در یادداشتی در ورزش سه نوشته پژمان راهبر آمده است: «صرف نظر از لحن که قبلا آن را در مجادله میان اعضای دو باشگاه آلومینیوم و نساجی پس از فینال شنیده بودیم، چیزی که صادقی روی آن اصرار دارد، سوابق درخشان بازیگری محمد نوازی و مقایسه آن با گذشته الهامی است. صادقی البته نیمنگاهی به خود نیز دارد که انصافا بازیکن برجسته و درجه اولی بود و سالها در استقلال و تیم ملی درخشید.
اما اصل ماجرا، (مثلا) حقطلبی بازیکن مشهور اما بازنشستهای است که دوره شغلی او در فوتبال به نوعی متوقف شده. اتفاقی که برای محمد نوازی هم رخ داده و اگر چه او در سمتهایی به عنوان مربی به کار مشغول بوده اما این عرصه مثل دوران بازیگری نیست که بشود صرفا با توانایی، نیرو و قریحه ذاتی در کار با توپ آن را پیش برد.
مربیگری شکل تازهای از کار فوتبال است که آنچنان به بازیگری مربوط نیست؛ گر چه تنفس در آن فضا میتواند از شما مربی بهتری بسازد اما اینجا عرصه متفاوتی است پس وقتی پای صحبت درباره مربیان به میان میآید، سوابق قبلی و به قول صادقی رابوناهای سمت راست را باید بایگانی کرد؛ چرا که موضوع تغییر کرده و به ساحت تازهای منتقل شده.
ساکت الهامی که حالا با کسب دو جام حذفی در سه سال و نجات نساجی از سقوط در سال قبلی در مربیگری نامی برای خود دست و پا کرده، نزدیک به دو دهه به عنوان مربی کار کرده. چه شغلها و چه دشواریهایی به امید یک گام به پیش. پس از دستیاری کریمی و حجازی و صمد و مربیگری در اتکا و کاوه تا انتظار برای یک اعتماد عمری گذشته؛ یک عمر تا یک روز محمدرضا زنوزی به ذهنش برسد که دستیار رسول خطیبی در ماشین را سرمربی تراکتور کند. تصمیمی که به جام و کسب سهمیه رسید اگر چه به نظر تیم ورشکسته دنیزلی قابل ترمیم نبود اما او از پس این کار برآمد تا برای اولین بار اسمش به عنوان سرمربی مطرح شود و انتظار طولانی و آزاردهندهاش به اتمام برسد.
پس، حتی اگر یک سرمربی موفق یک بغل پا به توپ نزده باشد، معنیاش این نیست که نمیتواند در شغل جدید با فوتبالیستهای بازنشسته هماوردی کند. البته که سابقه صادقی و نوازی و امثال آنها قابل ذکر است اما نه برای آن که چماقی برای کری و حمله به آدمهایی شود که حالا جایگاه قابل ذکر و مورد توجهتری دارند.
این البته منحصر به الهامی نیست و بارها شده که مربیان فاقد سابقه باشگاهی قابل ذکر با این چوب نوازش شدهاند؛ از مجید جلالی و بهمن فروتن تا آدمهایی که نمونه آنها در لیگ امسال کم نیست. آنهایی که انگار کار خوب و موفقیتشان از گلوی بازیکنهای سابق فوتبال پایین نمیرود و بنابراین در بزنگاهی مثل این زمانِ یادآوری گذشتهها میرسد تو که بودی و ما که …
آنها بنا بر عادت همچنان جویای تیترهای اول و تمرکز نور روی خودشاناند اما با کمرنگی خاطرات ممکن است نگاهها به سمت آدمهای دیگری برود.
خیلی وقت بود که میخواستم در این باره بنویسم اما مانده بود تا امروز و این ویدئوی عجیب از امیرحسین صادقی که البته بر حیرتم نیفزود. کمااینکه در اروپا هم پدیده ساکی یا ساری ممکن است با چنین نگاه تحقیرآمیز و غرامتی مضاعف برای بردهایشان مواجه شوند. قضاوتی با پسزمینهای از حسادت به موقعیت که کمی هم کینه به آن سنجاق شده است. برتافته از همان نگاه مخصوص بازنشستههای نامدار فوتبال که: فوتبال خود ماییم.
انتهای پیام