گروه سیاسی: هممیهن نوشت: پریروز وقتی پخش زنده مراسم تحلیف مسعود پزشکیان را میدیدم، مهمترین سکانسی که جلب توجه کرد واکنش فرمانده سپاه قدس به بخشی از گفتار رئیسجمهور جدید بود.
مسعود پزشکیان از توازن در سیاست خارجی گفت، دوربین بر روی چهره اسماعیل قاآنی رفت و سردار دو سه بار زیر لب احسنت گفت. تصویری که یادآور بحث دیپلماسی و میدان بود و همکاریها و تعاملی که در عصر برجام میان محمدجواد ظریف و حسن روحانی ازیکسو و سردار قاسم سلیمانی از سوی دیگر وجود داشت و البته، دلواپسان و فضاسازان داخلی و خارجی که آن را برنتابیدند و دو سوی این اتحاد را از هم دریدند.
سخن پزشکیان و احسنت قاآنی، نشانه امکانی بود از همگرایی توسعه ملی و امنیت ملی. اینکه ازیکسو، گفتمان توسعهمحور در جهت تحدید و تضعیف نهادها و نیروهای نظامی-امنیتی نیست و اتفاقاً، امنیت را لازمه و پیشنیاز توسعه میداند و در این جهت، حتی با نفوذ و کنشگری سیاسی-نظامی در منطقه نیز تعارض مبنایی ندارد. ازآنسو، نهاد و نیروی نظامی-امنیتی نیز نمیتواند و نباید خود را منفک و مستقل از توسعه داخلی و وضعیت اقتصادی-اجتماعی عموم جامعه بپندارد؛ چراکه اتکای اصلی نهاد نظامی و امنیتی ملی بر پشتوانه ملی است و نه تسلیحات.
همانگونه که رهبری پس از عملیات «وعده صادق» در دیدار با فرماندهان عالی نیروهای مسلح بهصراحت متذکر شدند: «موضوع تعداد موشکهای شلیکشده و یا موشکهای به هدف اصابتکرده که طرف مقابل بر روی آنها متمرکز شده، موضوعی دستهدوم و فرعی است. موضوع اصلی، ظهور قدرت اراده ملت ایران و نیروهای مسلح در عرصه بینالمللی و اثبات آن است و ناراحتی طرف مقابل از همین موضوع است.»
(دوم اردیبهشت۱۴۰۳). آنچه بهنوعی باعث شد نطق مسعود پزشکیان در مراسم تحلیف نیز از سطح نطقی متعارف و یکجانبهگرا فراتر رود و منظری ملی و جامع پیدا کند، همین بود که این متن میکوشید بین رویکرد توسعهگرایانه و اصلاحطلبانه در داخل ایران، با رویکرد ظلمستیزانه و جنایتزدایانه در سطح جهان (با محوریت فلسطین) ارتباط مبنایی و معنایی برقرار کند.
متن پزشکیان میکوشید هم تحقیر و تحمیل به زنان و دختران و جوانان در خیابانهای تهران را نفی کند، هم کشتار کودکان و غیرنظامیان در غزه و بیروت را. مانیفست پزشکیان، در رد گفتمان برساختهای است که پس از انتخابات ۱۳۸۸ اصلاحطلبان را متهم میکرد از «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران» گفتهاند. ادعایی که نه استناد تاریخی داشت؛ چراکه هیچیک از رهبران و کنشگران شناختهشده اعتراضات آن زمان چنین سخنی نگفته بودند؛ و نه امکان عملی داشت؛ چون نه سیاست داخلی منفک و مستقل از مسائل منطقهای و جهانی است و نه مستقل از تحولات داخلی، میتوان نفوذ منطقهای و قدرت ملی را در صحنه بینالمللی گسترش داد.
گفتمان پزشکیان در مراسم تحلیف، رد همه این ادعاها بود. او با همپیوندسازی تهران و غزه، تبریز و بیروت، شیراز و دمشق، نشان میداد که «واقعگرایی و آرمانخواهی همزمان»، امری مبنایی است که فراتر از خوانشهای ظاهرگرایانه و شعارمحور از سیاست داخلی و خارجی قرار میگیرد. در واقع، پزشکیان و حامیان او نهفقط برای پایان خالصسازی و حذف نیروها در ساختار سیاسی به میدان آمدهاند، بلکه فراتر از آن، به پایان خالصسازی آرمانها، شعارها و گفتمانی رسمی میاندیشند که هرچه میگذشت، جریانی اقلیتتر و بیپشتوانهتر و در تعارض و ستیز با اکثریت ملت، خود را نماد و نماینده آن معرفی میکرد.
بدینترتیب، خالصسازی تبدیل به روندی میشد که تحتعنوان و ادعای وفاداری به مجموعهای از آرمانها و سیاستها (بهویژه در حوزه مسائل امنیتملی و نفوذ منطقهای و نفی ظلم در عرصه جهانی)، نیرو و جریانی خاص و اقلیت را از موقعیت و امتیازات و حقویژه برخوردار میساخت و ساخت سیاسی را هر روز خالصتر میخواست. اما آنچه در عمل رخ میداد، این بود که آن شعارها، آرمانها و سیاستها پشتوانه خود را از دست میداد و حامیان و مدافعان آن، هر روز بهنوعی خالصسازی میشدند.
این درحالی است که بسیاری از این آرمانها و شعارها و سیاستها در شرایط طبیعی و از منظر ملی و نیز حقوقبشری کاملاً قابلدفاع هستند و حتی در شرایط فقدان ساختاری، چون جمهوری اسلامی نیز، هر حکومت ملی در ایران به آنها توجه خواهد داشت. در واقع، برآمدن شعار «نه غزه، نه لبنان» و مرز قائل شدن میان آن با «جانم برای فدای ایران»
اگر در تابستان داغ ۱۳۸۸ در برخی خیابانهای تهران سر داده شد، ناشی از همین شکاف و تعارضی بود که بخشهایی از جامعه میان آن آرمانها و شعارها و سیاستها با مسائل خود درون کشور احساس میکردند. آنان میدیدند نیروهایی که در داخل کشور با حقوق و آزادیهای آنان در ستیزند و هر برخوردی را با معترضان توجیه میکنند و جایز میشمارند؛ دقیقاً همان جریاناتی هستند که در فلسطین و لبنان و یمن و بحرین و حتی آمریکای لاتین خود را مدافع حقوق ملتها مینامند و به نام ایران و ایرانیان، در برابر آنان موضع میگیرند و حتی وارد میدان عمل میشوند.
گفتمان پزشکیان و مانیفستی که او در مراسم تحلیف ارائه داد، از این منظر واجد ارزش و اهمیت است که میان «ایران» و حقوق «ایرانیان» با کشورها و ملتهای تحتنفوذ یا دوست یا متحد نظام سیاسی حاکم، تفاوت و تمایزی قائل نمیشود. به بیان پزشکیان، دولت او و گفتمان او با «استانداردهای دوگانه» سر آشتی و مصالحه ندارد. چه این استاندارد دوگانه را آمریکا و کشورهای غربی بخواهند به سود اسرائیل برقرار سازند و چه جریانها و نیروهایی قدرتمند در ساخت سیاسی ایران بخواهند میان معترضان و ناراضیان درون کشور با ستمدیدگان و آسیبدیدگان و کشتهشدگان کشورهای دیگر، استانداردی دوگانه قائل شوند و یکی را عامل و وابسته بیگانه بخوانند، ولی برای احقاق حق آن دیگری، هرچه میتوانند بکنند.
این گفتمان جامع «هم غزه، هم لبنان، هم ایران» است که میتواند میان سیاست خارجی و سیاست داخلی پیوند برقرار سازد. بدون ندیدن «ایران» و با نفی و رد حقوق اکثریت «ایرانیان»، عملاً برای غزه و لبنان هم نمیتوان حامی توانمند و مؤثری بود. همچنان که بیتوجه به آنچه در غزه و لبنان میگذرد، نمیتوان انتظار آرامش در ایران و آسایش و رفاه ایرانیان را داشت. ترور رئیس دفتر سیاسی حماس پس از حضور او در تحلیف رئیسجمهور جدید ایران، واکنش آشکار اسرائیل به این همپیوندسازی بود. گفتمان توجه همزمان به حقوق ملی ایرانیان و فلسطینیان است که میتواند اسرائیل را در ذهن و ضمیر هر مخاطب منصفی به حاشیه براند و ادعاهای آن را به چالش کشاند.
از سویی، این ترور نشان داد برخلاف تصورات سادهاندیشانه، دوران پزشکیان نسبتی با دوران خاتمی ندارد و نمیتوان آن را «دولت سوم خاتمی» خواند؛ حتی اگر همه وزرا و معاونان دولت چهاردهم از اصلاحطلبان باشند.
در واقع، خود دولت خاتمی هم دو دوران داشت. دوران قبل از ۱۱سپتامبر و دوران پس از آن. همچنان که دولت روحانی هم دو دوران داشت. دوران قبل از ترامپ و پاره کردن برجام و دوران پس از آن. امروز نیز، پزشکیان با دوران و روزگار پرتنش با ریسک بالای ستیز و ترور مواجه است که منطقه را به دو دوران قبل و بعد از هفتماکتبر ۲۰۲۳ تقسیم کرده است. چنین جهانی، دولت و رویکرد و گفتمانی جامع و متفاوت با قبل را میطلبد. دورانی که در آن، پارامترهای غزه و لبنان و ایران، بیش از هرگاه درهمتنیدهاند و نمیتوان بیتوجه به هریک، درباره دیگری راهبرد و راهکاری در پیش گرفت.
ترور پس از تحلیف، بیش از هرچیز درستی گفتمان و مانیفست پزشکیان در شرایط کنونی ایران و جهان را نشان داد و اعترافی بود از سوی تندروهای اسرائیل، بابت هراسی که از قدرت گرفتن این گفتمان و به انزوا رفتن بیشازپیش خویش در سطح جهان دارند. انزوایی که بازخورد آن را حتی در کلام نامزد دموکرات انتخابات آمریکا نیز میتوان یافت.
این ترور، حملهای پیشدستانه به گفتمان پیروزی بود که میتواند تندروهای اسرائیل را به حاشیه براند و در این جهت، بر تقویت همگرایی داخلی تکیه دارد. تحلیلهای شتابزده و نادرست از عملیات ترور، میتواند این نقطه قوت را به نقطه ضعف فروکاهد. تشویقهای پیاپی پزشکیان حتی از سوی مخالفان سیاسی او در مراسم تحلیف، فرصتی است که آسان به دست نیامده است. همچنان که عبور از «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» و رسیدن به «هم غزه، هم لبنان، هم ایران»، راه کوتاهی نبود. این دستاورد گران را آسان از دست ندهیم.
مسعود پزشکیان از توازن در سیاست خارجی گفت، دوربین بر روی چهره اسماعیل قاآنی رفت و سردار دو سه بار زیر لب احسنت گفت. تصویری که یادآور بحث دیپلماسی و میدان بود و همکاریها و تعاملی که در عصر برجام میان محمدجواد ظریف و حسن روحانی ازیکسو و سردار قاسم سلیمانی از سوی دیگر وجود داشت و البته، دلواپسان و فضاسازان داخلی و خارجی که آن را برنتابیدند و دو سوی این اتحاد را از هم دریدند.
سخن پزشکیان و احسنت قاآنی، نشانه امکانی بود از همگرایی توسعه ملی و امنیت ملی. اینکه ازیکسو، گفتمان توسعهمحور در جهت تحدید و تضعیف نهادها و نیروهای نظامی-امنیتی نیست و اتفاقاً، امنیت را لازمه و پیشنیاز توسعه میداند و در این جهت، حتی با نفوذ و کنشگری سیاسی-نظامی در منطقه نیز تعارض مبنایی ندارد. ازآنسو، نهاد و نیروی نظامی-امنیتی نیز نمیتواند و نباید خود را منفک و مستقل از توسعه داخلی و وضعیت اقتصادی-اجتماعی عموم جامعه بپندارد؛ چراکه اتکای اصلی نهاد نظامی و امنیتی ملی بر پشتوانه ملی است و نه تسلیحات.
همانگونه که رهبری پس از عملیات «وعده صادق» در دیدار با فرماندهان عالی نیروهای مسلح بهصراحت متذکر شدند: «موضوع تعداد موشکهای شلیکشده و یا موشکهای به هدف اصابتکرده که طرف مقابل بر روی آنها متمرکز شده، موضوعی دستهدوم و فرعی است. موضوع اصلی، ظهور قدرت اراده ملت ایران و نیروهای مسلح در عرصه بینالمللی و اثبات آن است و ناراحتی طرف مقابل از همین موضوع است.»
(دوم اردیبهشت۱۴۰۳). آنچه بهنوعی باعث شد نطق مسعود پزشکیان در مراسم تحلیف نیز از سطح نطقی متعارف و یکجانبهگرا فراتر رود و منظری ملی و جامع پیدا کند، همین بود که این متن میکوشید بین رویکرد توسعهگرایانه و اصلاحطلبانه در داخل ایران، با رویکرد ظلمستیزانه و جنایتزدایانه در سطح جهان (با محوریت فلسطین) ارتباط مبنایی و معنایی برقرار کند.
متن پزشکیان میکوشید هم تحقیر و تحمیل به زنان و دختران و جوانان در خیابانهای تهران را نفی کند، هم کشتار کودکان و غیرنظامیان در غزه و بیروت را. مانیفست پزشکیان، در رد گفتمان برساختهای است که پس از انتخابات ۱۳۸۸ اصلاحطلبان را متهم میکرد از «نه غزه، نه لبنان؛ جانم فدای ایران» گفتهاند. ادعایی که نه استناد تاریخی داشت؛ چراکه هیچیک از رهبران و کنشگران شناختهشده اعتراضات آن زمان چنین سخنی نگفته بودند؛ و نه امکان عملی داشت؛ چون نه سیاست داخلی منفک و مستقل از مسائل منطقهای و جهانی است و نه مستقل از تحولات داخلی، میتوان نفوذ منطقهای و قدرت ملی را در صحنه بینالمللی گسترش داد.
گفتمان پزشکیان در مراسم تحلیف، رد همه این ادعاها بود. او با همپیوندسازی تهران و غزه، تبریز و بیروت، شیراز و دمشق، نشان میداد که «واقعگرایی و آرمانخواهی همزمان»، امری مبنایی است که فراتر از خوانشهای ظاهرگرایانه و شعارمحور از سیاست داخلی و خارجی قرار میگیرد. در واقع، پزشکیان و حامیان او نهفقط برای پایان خالصسازی و حذف نیروها در ساختار سیاسی به میدان آمدهاند، بلکه فراتر از آن، به پایان خالصسازی آرمانها، شعارها و گفتمانی رسمی میاندیشند که هرچه میگذشت، جریانی اقلیتتر و بیپشتوانهتر و در تعارض و ستیز با اکثریت ملت، خود را نماد و نماینده آن معرفی میکرد.
بدینترتیب، خالصسازی تبدیل به روندی میشد که تحتعنوان و ادعای وفاداری به مجموعهای از آرمانها و سیاستها (بهویژه در حوزه مسائل امنیتملی و نفوذ منطقهای و نفی ظلم در عرصه جهانی)، نیرو و جریانی خاص و اقلیت را از موقعیت و امتیازات و حقویژه برخوردار میساخت و ساخت سیاسی را هر روز خالصتر میخواست. اما آنچه در عمل رخ میداد، این بود که آن شعارها، آرمانها و سیاستها پشتوانه خود را از دست میداد و حامیان و مدافعان آن، هر روز بهنوعی خالصسازی میشدند.
این درحالی است که بسیاری از این آرمانها و شعارها و سیاستها در شرایط طبیعی و از منظر ملی و نیز حقوقبشری کاملاً قابلدفاع هستند و حتی در شرایط فقدان ساختاری، چون جمهوری اسلامی نیز، هر حکومت ملی در ایران به آنها توجه خواهد داشت. در واقع، برآمدن شعار «نه غزه، نه لبنان» و مرز قائل شدن میان آن با «جانم برای فدای ایران»
اگر در تابستان داغ ۱۳۸۸ در برخی خیابانهای تهران سر داده شد، ناشی از همین شکاف و تعارضی بود که بخشهایی از جامعه میان آن آرمانها و شعارها و سیاستها با مسائل خود درون کشور احساس میکردند. آنان میدیدند نیروهایی که در داخل کشور با حقوق و آزادیهای آنان در ستیزند و هر برخوردی را با معترضان توجیه میکنند و جایز میشمارند؛ دقیقاً همان جریاناتی هستند که در فلسطین و لبنان و یمن و بحرین و حتی آمریکای لاتین خود را مدافع حقوق ملتها مینامند و به نام ایران و ایرانیان، در برابر آنان موضع میگیرند و حتی وارد میدان عمل میشوند.
گفتمان پزشکیان و مانیفستی که او در مراسم تحلیف ارائه داد، از این منظر واجد ارزش و اهمیت است که میان «ایران» و حقوق «ایرانیان» با کشورها و ملتهای تحتنفوذ یا دوست یا متحد نظام سیاسی حاکم، تفاوت و تمایزی قائل نمیشود. به بیان پزشکیان، دولت او و گفتمان او با «استانداردهای دوگانه» سر آشتی و مصالحه ندارد. چه این استاندارد دوگانه را آمریکا و کشورهای غربی بخواهند به سود اسرائیل برقرار سازند و چه جریانها و نیروهایی قدرتمند در ساخت سیاسی ایران بخواهند میان معترضان و ناراضیان درون کشور با ستمدیدگان و آسیبدیدگان و کشتهشدگان کشورهای دیگر، استانداردی دوگانه قائل شوند و یکی را عامل و وابسته بیگانه بخوانند، ولی برای احقاق حق آن دیگری، هرچه میتوانند بکنند.
این گفتمان جامع «هم غزه، هم لبنان، هم ایران» است که میتواند میان سیاست خارجی و سیاست داخلی پیوند برقرار سازد. بدون ندیدن «ایران» و با نفی و رد حقوق اکثریت «ایرانیان»، عملاً برای غزه و لبنان هم نمیتوان حامی توانمند و مؤثری بود. همچنان که بیتوجه به آنچه در غزه و لبنان میگذرد، نمیتوان انتظار آرامش در ایران و آسایش و رفاه ایرانیان را داشت. ترور رئیس دفتر سیاسی حماس پس از حضور او در تحلیف رئیسجمهور جدید ایران، واکنش آشکار اسرائیل به این همپیوندسازی بود. گفتمان توجه همزمان به حقوق ملی ایرانیان و فلسطینیان است که میتواند اسرائیل را در ذهن و ضمیر هر مخاطب منصفی به حاشیه براند و ادعاهای آن را به چالش کشاند.
از سویی، این ترور نشان داد برخلاف تصورات سادهاندیشانه، دوران پزشکیان نسبتی با دوران خاتمی ندارد و نمیتوان آن را «دولت سوم خاتمی» خواند؛ حتی اگر همه وزرا و معاونان دولت چهاردهم از اصلاحطلبان باشند.
در واقع، خود دولت خاتمی هم دو دوران داشت. دوران قبل از ۱۱سپتامبر و دوران پس از آن. همچنان که دولت روحانی هم دو دوران داشت. دوران قبل از ترامپ و پاره کردن برجام و دوران پس از آن. امروز نیز، پزشکیان با دوران و روزگار پرتنش با ریسک بالای ستیز و ترور مواجه است که منطقه را به دو دوران قبل و بعد از هفتماکتبر ۲۰۲۳ تقسیم کرده است. چنین جهانی، دولت و رویکرد و گفتمانی جامع و متفاوت با قبل را میطلبد. دورانی که در آن، پارامترهای غزه و لبنان و ایران، بیش از هرگاه درهمتنیدهاند و نمیتوان بیتوجه به هریک، درباره دیگری راهبرد و راهکاری در پیش گرفت.
ترور پس از تحلیف، بیش از هرچیز درستی گفتمان و مانیفست پزشکیان در شرایط کنونی ایران و جهان را نشان داد و اعترافی بود از سوی تندروهای اسرائیل، بابت هراسی که از قدرت گرفتن این گفتمان و به انزوا رفتن بیشازپیش خویش در سطح جهان دارند. انزوایی که بازخورد آن را حتی در کلام نامزد دموکرات انتخابات آمریکا نیز میتوان یافت.
این ترور، حملهای پیشدستانه به گفتمان پیروزی بود که میتواند تندروهای اسرائیل را به حاشیه براند و در این جهت، بر تقویت همگرایی داخلی تکیه دارد. تحلیلهای شتابزده و نادرست از عملیات ترور، میتواند این نقطه قوت را به نقطه ضعف فروکاهد. تشویقهای پیاپی پزشکیان حتی از سوی مخالفان سیاسی او در مراسم تحلیف، فرصتی است که آسان به دست نیامده است. همچنان که عبور از «نه غزه، نه لبنان/ جانم فدای ایران» و رسیدن به «هم غزه، هم لبنان، هم ایران»، راه کوتاهی نبود. این دستاورد گران را آسان از دست ندهیم.