خبرورزشی، نوشتن از سیروس قایقران کار سختی است، دلیلش در خونسردی شبهه برانگیز مخاطب از ورای نوع خواندنی مشخص میشود که میتواند همه آنچه که هست و نیست را در بر نوعی تضاد قرار دهد.
بی شک یکی از بازیکنانی که هیچ گاه نتوانست حق اش را از این ورزش بگیرد و زحمات زیادی برای جامعه کشید، مرحوم قایقران بود. این بازیکن متعصب انزلیچی در زمانی پا به عرصه فوتبال گذاشت که همه بازیکنان بدون هیچ چشمداشتی برای افتخار شهر و کشورشان بازی میکردند و سیروس نیز یکی از این نفرات بود.
زندهیاد سیروس قایقران در اول بهمن ماه ۱۳۴۰ در محله کلویر بندر انزلی پا به عرصه هستی نهاد. سیروس از همان ابتدای کودکی به فوتبال در زمینهای خاکی کلویر روی آورد و با استعداد درخشانش به عضویت تیم فوتبال منتخب آموزشگاهها در آمد.
وی در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۳۵۶ موفق شد به عنوان یکی از مهرهای اصلی در تیمهای نوجوانان و جوانان ملوان استعدادهای خود را به نمایش بگذارد و با مهارتهای منحصر به فردش ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رساند. قایقران در سالهای ۵۷ تا ۶۳ افتخارات زیادی را برای ملوان و گیلان به ارمغان آورد مانند دو گلی که وارد دروازه پرسپولیس کرد.
قایقران در این دوران به عنوان یک بازیکن استثنایی با ویژگیهای اخلاقی عالی و منش پهلوانی در میان عموم مردم محبوب شد. سیروس آنقدر متواضع و افتاده بود که همه افراد به او علاقمند بودند. لبخندهای صمیمیاش هیچگاه از لبان او دور نمیشد و قلبش مانند دریا پاک و بی آلایش بود.
سیروس الگوی جوانمردی و کمک به نیازمندان بود. تنها کاپیتانی که در شرایط آن زمان که همگان شهرستانیها را مورد تمسخر قرار میدادند با خلاقیتها و مهارتهای خود به کاپیتانی تیم ملی رسید. مردی که در عین بزرگی همچنان افتاده و متین بود و درد مردم بینوا را میفهمید. مردی که چهره سیه چردهاش همیشه با گلخندهای همراه بود. مردی که به اروپا نرفت تا ثابت کند به عشق صیادانی که هر غروب با پاهای ورم کرده از دریا برمیگشتند انزلی را با دنیا عوض نمیکند. سیروس هیچگاه غرور جلوی چشمانش را نگرفت و خاکی ماند.
قایقران عشق خاصی به انزلی و ملوان داشت. سیروس سالها به عشق قوی سپید با یک پیراهن خیس در باتلاق انزلی دوید و اصلا به این فکر نکرد که جز سفید رنگهای دیگری هم در این دنیا هست. سیروس در ۲۳ سالگی به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازوی خود بست تا به مرد مورد اعتماد دهداری در مستطیل سبز بدل شود. او در مسابقات جام ملتهای آسیا با تیم ملی روی سکوی سوم آسیا ایستاد و ۲ سال بعد هم در پکن با گل زیبایش پرنده خوشبختی را روی شانههای تیم ملی نشاند تا ایران قهرمان آسیا شود.
سیروس با غرور بیگانه بود و پس از بازگشت از چین پیشنهادات چرب و نرم ژرمنها را جدی نگرفت و به آن سوی آبها رفت تا مدتی دشداشه پوشهای قطری را با آرپی جیهای خود به هوا کند. قایقران فوتبال ایران پس از بازگشت از قطر دوباره پیراهن سفید عزیز را به تن کرد تا با دیگر ملوانان، قهرمان جام حذفی ایران شود و اینگونه خزر را عاشقتر کند.
قایقران در سال ۷۲ به عنوان بازیکن و سپس سرمربی به تیم کشاورز تهران پیوست و نتایج قابل توجهی بهدست آورد. وی سپس به تیم دسته دومی مسعود هرمزگان پیوست و مدتی در آنجا مشغول به مربیگری شد.
در سالهای ۷۶ و ۷۷ سیروس بارها تمایل خود را برای بازگشت به ملوان به عنوان بازیکن یا مربی اعلام کرد، اما در اوایل سال ۷۷ که وی برای تعطیلات نوروز همراه خانوادهاش به انزلی آمده بود در بازگشت و در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش در اتومبیل رنوی خود عازم تهران بود در حوالی امامزاده هاشم با کامیون خاور تصادف کرد که منجر به فوت وی و فرزندش شد؛ و حالا ۲۲ سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است، اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازههای شهر و یادش در قلب تمام مردمان نجیب شمال ماندگار شده است.
روحشان شاد و قرین رحمت باد.
بی شک یکی از بازیکنانی که هیچ گاه نتوانست حق اش را از این ورزش بگیرد و زحمات زیادی برای جامعه کشید، مرحوم قایقران بود. این بازیکن متعصب انزلیچی در زمانی پا به عرصه فوتبال گذاشت که همه بازیکنان بدون هیچ چشمداشتی برای افتخار شهر و کشورشان بازی میکردند و سیروس نیز یکی از این نفرات بود.
زندهیاد سیروس قایقران در اول بهمن ماه ۱۳۴۰ در محله کلویر بندر انزلی پا به عرصه هستی نهاد. سیروس از همان ابتدای کودکی به فوتبال در زمینهای خاکی کلویر روی آورد و با استعداد درخشانش به عضویت تیم فوتبال منتخب آموزشگاهها در آمد.
وی در سن ۱۶ سالگی در سال ۱۳۵۶ موفق شد به عنوان یکی از مهرهای اصلی در تیمهای نوجوانان و جوانان ملوان استعدادهای خود را به نمایش بگذارد و با مهارتهای منحصر به فردش ملوان را به رتبه قهرمانی باشگاههای گیلان رساند. قایقران در سالهای ۵۷ تا ۶۳ افتخارات زیادی را برای ملوان و گیلان به ارمغان آورد مانند دو گلی که وارد دروازه پرسپولیس کرد.
قایقران در این دوران به عنوان یک بازیکن استثنایی با ویژگیهای اخلاقی عالی و منش پهلوانی در میان عموم مردم محبوب شد. سیروس آنقدر متواضع و افتاده بود که همه افراد به او علاقمند بودند. لبخندهای صمیمیاش هیچگاه از لبان او دور نمیشد و قلبش مانند دریا پاک و بی آلایش بود.
سیروس الگوی جوانمردی و کمک به نیازمندان بود. تنها کاپیتانی که در شرایط آن زمان که همگان شهرستانیها را مورد تمسخر قرار میدادند با خلاقیتها و مهارتهای خود به کاپیتانی تیم ملی رسید. مردی که در عین بزرگی همچنان افتاده و متین بود و درد مردم بینوا را میفهمید. مردی که چهره سیه چردهاش همیشه با گلخندهای همراه بود. مردی که به اروپا نرفت تا ثابت کند به عشق صیادانی که هر غروب با پاهای ورم کرده از دریا برمیگشتند انزلی را با دنیا عوض نمیکند. سیروس هیچگاه غرور جلوی چشمانش را نگرفت و خاکی ماند.
قایقران عشق خاصی به انزلی و ملوان داشت. سیروس سالها به عشق قوی سپید با یک پیراهن خیس در باتلاق انزلی دوید و اصلا به این فکر نکرد که جز سفید رنگهای دیگری هم در این دنیا هست. سیروس در ۲۳ سالگی به تیم ملی دعوت شد و سه سال بعد بازوبند کاپیتانی تیم ملی را به بازوی خود بست تا به مرد مورد اعتماد دهداری در مستطیل سبز بدل شود. او در مسابقات جام ملتهای آسیا با تیم ملی روی سکوی سوم آسیا ایستاد و ۲ سال بعد هم در پکن با گل زیبایش پرنده خوشبختی را روی شانههای تیم ملی نشاند تا ایران قهرمان آسیا شود.
سیروس با غرور بیگانه بود و پس از بازگشت از چین پیشنهادات چرب و نرم ژرمنها را جدی نگرفت و به آن سوی آبها رفت تا مدتی دشداشه پوشهای قطری را با آرپی جیهای خود به هوا کند. قایقران فوتبال ایران پس از بازگشت از قطر دوباره پیراهن سفید عزیز را به تن کرد تا با دیگر ملوانان، قهرمان جام حذفی ایران شود و اینگونه خزر را عاشقتر کند.
قایقران در سال ۷۲ به عنوان بازیکن و سپس سرمربی به تیم کشاورز تهران پیوست و نتایج قابل توجهی بهدست آورد. وی سپس به تیم دسته دومی مسعود هرمزگان پیوست و مدتی در آنجا مشغول به مربیگری شد.
در سالهای ۷۶ و ۷۷ سیروس بارها تمایل خود را برای بازگشت به ملوان به عنوان بازیکن یا مربی اعلام کرد، اما در اوایل سال ۷۷ که وی برای تعطیلات نوروز همراه خانوادهاش به انزلی آمده بود در بازگشت و در حالیکه همراه فرزند، همسر و برادر همسرش در اتومبیل رنوی خود عازم تهران بود در حوالی امامزاده هاشم با کامیون خاور تصادف کرد که منجر به فوت وی و فرزندش شد؛ و حالا ۲۲ سال است که او زیر خاک نمناک بندر خفته است، اما هنوز عکسش روی دیوار تمام مغازههای شهر و یادش در قلب تمام مردمان نجیب شمال ماندگار شده است.
روحشان شاد و قرین رحمت باد.