حزب بعث، بازگشت آوارگان عراقی، آزادی مردم عراق و… مطرح شد. وی با تقسیم رویکرد هاشمیرفسنجانی به چهار مقطع، گفت: هاشمی اول مستند به دریافتها از نظر مسئولان کشور، جنگ همهجانبه برای تنبیه متجاوز را دنبال میکرد. از سال ۶۲ هاشمی دوم بحث پایان جنگ را با امام مطرح میکند و امام حکم فرماندهی به او میدهند. در این مقطع او دنبال یک پیروزی برای پایاندادن به جنگ است، اما در میدان و دیپلماسی تنهاست، هم عملیات بدر شکست میخورد و هم دیپلماسی ما منفعل است. بعد از موفقیت والفجر ۸، آمریکا به بهانه آزادی گروگانها، به ایران نزدیک میشود و هاشمی در ماجرای مک فارلین از این استقبال میکند، اما لودادن آن توسط سیدمهدی هاشمی باعث عصبانیت آمریکا و رفتن به سمت عراق میشود.
به گفته پروازی، بعد از اثبات توانمندی ایران در عملیات کربلای ۵، سال ۶۶ هاشمی سوم برای پایان جنگ وارد میشود و وقتی وزیر خارجه میگوید قطعنامه مورد قبول ما نیست، هاشمی میگوید آن را نه رد کنید و نه قبول و مذاکره کنید و با اینکه وزارت خارجه در زمان مذاکرات ۵۹۸، حضور در شورای امنیت را تحریم کرد، به سمت قبول قطعنامهای میرود که مدافع زیادی در ایران نداشته است. او در پاسخ به این سؤال که چرا امام همزمان با پیگیری مذاکرات از سوی مسئولان، میگفتند جنگ جز با سقوط صدام پایان نمییابد؟ گفت: مردم نباید دلسرد میشدند و امام برای وحدت مردم و قوت جبهه این موارد را مطرح میکردند.
در این نشست محسن هاشمی با اشاره به نقش شرایط در نظرات مسئولان جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف گفت: مسئولان همواره به فکر کشور و مردم و جانهایی بودند که از دست میرود و هیچیک از کسانی که در مدیریت جنگ ایران و عراق فعال بودند، به خیانت نمیاندیشیدند.
وی تأکید کرد: امام تنها از یک نقطه گزارش نمیگرفتند و از فرماندهان و مسئولان مختلف اطلاعات میگرفتند و تنها با صحبت آقای هاشمی تصمیم نمیگرفتند. مقام معظم رهبری هم که دقیق از موارد مطلع بودند، سال ۶۹ نشان فتح را به آقای هاشمی دادند. البته ایشان میخواستند نشان را زودتر بدهند که آقای هاشمی گفت صبر کنید آزادگان آزاد شوند؛ بنابراین ادعای خیانت مسئولان جنگ، با رویکرد رهبر انقلاب کاملا در تضاد است.وی گفت: با قبول قطعنامه صدام به پشت مرزها برگشت، اسرا آزاد شدند و غیر از تنبیه متجاوز که با رفتار بعدی خود صدام محقق شد، تنها موضوع غرامت مانده که الان مسکوت است. اما با اینکه ایران بدون دادن یک وجب از خاکش به اکثر اهداف رسیده، برخی به جای افتخار به این پیروزی و توضیح آن برای جامعه، با شعارهای توخالی و ادعاهای تحریفشده، از خیانت صحبت میکنند.
حضور دو نفر از مخالفان جدی آقای هاشمی، سردار حسین اللهکرم و کامران غضنفری در مناظرات، موجب شد تا این افراد از لزوم محاکمه هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ برای پذیرش قطعنامه سخن بگویند و این اقدام را خیانت تلقی کنند، در مقابل دکتر حسین علایی از فرماندهان ارشد دفاع مقدس و جعفر شیرعلینیا از پژوهشگران این حوزه، پذیرش آتشبس را ضرورتی انکارناپذیر و موجب جلوگیری از تلفات سنگین و ازدستدادن خرمشهر و بخشی از خاک ایران عنوان کردند.
در پنل سوم و پایانی همایش نیز حجتالاسلام پروازی به تحلیل نقشهای مختلف آقای هاشمی در جنگ پرداخت و از چهار هاشمی در چهار مقطع دفاع مقدس سخن گفت که رویکردهای متفاوتی داشته است و مهندس محسن هاشمی نیز به تبیین شرایط و زمینههای تصمیمات راهبردی آیتالله هاشمیرفسنجانی در دفاع مقدس پرداخت. حضور راویان و پژوهشگران برجسته دفاع مقدس در این همایش بهعنوان مدیران پنل از جذابیتهای خاص آن بود که با تسلطی که به آمارها و اسناد دفاع مقدس داشتند، گفتههای سخنرانان را تصحیح میکردند. در ادامه چکیدهای از مباحث این همایش ارائه میشود.پنل نخست با عنوان «استراتژی ایران برای پیروزی در جنگ» به تغییر راهبردهای جمهوری اسلامی در دفاع مقدس اختصاص داشت.
در این پنل، یدالله ایزدی از راویان دفاع مقدس با طرح این پرسش که آیا ما در جنگ استراتژی داشتیم؟، تغییرات سیاستهای ایران در جنگ را به بحث گذاشت و افزود: آیا اصولا ما به دنبال پیروزی کامل در جنگ و تصرف عراق بودیم و اگر بودیم، این هدف اصولا امکان داشت؟
دکتر علایی بهعنوان سخنران نخست این پنل، سه هدف استراتژی اصلی امام در جنگ را اینگونه برشمرد: نخست معرفی متجاوز، دوم آزادسازی اراضی اشغالشده ایران و سوم تنبیه متجاوز و زمینهسازی برای قیام مردم عراق علیه صدام.
دکتر علایی تصریح کرد: امام هیچگاه از تصرف عراق و فتح بغداد سخن نگفت و حتی با ورود به خاک عراق هم بارها مخالفت کرد. محسن رضایی بهعنوان فرمانده کل سپاه قبل از فتح خرمشهر بارها از امام خواهش کرد اجازه عبور از مرز و ورود به خاک عراق را بدهند، اما امام نپذیرفت و سرانجام در جلسه با فرماندهان نظامی پس از آزادی خرمشهر، با اصرارها و دلایل مرحوم تیمسار ظهیرنژاد سکوت کردند و در جلسه دوم با دلایل و اصرارهای فرمانده سپاه، پذیرفتند از مرز عبور کنیم، اما باز هم اجازه تصرف شهرهای عراق را ندادند.
اللهکرم، استراتژی ایران در جنگ را به سه مقطع تدافعی در دوره بنیصدر، تهاجمی از نیمه سال ۱۳۶۰ تا ابتدای سال ۱۳۶۷ و تدافعی از بهار ۱۳۶۷ تا آتشبس تقسیم کرد و افزود: ما در مقطع تهاجمی، امکان پیروزی در جنگ و فتح بغداد را داشتیم، اما آقای هاشمی و فرماندهان ارشد این کار را نکردند، چون به دنبال یک پیروزی بودند، آقای هاشمی ۲۵۰ گردان درست کرد، چون میخواست بصره را بگیرد، اما اگر ۵۰۰ گردان درست میکرد، میتوانستیم بغداد را بگیریم، آقای هاشمی برای پذیرش قطعنامه باید محاکمه میشد، چون ما پس از پذیرش قطعنامه، ۲۵ هزار اسیر دادیم.
در این بخش یدالله ایزدی از راویان جنگ با اشاره به آمارهای نادرست اللهکرم، گفت بیشترین اسیری که ما در جنگ دادیم، ۱۷ هزار اسیر، آن هم قبل از پذیرش قطعنامه است و پس از پذیرش قطعنامه بیشترین اسیری که دادیم، ۵۰۰ اسیر بود و این موضوع در آمارها و اسناد مرکز تحقیقات سپاه مستند است.
علایی در پاسخ به اللهکرم گفت: اینها حرفهای بدون پشتوانه است که میزنید؛ اگر آقای هاشمی جنگ را تمام نمیکرد، ما دوباره خرمشهر را از دست میدادیم، چه کسی جلوی فرماندهان سپاه را برای فتح بغداد گرفته بود؟ وقتی محسن رضایی به امام نامه مینویسد که ما ۱۵۰۰ گردان لازم داریم، اصلا ما ۱۵۰۰ فرمانده گردان داشتیم؟ تازه تضمینی نمیدهد که با ۱۵۰۰ گردان هم پیروز شود، ما برای پایان جنگ نیاز به استراتژی داشتیم و استراتژی آقای هاشمی یک پیروزی ممکن بود؛ اما نیروهای نظامی نتوانستند این پیروزی را در عملیاتهای بدر و رمضان و خیبر به دست بیاورند؛ مهمترین پیروزی ما والفجر هشت بود که موجب تدوین قطعنامه ۵۹۸ شد، اما ما در دیپلماسی انفعال داشتیم و به جای اینکه خودمان در نگارش قطعنامه نقش ایفا کنیم، دیگران آن را نوشتند و آقای ولایتی باید در این زمینه پاسخگو باشد، اگر ما در دیپلماسی ابتکار و قدرت داشتیم، جنگ میتوانست یکی دو سال زودتر و با دستاوردهای بهتری به پایان برسد؛ اما ما کاری نکردیم تا قدرتهای غربی خودشان قطعنامه ۵۹۸ را بنویسند. اللهکرم در پاسخ گفت: اشکال فرماندهی آقای هاشمی، این بود که میخواست با جنگ کلاسیک بجنگد؛ در حالی که ما نیاز به جنگ انقلابی و نامتقارن داشتیم و اگر انقلابی میجنگیدیم، پیروز میشدیم.
علایی در پاسخ گفت: سپاه مدعی جنگ انقلابی بود و این عملیاتها هم به وسیله سپاه انجام شد، ما که در سال ۶۵، چهل هزار شهید دادیم، غیرانقلابی جنگیدیم؟ چرا برای مسائل سیاسی و دشمنی که با آقای هاشمی دارید، تاریخ را تحریف میکنید؟ حالا که چند سال است آقای هاشمی فوت کرده است، مهمترین دستاورد ما در جنگ، تثبیت قرارداد الجزایر بود که آن هم آقای هاشمی بدون گلوله و از طریق دیپلماسی توانست در دوران ریاستجمهوری خودش به دست بیاورد، ۳۰ سال از آن موقع گذشته و بعد از آقای هاشمی هیچکس نتوانسته کاری در این باره بکند. شما که مدعی هستید دولت عراق دوست و شریکتان است و عراق در اختیار شماست، بروید قرارداد الجزایر را اجرائی کنید، اروندرود را لایروبی کنید که بخش مهمی از مشکلات مردم خوزستان حل شود، غرامت را از عراق بگیرید، چه کسی جلویتان را گرفته است؟
در پنل دوم مناظرهای بین کامران غضنفری، نویسنده کتاب راز قطعنامه و جعفر شیرعلینیا از پژوهشگران دفاع مقدس برگزار شد. محمد رحمانی مدیر این پنل از نویسنده «راز قطعنامه» درباره اظهارات منسوب به رهبری در نفی این کتاب پرسش کرد که غضنفری در پاسخ گفت: آقای محسن رضایی سال ۱۳۹۳ ادعا کرد در دیدار با رهبری درباره این کتاب سؤال کرده و ایشان گفتهاند در حاشیه کتاب نوشتهاند این مطالب خلاف است و حقیقت ندارد. من بارها به آقای محسن رضایی نامه نوشتم و تقاضای مناظره و بیان مطالب خلاف را کردم، اما ایشان جواب ندادند. اگر رهبری مخالف این کتاب بود، آیا مؤسسه کیهان و آقای شریعتمداری آن را ۱۷ بار و ۷۰ هزار نسخه چاپ میکردند و تذکر نمیگرفتند؟
وی اظهار کرد: درباره پذیرش قطعنامه، جلسهای بین مسئولان و امام برگزار میشود و آقای هاشمی به امام نامه مسئولان نظامی و دولتی را میدهد و میگوید که باید قطعنامه را بپذیریم و امام در پاسخ میگوید اگر میخواهید قطعنامه را بپذیرید، من کنار میروم و خودتان بپذیرید، یعنی امام تا روز ۲۳ تیر ۱۳۶۷ هم با پذیرش قطعنامه مخالف بودند.
شیرعلینیا در نقد صحبتهای نویسنده و ادعاهای کتاب راز قطعنامه گفت: اصولا این نوع ادعاها، پشتوانه علمی و پژوهشی ندارد و حتی با اصول اخلاقی سازگار نیست؛ مثلا ایشان به کتاب من رفرنس میدهد، در حالی که مطلبی که ادعا میکند در کتابم نیست. شیرعلینیا با اشاره به نمونههایی از ادعاهای مطرحشده توسط غضنفری درمورد جاسوسبودن مسئولان مهم کشور نظیر بهزاد نبوی یا ملاقات حسن روحانی با مسئولان اسرائیلی گفت: ما این ادعاها را دنبال کردیم و دیدیم به منابع خارجی ارجاع شده است، منابع خارجی را با زحمت پیدا کردیم و دیدیم نهتنها منابع معتبری نیستند، بلکه درجه دو هم نیستند. یک جا، یک نشریهای در پیوست خود مطلبی را بدون سند نوشته که از این مطالب در دنیای مطبوعات جهانی زیاد است و قابل استناد نیست، اما ایشان آن مطلب را بهعنوان یک فکت و واقعیت نقل کرده که این روش علمی نیست. اگر قرار باشد به این مطالب استناد کنیم، اتهامات موهن زیادی هم علیه رهبری در کتابها و مطبوعات آمریکا و اسرائیل نوشتهاند، آیا آنها را هم نقل و به آنها استناد میکنید؟
وی ادامه داد: مثلا ایشان درمورد جاسوسی آقای بهزاد نبوی، مدعی شده در سال ۱۳۶۰ این موضوع لو رفته و مسئولان میدانستند، خب چرا با ایشان برخورد نشده و هیچ وقت هم به این اتهام رسیدگی نشده؟ ایشان به خاطرات آقای هاشمی استناد میکند، در حالی که اصلا در خاطرات آقای هاشمی چنین مطلبی نیست و تحریف کردهاند.
این پژوهشگر گفت: مسئله دیگر این است که ما با این کار، ولایت فقیه را بیاعتبار میکنیم و افراد میپرسند: این چه امام و رهبری میشوند که دورشان پر از جاسوس و خائن است و براساس حرفهای آن افراد خائن تصمیم میگیرند؟مدیر پنل از کامران غضنفری سؤال کرد: شما که چاپ کتابتان توسط مؤسسه کیهان را دلیل بر عدم مخالفت رهبری با محتوای کتاب میدانید، چطور حکم امام به آقای هاشمی بهعنوان فرمانده جنگ یا امضای ریاستجمهوری آقای روحانی را دلیل جاسوس و خائن ندانستن این افراد توسط امام و رهبری نمیدانید؟
غضنفری در پاسخ گفت: من مدعی درستی همه مطالبم نیستم و ممکن است رهبری بخشی از آن را هم خلاف بدانند، اما معتقدم امام آقای هاشمی را مدیریت میکرد و نقطهضعفهای ایشان را پوشش میداد. امام به دنبال تصرف عراق بود و کسانی که جام زهر را به امام دادند، خائن هستند. شیرعلینیا در بخشی از این میزگرد گفت: ما همیشه تصمیمات را در زمان مناسب خود نمیگیریم و آنقدر تعلل میکنیم که هزینه و خسارت سنگینی بپردازیم و بعد واقعیت را قبول کنیم، در موضوع قطعنامه هم اگر آن را در همان تیرماه سال ۱۳۶۶ و بعد از تصویب آن پذیرفته بودیم، بسیاری از خسارتها و تلفات را نمیدادیم؛ اما زمانی که در جبههها شکست خوردیم و دستاوردهایمان را از دست دادیم، مجبور شدیم واقعیت را بپذیریم، کسانی که شعار پیروزی در جنگ میدادند خودشان گفتند که با این نیروها و امکانات نمیتوانیم پیروز شویم.غضنفری در پاسخ گفت: نامههایی که به امام نوشته شده، واقعیت نداشته، هم نیرو بوده، هم پول و امکانات و هم مردم آماده جنگ بودند، اما مسئولان نمیخواستند بجنگند و امام پس از استقبال مردم از جبههها در مرصاد گفته بودند اگر میدانستم مردم اینطور در صحنه هستند، قطعنامه را نمیپذیرفتم.
شیرعلینیا در پاسخ گفت: چطور شما این همه سند رسمی و مدرک را انکار میکنید و به یک حرف بدون سند استناد میکنید؟ نامههای مسئولان درباره قطعنامه و دو پاسخ عمومی و خصوصی امام به آنها موجود است و در آن همه حقایق ذکر شده است.
مجید مختاری، راوی فرمانده کل سپاه در این نشست با بیان اینکه وقتی به موضوعی تقدس دهیم، امکان نقد آن از بین میرود، گفت: با تحریفات زیاد این روزها درباره جنگ، اول باید اثبات کنیم آقای هاشمی فرمانده جنگ بوده و بعد تصمیماتش را به نقد بکشیم. وی با اشاره به اینکه در طول جنگهای بزرگ دنیا نوعا یکی از مقامات عالیرتبه و نه نظامیان فرماندهی جنگ را داشته، افزود: بعد از فتح خرمشهر جنگ با یک هدف روشن انجام نمیشد و از جمله در مقطع حمله اسرائیل به لبنان، فرماندهان نظامی لشکر ۲۷ حضرت رسول را به لبنان اعزام کردند، اما با مخالفت امام برگشتند. ما حتی بعد از موضوع لبنان، شرط اجازه عراق برای انتقال نیروهایمان برای جنگ با اسرائیل را برای آتشبس میگذاریم.
این پژوهشگر ادامه داد: با این بنبست نظامی، قبل از عملیات خیبر، آقای هاشمی با حکم امام فرماندهی جنگ را بر عهده میگیرد و بعد از حل اختلاف ارتش و سپاه، تلاش میکند جنگ را به تصمیم اساسی برساند و اشاره میکند که میخواهم با یک عملیات اساسی جنگ را پایان دهم.
در ادامه حجتالاسلام پروازی با اشاره به تلاش برای حذف نقش مرحوم هاشمی از فرماندهی در تاریخ رسمی جنگ گفت: این رویکرد موفق نمیشود، چون جبهه و جنگ اتفاقی مردمی بوده که ۲۰، ۳۰ میلیون نفر با آن مرتبط بودهاند.وی با بیان اینکه قبل از فتح خرمشهر هیچ گروهی به فکر صلح برای پایان جنگ نبود، افزود:، اما بعد از آن در شورای عالی دفاع مورد بحث قرار گرفت و خروج دشمن، غرامت جنگی، رسیدگی به جنایات حزب بعث، بازگشت آوارگان عراقی، آزادی مردم عراق و… مطرح شد. وی با تقسیم رویکرد هاشمیرفسنجانی به چهار مقطع، گفت: هاشمی اول مستند به دریافتها از نظر مسئولان کشور، جنگ همهجانبه برای تنبیه متجاوز را دنبال میکرد. از سال ۶۲ هاشمی دوم بحث پایان جنگ را با امام مطرح میکند و امام حکم فرماندهی به او میدهند. در این مقطع او دنبال یک پیروزی برای پایاندادن به جنگ است، اما در میدان و دیپلماسی تنهاست، هم عملیات بدر شکست میخورد و هم دیپلماسی ما منفعل است. بعد از موفقیت والفجر ۸، آمریکا به بهانه آزادی گروگانها، به ایران نزدیک میشود و هاشمی در ماجرای مک فارلین از این استقبال میکند، اما لودادن آن توسط سیدمهدی هاشمی باعث عصبانیت آمریکا و رفتن به سمت عراق میشود.
به گفته پروازی، بعد از اثبات توانمندی ایران در عملیات کربلای ۵، سال ۶۶ هاشمی سوم برای پایان جنگ وارد میشود و وقتی وزیر خارجه میگوید قطعنامه مورد قبول ما نیست، هاشمی میگوید آن را نه رد کنید و نه قبول و مذاکره کنید و با اینکه وزارت خارجه در زمان مذاکرات ۵۹۸، حضور در شورای امنیت را تحریم کرد، به سمت قبول قطعنامهای میرود که مدافع زیادی در ایران نداشته است. او در پاسخ به این سؤال که چرا امام همزمان با پیگیری مذاکرات از سوی مسئولان، میگفتند جنگ جز با سقوط صدام پایان نمییابد؟ گفت: مردم نباید دلسرد میشدند و امام برای وحدت مردم و قوت جبهه این موارد را مطرح میکردند.
در این نشست محسن هاشمی با اشاره به نقش شرایط در نظرات مسئولان جمهوری اسلامی در مقاطع مختلف گفت: مسئولان همواره به فکر کشور و مردم و جانهایی بودند که از دست میرود و هیچیک از کسانی که در مدیریت جنگ ایران و عراق فعال بودند، به خیانت نمیاندیشیدند.
وی تأکید کرد: امام تنها از یک نقطه گزارش نمیگرفتند و از فرماندهان و مسئولان مختلف اطلاعات میگرفتند و تنها با صحبت آقای هاشمی تصمیم نمیگرفتند. مقام معظم رهبری هم که دقیق از موارد مطلع بودند، سال ۶۹ نشان فتح را به آقای هاشمی دادند. البته ایشان میخواستند نشان را زودتر بدهند که آقای هاشمی گفت صبر کنید آزادگان آزاد شوند؛ بنابراین ادعای خیانت مسئولان جنگ، با رویکرد رهبر انقلاب کاملا در تضاد است.وی گفت: با قبول قطعنامه صدام به پشت مرزها برگشت، اسرا آزاد شدند و غیر از تنبیه متجاوز که با رفتار بعدی خود صدام محقق شد، تنها موضوع غرامت مانده که الان مسکوت است. اما با اینکه ایران بدون دادن یک وجب از خاکش به اکثر اهداف رسیده، برخی به جای افتخار به این پیروزی و توضیح آن برای جامعه، با شعارهای توخالی و ادعاهای تحریفشده، از خیانت صحبت میکنند.