محمدرضا شجریان قبل از اینکه در ۱۸ سالگی موسیقی پیشه کند, یک قاری قرآن تمام عیار بود او که در مشهد متولد شده بود, از هشت سالگی نزد پدر قرائت قرآن یاد گرفت
نام اصلی: محمدرضا شجریان
نام مستعار: سیاوش بیدگانی (تا قبل از دهه ۵۰)
تولد: ۱ مهر ۱۳۱۹ مشهد – ۲۳ سپتامبر ۱۹۴۰ (۷۵ سال)
ملیت: ایران
سبک (ها): موسیقی سنتی ایرانی
استاد(ها): عبدالله دوامی
اسماعیل مهرتاش
نورعلی برومند
فرامرز پایور
ساز(ها): سنتور
سال های فعالیت: ۱۳۴۰ تا کنون
چهره مذهبی
این دهان بستی؟!
محمدرضا شجریان قبل از اینکه در ۱۸ سالگی «موسیقی» پیشه کند، یک قاری قرآن تمام عیار بود. او که در مشهد متولد شده بود، از هشت سالگی نزد پدر قرائت قرآن یاد گرفت، پدری که خودش یکی از قاریان شناخته شده مشهد بود و پسر را آنچنان تربیت کرد که وقتی محمدرضا ۱۲ ساله بود، صدایش برای اولین بار از رادیو خراسان با تلاوت آیات قرآن پخش شد و وقتی سراغ موسیقی رفت به عنوان یک قاری در مشهد مشهور بود.
محمدرضا شجریان در قرائت قرآن آنقدر مهارت داشت که سال های پیش از انقلاب وقتی در سفری برای اجرای کنسرت به ترکیه رفته بود، سفیر ایران در ترکیه از او می خواهد به جای قاری ایرانی که بیمار شده در مسابقات قرائت قرآن شرکت کند. شجریان هم می پذیرد و بعداز شرکت در مسابقه مقام دوم جهان را کسب می کند.
سال ۵۸ وقتی محمدرضا شجریان در فضای موسیقی سنتی ایران شناخته شده بود قصه شکل گیری نوای «ربنا» آغاز شد… نوایی که قرار نبود با صدای محمدرضا شجریان خوانده شود: « سال ۵۸ تغییر و تحولاتی در رادیو مخصوصا در بخش موسیقی در حال شکل گیری بود.
در این جریان ها بود که رئیس وقت رادیو آقای وجیه اللهی که فردی تحصیلکرده و روشنفکر بود از من موکدا و مرتبا می خواست با توجه به تغییر و تحولات سیاسی و مذهبی ایران برای پخش آثار جدید قبل از افطار طرحی انجام بدهم. به ایشان گفتم سال هاست من از آن فضا دور شدم و راه من با موسیقی و ارکستر تعریف شده است و این کار الان من نیست اما ایشان گفت که فقط شما می توانید و ما تنها شما را داریم و از من خواست برای دم افطار، مناجات ها و اذان کاری انجام بدهم.»
با این اصرارها محمدرضا شجریان در آستانه چهل سالگی، در تابستان ۱۳۵۸ آموزش عده ای از قاریان رادیو که قرار بود دعای سحر و مناجات ماه رمضان را بخوانند، شروع کرد. اما تولید نوایی برای لحظه های پیش از افطار کاری نبود که قاریان رادیو به راحتی بتوانند از عهده آن بربیایند: «از من خواستند که برای برنامه های دم افطار هم فکری بکنم… مردم به ربنا و دعای سحر مرحوم ذبیحی و اذان مرحوم موذن زاده اردبیلی عادت کرده بودند. نمی شد به این راحتی این عادت را در مردم تغییر داد. پس باید براساس آن حال و هوا حرکت می کردم، اما در عین حال می خواستم اثر ویژگی های خاصی هم برای خودش داشته باشد تا بتوان این را هم به مردم بقبولانیم.»
ظهر یکی از همان روزهای تابستان، شجریان آیاتی که مرحوم ذبیحی خوانده بود پیدا کرد به علاوه دو آیه دیگر از سوره آل عمران و بقره : «یک مطالعه ذهنی کردم که چگونه آن را بخوانم تا علاوه بر نزدیک بودن به کار مرحوم ذبیحی کار جدیدی باشد. به این فکر کردم باید آوازی باشد که علاوه بر اینکه تقلید نباشد، از اصل اثر هم خیلی دور نباشد.» اما شجریان نمی خواست که دعای پیش از افطار با صدای خودش خوانده شود چون معتقد بود سال هاست مخاطب او را به عنوان خواننده آواز می شناسد و اگر بخواهد ربنا بخواند یا اذان بگوید، ممکن است مخاطب او را نپذیرد:« برای من این کار بسیار سخت بود. به همین دلیل به آنها گفتم که من به شما کمک می کنم و به دیگران آموزش می دهم تا آنها بتوانند ربنا و دعا بخوانند اما خودم این کار را نمی کنم. قبول کردند. رفتم استودیو و «ربنا» و «مثنوی افشاری» را بدون هیچ تکرار و تصحیحی خواندم. اثر ضبط شده را به چهار نفر از هنرمندان مورد نظر دادم و از آنها خواستم که تمرین کنند تا برای ضبط آماده بشوند.»
او «ربنا» را در دستگاه «سه گاه» و با مرکب خوانی آوازهای دیگر ردیف موسیقی ایرانی از جمله آواز «افشاری» و گوشه «عراق / صبا» خواند. لحنی که برای اولین بار برای خواندن چنین آیاتی استفاده می شد:«لحنی که من برای این اثر انتخاب کردم چیزی بین قرائت قرآن و آواز خواندن است. چون کلمات عربی خوانده می شود، باید موسیقی متناسب خودش انتخاب بشود. با اینکه من این لحن را به خوبی بلدم اما نمی خواستم صرفا لحن ربنا قرائت قرآن باشد. می خواستم ربنا ایرانی پسند باشد. من هم مرکب خوانی و سه گاه را برای ربنا انتخاب کردم که هم در قرائت قرآن از آن استفاده می کنیم هم در آواز تا هم کسی که به عربی و قرآن آشناست لذت ببرد و هم کسی که از آواز ایرانی شناخت دارد.»
محمدرضا شجریان و روانشاد صالحی که قرآن خوان حرفه ای بود به استودیو رفتند تا صالحی ربنا را بخواند. اما چیزی که خوانده شد، به خواسته شجریان نزدیک نبود. بعد از روزها تمرین، دوباره سه نفر ربنا را خواندند، شجریان کارها را اصلاح کرد و دو روز مانده به رمضان به رئیس رادیو رساند. همان روزها رئیس رادیو و فریدون شهبازیان که ربنا را با صدای محمدرضا شجریان شنیده بود، اصرار کردند ربنا با صدای خود او پخش شود اما: «من مصرانه می گفتم که صدای من نباید اینگونه پخش بشود، هیچ اجازه ای به آنها برای پخش ندادم… من این کارها را برای پخش نخوانده بودم و به عنوان درس و آموزش ضبط کرده بودم تا بقیه تمرین کنند. اما روز اول ماه رمضان دیدم ربنایی را که خودم خوانده ام از رادیو پخش شد.» پخش اول «ربنا» با صدای محمدرضا شجریان از سال ۵۸ آغاز شد. پخشی که سال های اول بدون نام خواننده بود و سال های بعد با استقبالی که مردم از اثر کردند، خود شجریان اجازه افشای نامش را داد.
اجرای نوایی از آیات قرآن تنها به ربنا محدود نشد و شجریان در همان سال ها آلبوم «به یاد پدر۱» و «به یاد پدر۲» را با انتخاب آیاتی از قرآن که خودش تلاوت کرده بود منتشر کرد. آلبوم هایی که نشان دهنده علاقه او به قرآن کریم بود. آنقدر که زنده یاد فریدون مشیری در مقاله ای که به سال ۱۳۷۰ در فصلنامه «آوا» در آلمان چاپ شده، می نویسد: «سال ۱۳۵۶ در سفری به خراسان، چنین پیش آمد که شجریان و من از راه هراز عازم مشهد شدیم و قرار بود در گرگان به محمدرضا لطفی و گروهش که می خواستند برنامه ای در مشهد اجرا کنند، بپیوندیم. از تهران که راه افتادیم شجریان رانندگی می کرد و من درکنارش موسیقی می شنیدم.
پس از طی مقداری از راه و سخن گفتن از هر دری، شجریان نوار تازه ای را که از مصر خواسته بود و برایش فرستاده بودند، در دستگاه پخش اتومبیل گذاشت تا به اتفاق بشنویم. خوش آوازی به بانگ بلند قرآن همی خواند و پس از قرائت هر آیه فریاد از مرد و زن برمی خاست؛ زیرا که معنای سخن را می فهمیدند. شیوه قرائت او ظاهرا به شیوه الازهر معروف است. وقتی تمام شد، شجریان با همان شیوه، اما شیرین تر و دلنشین تر آیاتی چند خواند. حرکت، سکوت ها و تجوید به اندازه ای زیبا و حیرت آور بود که تنها می توانم بگویم بی نظیر.»
چهره سیاسی
شجریان چهره سیاسی است؟ البته که او همیشه این ادعا را در مصاحبه های مختلفش تکذیب کرده است، اما در طول دوران فعالیت هنری اش و به خصوص در سال های اخیر صحبت ها و فعالیت های او در زمینه سیاسی بسیار جنجال برانگیز بوده است. سابقه فعالیت های سیاسی شجریان به قبل از انقلاب برمی گردد. درست زمانی که همراه با هوشنگ ابتهاج به عنوان مدیر برنامه گل ها و چندتن دیگر از همکارانش مانند لطفی، مشکاتیان، علیزاده و … در سال ۱۳۵۷ و درست بعد از کشتار ۱۷ شهریور، در اعتراض به سیاست های نظام شاهنشاهی به صورت جمعی از رادیو استعفا دادند.
همزمان آنها کانون چاووش را پایه گذاری کردند که منشا مهم ترین اتفاقات در موسیقی انقلاب اسلامی بود.
چندماه بعد با به پیروزی رسیدن انقلاب اسلامی، شجریان در گروه چاووش کارهایی را با محتوای انقلابی تولید کردند که آن روزها بسیار گل کردند. «ایران ای سرای امید»، «از خون جوانان وطن»، «برادر بی قراره» و … از یادگارهای آن دوره است اما روزهای خوب شجریان در عرصه سیاسی خیلی زود گذشت و خواننده انقلابی آن روزها خیلی زود دچار مشکلات جدی شد.
شجریان در کنسرتی در دانشگاه تهران به روی صحنه رفت که بعدها مشخص شد از طرف چپ های مخالف نظام و با اهداف سیاسی برگزار شده است. هرچند او و گروهش از این اتفاقات باخبر نبودند، اما به هر حال این اتفاق باعث خانه نشینی چندساله او شد. سال هایی که به قول خودش مشغول پرورش گل و گیاه در خانه بوده.
سال های بعد از چاووش شجریان همیشه نسبت به دولت ها و سیاست های نظام زاویه داشته است. هرچند این زاویه بیشتر به مسائل هنری برمی گشت، اما او را همیشه به عنوان یک چهره منتقد می شناختند. با این حال مشی همیشگی او این بود که خود را دور از سیاست تعریف کند و بیشتر به کارهای هنری اش بپردازد. از نمونه این حاشیه ها می توان به نامه شجریان به علی لاریجانی رئیس وقت سازمان صدا و سیما اشاره کرد که در آن خواسته بود تا هیچ کدام از کارهایش از رادیو و تلویزیون ملی پخش نشوند، البته به جز ربنا!
هرچند شجریان هیچ وقت رابطه خوبی با سیاست مداران نداشت، اما می توان گفت رابطه او با اصلاح طلبان بهتر از بقیه بود. او با چهره های شاخص اصلاحات مانند مهاجرانی، مسجد جامعی، سید محمد بهشتی و … رابطه خوبی داشت. این رابطه آنقدر قوی بود که بعد از چند سال کنسرت ندادن در ایران، در سال ۸۳ و به بهانه کنسرت بم دوباره در تهران به روی صحنه برود.
او قبل از انتخابات ۸۸اعلام کرده بود که مانند دوره های قبلی از هیچ نامزدی حمایت نمی کند. همین طور هم بود اما بعد از انتخابات ماجرا کمی فرق کرد… زمانی که هنوز بازار اتفاقات بعد از انتخابات گرم بود، آهنگی را منتشر کرد که کاملا سیاسی بود. بعد از این فعالیت ها موج انتقادات رسانه های اصولگرا از شجریان شروع شد. در مهرماه ۸۸ زمانی که برای انجام یک تور گسترده در اروپا و آمریکا راهی ترکیه شد، شبکه بی بی سی فارسی مستندی از او پخش کرد که باعث حیرت همه شد. شجریان در این مستند نظرات تند و شدیدی را علیه نظام بیان کرد و گفت که آهنگ های انقلابی که خوانده به خاطر مردم بوده و نه به خاطر انقلاب. بلافاصله بعد از آن رسانه های بیگانه دیگر هم دست به کار شدند و شجریان را سوژه خود قرار دادند برای بحث های داغ سیاسی خودشان. شبکه VOA بعد از آن با او مصاحبه کرد و بعد از آن هم یک شبکه استرالیایی و همین طور رسانه های دیگری مانند یورونیوز و CNN . تحرکات سیاسی شجریان در این دوران شگفت انگیز است.او در همین سال در نامه ای به ضرغامی اجازه پخش ربنا را از تلویزیون سلب کرد.
در روزهایی که همه فکر می کردند شجریان دیگر قصد برگشت به ایران را ندارد یا با بازگشت اش به ایران اتفاق های خوبی در راه نیست، او خیلی راحت به ایران برگشت و مشکل خاصی برای او ایجاد نشد. بعد از آن شجریان بارها و بارها به خارج از کشور سفر کرد و به ایران بازگشت و در هیچ کدام از این سفرها اتفاقی برای او نیفتاد. با این حال رسانه های تندرو او را تهدید کرده بودند و علیه او مقاله های تندی نوشته بودند و گاه از قوه قضاییه خواسته بودند که به خاطر اظهارات ضد انقلابی اش او را محاکمه کنند!
کمترین مشکل این موضع گیری های شدید سیاسی برای شجریان ممنوع الکار شدن بود. بعد از ۸۸ او هیچ گاه نه خواسته و نه توانسته در ایران کنسرتی برگزار کند. با این حال دو آلبوم او در همین زمان مجوز انتشار گرفتند.
روحانی، رئیس جمهور منتخب در یازدهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری و همین طور عارف دیگر کاندیدای این انتخابات با بردن نام شجریان در مناظره ها و تبلیغات انتخاباتی پای او را دوباره به سیاست باز کردند. ماجرای شجریان آنقدر موضوع مهمی بود که دقایقی از مناظره ها به بحث در مورد او گذشت. حسن روحانی همچنین در فیلم انتخاباتی اش از شجریان به عنوان خواننده مورد علاقه اش نام برد و بخش هایی از موسیقی او را پخش کرد.
چهره فرهنگی
روی خط محبوبیت
محمدرضا شجریان که امروز لقب استاد آواز ایران را یدک میکشد، پیش از انقلاب آنقدر پرآوازه نبود. دهه ۴۰ جوان بیستوچندسالهای بود که در چند برنامه «گلها» شرکت کرده بود و شاگرد اسماعیل مهرتاش بود. اسماعیل مهرتاشی که استاد موسیقی و هنرپیشگی بود و در موسیقی شاگرد اساتیدی چون علینقیخان وزیری و درویشخان بود که هر دویشان از بنیانگذاران تئوریهای موسیقی سنتی ایرانی و جمعآوری ردیفها و دستگاهها محسوب میشوند.
ذاتش هنرمند بود
شجریان خوشنویسی هم میکرد. برای آموختن خوشنویسی در انجمن خوشنویسان نزد استاد ابراهیم بوذری رفت. او از سال ۱۳۴۷، خوشنویسی را نزد استاد حسن میرخانی ادامه داد. در سال ۱۳۴۹، درجه ممتاز را در خوشنویسی به دستآورد. در ۱۳۵۰ با فرامرز پایور آشنا شد و یادگیری سنتور و ردیفهای آوازی را نزد وی دنبال کرد. سال ۱۳۵۱ در برنامه «گلها» با استاد نورعلی خان برومند آشنا شد و به آموختن شیوه آوازی طاهرزاده نزد او پرداخت. از سال ۱۳۵۲ نزد عبدالله دوامی کلیه ردیفهای موسیقی و شیوههای تصنیفخوانی را فرا گرفت.
پیش از انقلاب:دوران رادیو، برنامه «گلها» و شکلگیری مرکز حفظ و اشاعه موسیقی
رقبای شجریان پیش از انقلاب خیلی زیاد بودند. او جوانی بود که تازه پا به رادیو گذاشته بود و در چند برنامه معدود تلویزیونی هم شرکت کرده بود، در حالی که خوانندگان زنی چون پریسا(فاطمه واعظی) و هنگامه اخوان نامهای آشنای موسیقی ایرانی بودند و عبدالوهاب شهیدی و تاج اصفهانی و غلامحسین بنان، نامداران آواز ایران بودند. در دهه ۵۰ با نام مستعار سیاوش در برنامه «گلها» شرکت میکرد. دهه ۵۰ سالهای پیشرفت شجریان بود. بنان که خودش یکی از بزرگترین چهرههای آوازی ایران بود استعداد این جوان را میستود و او را «بنان آینده» ایران خوانده بود. هر چند منتقد خصلت نامفهوم خوانی شجریان در بیشتر تصنیفهایش بود.
شجریان در دهه ۵۰ بعد از آشنایی با چند چهره مطرح موسیقی ایران از جمله نورعلی خان برومند و عبدالله دوامی توانست با محمدرضا لطفی، حسین علیزاده و جلال ذوالفنون آشنا شود که کمی بعد از او وارد کار شده بودند و برای خودشان اسم و رسمی داشتند. همه این جوانان کشفهای هوشنگ ابتهاج بودند. شجریان در کنار آنها و چند نفر دیگر از جمله داوود گنجهای و ناصر فرهنگفر مرکز حفظ و اشاعه موسیقی را به سرپرستی داریوش صفوت تاسیس کردند. نزدیک انقلاب که شد سیاوش آواز ایران در رادیو و تلویزیون چهره شناخته شدهای بود اما هنوز تبدیل به ستاره موسیقی نشده بود.
انقلاب نام شجریان را بر سر زبانها انداخت
در سال ۱۳۵۷ چند سرود میهنی اجرا کرد که محبوبترینشان تصنیف «ایران ای سرای امید» است. بعد از انقلاب ناخودآگاه تعداد رقبایش در عرصه آوازخوانی کاهش پیدا کردند. زنان از این بازی حذف شدند و افرادی چون عبدالوهاب شهیدی به دلیل شایعاتی که درباره همکاریشان با رژیم قبلی وجود داشت یا بنان و تاج و خوانساری و گلپا به دلیل کهولت سن و عدم تطابق با شرایطی که برای موسیقی در اوایل انقلاب پیش آمد، کنار رفتند و راه برای جوانانی چون محمدرضا شجریان و شهرام ناظری باز شد.
البته کار مهمی که شجریان و دوستانش قبل از انقلاب انجام دادند و چند کار اول انقلابشان باعث شد نامشان به سرعت سر زبانها بیفتد، راهاندازی گروه چاووش در دهه ۵۰ بود. با شروع حرکتهای انقلابی، چاووش راه خود را از سایر گروههای موسیقی درباری جدا کرد و به سیل انقلاب پیوست. رهبری گروه (که بعدا به دو گروه «شیدا» و «عارف» تقسیم شدند) بر عهده محمدرضا لطفی، نوازنده شهیر تار بود. پشنگ کامکار نوازنده سنتور، هادی منتظری نوازنده کمانچه، عبدالنقی افشارنیا نوازنده نی، پرویز مشکاتیان نوازنده سنتور، حسین علیزاده نوازنده تار و … گروه نوازندگی چاووش را تشکیل میدادند. محمدرضا شجریان و شهرام ناظری نیز آواز قطعات را بر عهده داشتند. حاصل تلاش گروه پس از انقلاب انتشار هشت آلبوم ارزشمند و شنیدنی (چاووش ۱ تا چاووش ۸) بود که فقط در همان دوره تهیه و توزیع شد. چند سال بعد از انقلاب گروه چاووش کلا از هم پاشید.
سکوی پرتاب آقای خواننده دهه شصت بود
دهه ۶۰ دوران اوج شجریان بود. دورهای که باعث شد لقب استاد آواز ایران را از آن خودش کند. آلبومهایی چون بیداد، آستان جانان، سر عشق (ماهور)، نوا، دستان، گنبد مینا و جان عشاق را با همکاری پرویز مشکاتیان به بازار داد و در این سالها به همراه گروه عارف (گروه پرویز مشکاتیان) کنسرتهایی را در خارج از ایران اجرا کرد. با گروه شیدا (به سرپرستی محمدرضا لطفی) هم همکاری میکرد.
اجرای این کنسرتها باب آشنایی اولیه خارجیها را با موسیقی سنتی ایران و استاد آوازش، محمدرضا شجریان باز کرد. بیداد، نوا(مرکب خوانی)، دستان، آستان جانان و چهره به چهره آثار شاخص شجریان در همکاریاش با گروههای عارف و شیدا هستند. از سال ۱۳۶۸ به بعد همراه داریوش پیرنیاکان و جمشید عندلیبی به اجرای کنسرت در آمریکا و اروپا پرداخت. دورهای که بسیاری ازآن به دوره افول شجریان یاد میکنند.
آهنگ وفا
در دهه هفتاد با حسین علیزاده هم همکاریهای متنوعی داشت. آلبوم «دلشدگان» (که مربوط به موسیقیهای فیلم علی حاتمی است) شاخصترین محصول این همکاری است. «سرو چمان» با همکاری داریوش پیرنیاکان و اشعاری از سعدی و جواد آذر، «خلوت گزیده» در دستگاه شور و همایون با اشعاری از حافظ و عارف قزوینی و «چشمه نوش» فقط تعداد معدودی از آلبومهای موفق وی در دهه هفتاد هستند.
این آخری که با تار محمدرضا لطفی منتشر شد در دستگاه راستپنجگاه است و به صورت مرکبخوانی و از این جهت اهمیت زیادی دارد. چون دستگاه راستپنجگاه را که کمکم میرفت تا فراموش شود دوباره زنده کرد. «آهنگ وفا» یکی دیگر از آلبومهایی که در اواخر دهه هفتاد از شجریان به بازار آمد برای اولینبار نام همایون را هم کنار پدرش دارد.
همکاری با علیزاده و کلهر
احتمال افول شجریان بعد از قطع همکاری با مشکاتیان و لطفی وجود داشت ولی او یک آهنگساز و نوازنده فوقالعاده دیگر پیدا کرد که همکاریشان منجر به خلق آثار درخشانی شد. بعد از ساختن موسیقی فیلم «دلشدگان» علیزاده و شجریان آخر دهه هفتاد آلبوم بسیار موفق «زمستان است»، با شعر مشهور مهدی اخوان ثالث را منتشر کردند. این آلبوم، در مقام داد و بیداد (دو گوشه متفاوت از هم) اجرا شده که از طرحها و ابداعات حسین علیزاده است.
او در آلبوم «شب، سکوت، کویر» برای اولین بار با کیهان کلهر همکاری میکند و نوای سحرآمیز کمانچه کلهر با صدای استاد آواز ایران با استقبال مخاطبان همراه میشود. دهه هشتاد دههای است که شجریان در آن بیشتر بازخوانی آثار قدیمش را داشته و به نوعی دوره رکود وی بوده است.
وقتی شجریان اهل موسیقی را دلخور میکند
البته لقب استادی برای شجریان به این معنا نیست که همیشه مخاطبانش تاییدش کردهاند یا همواره کارهای برجسته و ویژهای منتشر کرده است. همکاری وی با ارکستر بزرگی که مجید درخشانی سرپرستیاش را برعهده داشت(گروه شهناز)، خیلی مورد توجه قرار نگرفت. در حقیقت آثاری که وی با گروه شهناز اجرا کرد چون با همکاریهایش با گروههای عارف و شیدا در سالهای قبل مقایسه میشد، ناامیدکننده به نظر میرسید. جدا از همه اینها استفاده از سازهایی که خود شجریان ابداعشان کرده بود داد بسیاری از دستاندرکاران موسیقی و به خصوص آهنگسازان و نوازندگان را درآورد.
شهرآشوب، صراحی، ساغر، کرشمه، سبو، تندر، باربد و ارغنون سازهای ابداعی شجریان هستند که وی در اردیبهشت ۱۳۹۰ در نمایشگاهی در تهران این سازها را رسما به نمایش عمومی درآورد. اهل فن و کسانی که خودشان در کار ساخت ساز هستند معتقد بودند که نمیشود به این سادگی ساز ساخت. بسیاری بر او خرده گرفتند که معرفی ساز تازه، نیازمند بحثها وتجربههای فراوانی دارد. حسین علیزاده که در اواخر سال ۱۳۸۹ تور کنسرتهای بداهه نوازی خود در ایران را برگزار میکرد، در جریان برگزاری یکی از کنفرانسهای مطبوعاتیاش، انتقاداتی را متوجه سازهای ابداعی استاد شجریان وارد کرد.
انتقاداتی که هر چند برای نخستین بار گفته نمیشد اما این بار این او بود که دیدگاهش را درباره سازهای ابداعی بیان میکرد. علیزاده با بیان اینکه با تغییر شکل ظاهری سازها، اتفاق تازهای در موسیقی ایران نمیافتد، ابراز داشت: «این حرکات که معمولاً سبب میشود تا مخاطب عام به آن علاقه نشان داده و آنچنان جذب شکل و شمایل این ساز میشود که دیگر اصول مهمتر موسیقی مانند خلاقیت هنرمند را از یاد برده و تنها تحت تأثیر شکل این سازها قرار میگیرد.» محمدرضا لطفی هم با لحنی انتقادی نسبت به سازهای شجریان گفت: «در قدیم دو نظر برای ساز بوده است: نخست آنکه ساز ساده باشد و زیاد تزیینی نشود بعد از آن، ساز میتواند تزیینی هم باشد.» او سازهای شجریان را درواقع سازهایی فقط تزیینی ارزیابی کرد.