یکی از موارد مهمی که طی سالهای اخیر بهطور جدی مغفول مانده، آواز در موسیقی ایرانی است. چه اتفاقاتی رخ داده که آواز تا این حد به حاشیه رانده شده و دیگر حتی از سوی آوازخوانان مطرح و شاگردان اساتید صاحبنام نیز مورد توجه نیست؟
در وهله اول باید گفت طی این سالها (بخصوص چند سال گذشته) موسیقی برخلاف گذشته به عنوان یک تجارت و بیزینس مطرح شده و این اتفاق نحوه فعالیت خوانندگان و فعالان را تحت تاثیر قرار داده است. طی این روند خوانندهای که هیچ اسم و رسم و رزومه مشخصی ندارد با بودجه و سرمایه یک تاجر یک شبه معروف میشود؛ اینگونه که عکس و اسم و صدایش طی یک شب به شکل انبوه در تمام صفحات مجازی و شبکههای ماهوارهای و رادیویی منتشر میشود و در نتیجه طرفداران و مخاطبان میلیونی پیدا میکند. حال اگر موسیقی سنتی و موسیقی پاپیولار و عامیانه را در دو کفه ترازو قرار دهیم، متوجه خواهیم شد که کفه موسیقی پاپ طی یک شب و در عرض چند ساعت سنگینتر می شود. حال شما حساب کنید خوانندهای بیست، سی سال زحمت کشیده و نزد چند استاد به نام و درجه یک آموزش دیده و ردیف کار کرده و درس خوانده و به تمرین پرداخته؛ اما با این حال آنطور که باید مورد توجه قرار نگرفته و همچنان پشت خط معروفیت و محبوبیت است. این خواننده زمانی که میبینند فلان خواننده پاپیولار یک شبه به شهرت رسیده و بالا آمده، سعی میکند خود را به آن محدوده و جایگاه برساند تا مورد توجه قرار گیرد، در نتیجه راهی را میرود که آن خواننده رفته و در ادامه نیز همان نوع موسیقی را تولید و ارائه میکند تا دیده شود.
رسانه ها در بروز این کاستی و روند غلط و آسیب زننده چه نقشی داشته و دارند؟
بگذارید کمی به عقبتر باز گردم. اگر توجه کنید چند سالی است رادیو و بخصوص صداوسیما و شبکههای مختلف آن، بیشترین بها را به موسیقی پاپ میدهند و گواه حرفم تیتراژ برنامههای مختلفی است که روی آنتن شبکههای مختلف میروند و خودتان نیز شاهد آنها هستید.
این وضعیت صرفا به تیتراژ سریالها و برنامهها محدود نمیشود. در برنامههای پرمخاطب تلویزیون خوانندگانی معرفی می شوند که هیچ اسم و رسمی ندارند. آنها با اجرای «پلی بک» چند اثر و انتشار بخشهایی از آن در فضای مجازی، یک شبه معروف میشوند و به صورت میلیونی به جذب مخاطب و فالوور میپردازند.
بله همینطور است و در نهایت میبینید که یکی از همین خوانندگان در برنامهای که به صورت زنده در اینستگرام برگزار کرده، اصطلاحاتی را به کار میبرد که اصلا در موسیقی وجود ندارند. اینها فاجعه است. در ادامه، زمانی که خواننده سنتی میخواهد به لحاظ شهرت هم طراز با خوانندگان عامه پسند قرار گیرد، مجبور است از آواز بزند و خودسانسوری کند و به آن نپردازد. یکی از مهمترین دلایل چنین اتفاقی این است که رسانه بزرگی چون صداوسیما نیز نسبت به موسیقی سنتی و آواز بیاهمیت بوده و تا آنجا که توانسته به موسیقی عامهپسند بها داده است.
در گذشتهای نه چندان دور، برخی از شبکهها برنامههایی را درباره موسیقی ایرانی با حضور افراد مطرح این عرصه روی آنتن میبرد که تولیدات آنها متوقف شد.
درست است. یکی از آخرین برنامههایی که تولید میشد و روی آنتن شبکه پنج میرفت «ساعت ۲۵» نام داشت که من نیز در آن حضور پیدا کردم و یکبار آقای محمودرضا قدیریان و یکبار آقای امیرحسین مدرس مجری آن بودند. این برنامه ساعت یک بامداد، یعنی زمانی که همه خواب بودند پخش میشد. اگر صداوسیما برای موسیقی ایرانی ارزش قائل است چرا این برنامه را مثلا ساعت ۲۱:۰۰ یا عصر جمعه یا هر زمان پرمخاطب دیگر پخش نمیکرد؟!
تا اینجا میتوان گفت بخشی از این کاستی متوجه هنرمندانی است که برای شهرت بیشتر به خواندن آثار پاپ و غیرآوازی میپردازند و بخش دیگری مربوط به سیاستها و نگاه غلط رسانه ملی به موسیقی ایرانی است؟
بله. بخشی از این کاستی به هنرمندان و شرایطی که رسانه ملی و صداوسیما برایشان ایجاد کرده، بازمیگردد. مورد دیگر مربوط به شرکتها و موسساتی است که نشر آثار را به عهده دارند؛ یعنی ناشران. متاسفانه اغلب ناشران نسبت به کارشان نگاهی تجاری دارند. البته این را نیز بگویم که همه آنها اینگونه نیستند و برخی نه تنها به موسیقی نگاه و منظری تجاری ندارند بلکه برای آن ارزش قائلند.
خودتان در آلبومهایی که ارائه کردهاید تا چه حد به مقوله آواز توجه داشتهاید؟
من در اغلب آلبومهایم تعداد تصنیفهایم نسبت به آوازها کمتر است یا باهم برابری می کنند. لااقل میتوان گفت در هر آلبومم حداقل یک یا دو آواز خواندهام که گاه مفصل بودهاند و گاه کوتاه، که این اتفاق به تایم قطعات و زمان آلبومم بستگی داشته است. به طور کلی با اینکه همواره به آواز توجه داشتهام، اما زمانی که نزد ناشر میروم مسئول مربوطه میگوید آقای تاج این آلبوم ترانه وتصنیف کم دارد و کسی آن را نخواهد خرید، بنابراین نمیتوانم روی چنین اثری سرمایهگذاری کنم! در نتیجه من باید سیدی را در کیفم بگذارم و با سرشکستگی از آن انتشارات یا موسسه بیرون بیایم و فکری به حال اثرم بکنم یا آن را با امکانات کم و پوشش ضعیف رسانهای، میان عدهای که موسیقی سنتی دوست دارند، پخش کنم.
این امکان وجود دارد که به درخواست ناشر تن دهید.
بله، خیلیها به چنین خواستههایی تن میدهند و پاسخشان در این زمینه به ناشران مثبت است. در نهایت میگویند قبول است و من از تعداد آوازهای آلبومم میکاهم و به جای آنها ترانه میگذارم. بگذارید این را هم بگویم که مثلا در یکی از آلبومهایم با نام «پرواز و آواز» که دوست خوبم آقای بهمن فریادرس آهنگسازی آن را به عهده داشته، اگر اشتباه نکنم سه تصنیف وجود دارد اما سه آواز خیلی مفصل و پر و پیمان نیز دارد. زمانی که آقای منوچهر آزادی مدیر موسسه نشر «نی داوود» آلبوم را شنید تا آن را منتشر کند، گفت آقای تاج این اثر بسیار عالی است و من میتوانم در رابطه با آن خواهشی داشته باشم؟ من با خودم گفتم ای وای شاید ایشان میخواهد بگوید تعداد تصنیفها را افزایش بده، اما باتوجه به شناختی که از ایشان داشتم گفتم محال است چنین درخواستی داشته باشد و چنین هم بود. ایشان درخواستش این بود که یک اثر دیگر به آلبوم اضافه کنم و گفت میتوانی یک آواز دیگر، محلی یا باباطاهری بخوانی؟ من نیز در پاسخ گفتم چراکه نه؟ و از خواستهاش استقبال کردم. با وجود آنکه کارهای ضبط قطعات به پایان رسیده بود و اصطلاحا آلبوم جمع شده بود، آواز مورد نظر را خواندم و به عنوان قطعه پایانی در آلبوم قرار گرفت. اتفاقا به نظرم «پرواز و آواز» یکی از بهترین آثارم است که تا به امروز دوستش داشتهام، زیرا در آن آواز خواندهام. پس اگر منصفانه بنگریم، هستند ناشرانی که نسبت به موسیقی ایرانی و آواز نظر مثبتی دارند اما تعداشان بسیار معدود است.
شما در مقطعی شاگرد محمدرضا شجریان بودهاید که همواره دغدغه موسیقی ایرانی و آواز داشته است. او نسبت به آواز چه نظری دارد؟
بگذارید از استاد خاطرهای برایتان بگویم. ایشان میگفتند در مقطعی که هنوز کنسرتی نبود و فعالیت زیادی در زمینه موسیقی وجود نداشت، ما در خانههایمان همراه افرادی چون آقای موسوی و مشکاتیان مینشستیم و آثار محفلی ضبط میکردیم که برخی از آنها منتشر شدند. استاد میگفت پس از ضبط آن آثار ، بعدها آقای مشکاتیان میگفت که مثلا فلان شب چه ساز و آواز خوبی داشتیم و کاش من روی فلان اثر تصنیفی بسازم. واقعا هم آن دسته از آثار محفلی به نتیجه رسیدهاند و آلبوم «نوا مرکبخوانی» یا آلبومهایی چون «سر عشق» و «مثنوی همایون» از این دسته آثار هستند. میخواهم بگویم حتی تصانیف نیز بر مبنای آواز تولید میشدهاند، اما امروز شرایط فرق کرده است. در دنیای امروز میگویند مثلا ده تصنیف تولید میکنم و یک بیت آواز نیز وسط آن میخوانم.
خودتان به عنوان آوازخوانی که در آثارتان به دو مقوله آواز و تصنیف توجه دارید، خواست و سلیقه مخاطبان را در نحوه انتخابها چگونه می بینید؟
به نکته خوبی اشاره کردید و من به طور مستقیم با چنین درخواست هایی مواجهام. با ذکر یک مثال در اینباره به شما توضیح میدهم. ببیند مثلا اگر در صفحه اینستگرام شخصی خودم چهار پست منتشر کنم و همه آنها تصنیف باشد، مخاطبان پیام میگذارند و میگویند آقای تاج آواز هم منتشر کن و زمانی که قطعه یا فایلی آوازی را در صفحه قرار میدهم آنها استقبال میکنند و مثلا میگویند چقدر خوب است که شما به آواز توجه دارید و پستهایی در این رابطه منتشر میکنید. این یعنی اگر از منظری دیگر به موضوع توجه کنیم درخواهیم یافت که اغلب مخاطبان تشنه آواز هستند. حتی خودم نیز دوست دارم فلان خوانندهای که از نسل خودمان است در صفحه شخصیاش آواز منتشر کند نه تصنیف.
شجریان و دیگر هم نسلان او در برههای به مقوله آواز پرداختند که موسیقی ایرانی آنطور که باید به مخاطبان شناسنانده نشده بود. او تا چه حد برای ارتقای موسیقی ایرانی و آواز تلاش کرد و سهمش در این فرهنگسازی چقدر است؟
من از حدود سال ۱۳۸۵ شاگرد استاد بودهام و میتوانم بگویم تمام دغدغه و توجه و تاکیدش این بود که ما آواز بخوانیم و بیرق آواز را بالا نگه داریم و آن را دست به دست کنیم تا در نهایت به نسلهای بعد برسد. ایشان میگفتند همه میتوانند با چند جلسه دوره دیدن و کلاس رفتن و شاگردی کردن تکنیکهای لازم را یاد بگیرند و تا حدودی با ریتم و تلفیق و مقولات دیگر آشنا شوند و در نهایت تصنیف بخوانند، اما این آواز است که عیار خواننده را مشخص می کند. یعنی حد و اندازه خواننده زمانی مشخص میشود که آواز بخواند و در غیر این صورت نمیتوان درباره کیفیت کارش نظری داد. به هرحال استاد شجریان در دورهای به سراغ آواز رفت که به دلیل وجود گونهها و آثار غیرآوازی و ترانههای مختلف مردم تشنه آواز بودند. به نظرم شرایط و فضای آن مقطع مانند الان بود.
در آن مقطع آثار پاپ دهه پنجاه و گاه دهه شصتی آنطرف آبی مورد توجه بود.
بله. و موسیقی سنتی و آواز در آن دوران نیز مخاطبان بسیار کمی داشت و به مرور زمان، بر اثر اصرار ورزیها و پافشاریهای استاد در ارائه آثار و کنسرتهایشان بود که در نهایت موسیقی ایرانی و آواز توسط مردم شنیده و پذیرفته شد. حال که استاد در بستر بیماری است و از خداوند برای او سلامتی میخواهم؛ اما اگر ایشان بازهم به روی صحنه بروند، هیچکس برای شنیدن تصنیفهای ایشان بلیت نمیخرد، بلکه برای شنیدن آواز ایشان به کنسرتش خواهند رفت. در گذشته و سالهای اخیر نیز اینگونه بوده است. ناگفته نماند که بزرگان دیگری نیز داریم که برای بقا و ارتقا موسیقی سنتی و آواز تلاش بسیار کردهاند، استادانی چون ایرج و اکبر گلپایگانی. یا اگر به عقبتر باز گردیم، میتوانیم از بزرگانی چون بنان، محمودی خوانساری و افراد دیگر نام ببریم. اینها همه آوازخوان بودهاند و برای آواز و موسیقی سنتی زحمات بسیار کشیدهاند. پدرم در اینباره خاطرهای نقل کرده که گفتنش خالی از لطف نیست. ایشان میگفتند در دوران کودکیشان زمانی که اعلام میشده قرار است صدای اکبر گلپایگانی از رادیو پخش شود همه مغازهها زودتر از موعد تعطیل میکردند تا به برنامه رادیو برسند و صدای ایشان را بشنوند. حال آن آواز چه بوده؟ «مست مستم ساقیا دستم بگیر». درباره ایرج نیز چنین بوده و مردم کارشان را تعطیل میکردهاند تا خودشان را به رادیو برسانند و آواز او را بشنوند. یا مگر میشود آوازهای استاد بنان را با آن صدای نرم و لطیف و آن اشعار زیبا فراموش کرد؟! هرگز نمیتوان نقش چنین بزرگانی را نادیده گرفت.
چقدر جای چنین بزرگانی در موسیقی ما خالی است.
بله و من افسوس میخورم از اینکه اگر در صد سال آینده از امروز حرف بزنند هیچ آواز شاخص و درجه یکی نخواهیم داشت. مجموعهای وجود دارد با عنوان «صد سال آواز» که مربوط به آثار صد سال گذشته ماست. آیا یک قرن بعد چنین مجموعهای از سوی ما ارائه خواهد شد و به دست نسلهای پس از ما خواهد رسید؟ باتوجه به کاستیهای موجود و عدم تولید آثار درخور مسلما خیر.
حال که شاگردانی دارید و به آموزش میپردازید تا چه حد رهنموندهای استاد را مد ظر قرار میدهید؟
من در آموزشگاه خودم و در کلاسهایی که دارم زمانی که هنرجویان حین تست اولیه میپرسند که آواز بخوانم یا تصنیف، مسلما اگر آواز بخوانند برای من ارزشمندتر است.
اما اغلب هنرجویان به آواز علاقهای ندارند و مقوله مهم ردیف و تمرینات مستمر را جدی نمیگیرند؟ دلیل این اتفاق چیست؟
به این دلیل که فضا و محیط پیرامونشان را میبینند. من به طور مستقیم با هنرجویان در ارتباط هستم و حال حدود هفتاد هنرجو دارم و به دلیل آنکه تعدادشان زیاد است و برای آنکه فشار زیادی به خودم نیاید یک هفته درمیان به آنها درس میدهم. اغلب آنها میگویند، گیریم ما از شما آواز و ردیف ها را نیز فرا گرفتیم، اما زمانی که بازار موسیقی چنین آثاری را نمیخواهد و به آن نیاز ندارد، این آموختهها به چه کار میآید؟! واقعا چنین جملاتی را میشنوم. و واقعا هنرجویان را با اجبار به یادگیری ردیفها و درآمدها و گوشهها و مقولات دیگر وا میداریم. این روند طبیعی است. هنرجویان خوانندگانی را میبییند که بدون آموزش و تمرین مورد توجه قرار گرفتهاند و در فضای مجازی کلی فالور دارند و در طول سال چندین بار کنسرت برگزار میکنند و ماشین آنچنانی سوار میشوند و حتی بادیگارد دارند! این فضا تناقض برانگیز است و هنرجویان را دچار اشتباه میکند و باعث میشود نوآموزان و هنرجویان الگوهای غلطی را انتخاب کنند. مسئولان و متولیان باید افرادی را مورد توجه قرار دهند که ارزش الگو شدن دارند. چرا به جای فلان خواننده پاپ شخصی چون استاد بنان مورد توجه قرار نگیرد و الگو نشود؟
گویا مسئولان و متولیان از آسیبهای الگوسازیهای غلط غافلند و اشکال کار را در موارد دیگر جستجو میکنند.
همینطور است. واقعا متاسف میشوم زمانی که میبینم در فلان برنامه پرمخاطب تلویزیونی به فلان خواننده که در زمینه موسیقی سنتی فعالیت میکند، میگویند چرا موقع خواندن چشمانت را میبندی و چرا حرکات بدنی نداری و دستت را تکان نمیدهی!؟ چنین حرفها و نظراتی گمراهکننده است. یعنی عملا با یک جمله از آن خواننده میخواهیم برای موفقیت و ارتباط با مخاطب و جلب نظر او برقصد! مگر آقای بنان موقع خواندن حرکات دست انجام میداد یا مگر استاد شجریان و آقایان گلپایگانی و ایرج حین خواندن حرکات دست انجام میدادند؟ این موضوع خاطرهای را به یادم آورد و اجازه دهید آن را تعریف کنم.زمانی که دانشجوی ترم دوم مقطع لیسانس دانشگاه سوره بودم کنسرتی رایگان برای دانشجویان برگزار کردم که اتفاقا مورد استقبال بسیار قرار گرفت و سالن به شدت شلوغ شد. حدود پانزده دقیقه از برنامه گذشته بود که دیدم آقای هوشنگ ابتهاج و دکتر شفیعی کدکنی و مزدک اخوانثالث فرزند زندهیاد مهدی اخوانثالث وارد سالن شدند و به دیدن برنامه نشستند. شیوه اجرای من همانی بود که الان هم هست، فقط در انتهای برنامه، هنگام خواندن یک بار دستم را تکان دادم. کنسرت تمام شد و گذشت و حدود سه سال بعد در محفلی آقای هوشنگ ابتهاج را دیدم. نکته جالب این بود که ایشان آن کنسرت را خوب به یاد داشت و به من گفت آن سال که شما کنسرت داشتید ما نیز آمدیم و اجرای خوبتان را تماشا کردیم، فقط یک انتقاد دارم؛ آنهم این است که شما طی اجرا یکبار دستتان را تکان دادید، در حالی که تمام تمرکز خواننده باید روی آوازش باشد. ایشان پرسیدند به نظرت آقای لطفی چرا موقع اجرا تکان نمیخورد؟ سپس در ادامه گفتند به این دلیل که حین نوازندگی روحش پرواز کرده و در آسمان است. یعنی باید تا این حد مسلط و متمرکز باشید. اینها جملاتی است که آقای هوشنگ ابتهاج شاعر گرانمایه به من گفت و من نیز همواره آن را به خاطر دارم. آن زمان که استاد شجریان سلامت بودند و کنسرت برگزار میکردند و به دیدن برنامههایشان میرفتم هرگز ندیدم حرکت اضافهای انجام دهند. این مسائل شاید ریز و جزیی باشد، اما گویای عمق فاجعهای است که در حال رخ دادن است.
برای آگاهی بخشی علاقمندان به موسیقی ایرانی و کودکان و نوجوانان امروز که موسیقیدانها و آوازخوانان آیندهاند چه تمهیداتی را پیشنهاد میکنید؟
این خیلی مهم است که پدر و مادرها فرزندانشان را در مسیر درست قرار دهند. بیشک اگر این اتفاق بیفتد میتوانیم نسل آینده را درست تربیت کنیم. کودکان و نوجوانان امروز نسلی هستند که طی پانزده، بیست سال آینده میتوانند ادامه دهنده راهی باشند که پیشینیان و فعالان و هنرمندان امروز پیش گرفتهاند. واقعا آگاهی پدر و مادرها یکی از نیاز مهمی است که میتواند بر بهبود وضعیت فعلی و تربیت هنرمندان آینده موثر باشد؛ لذا پیشنهادم این است دوستانی که آموزشگاه دارند و به امر تدریس و آموزش مشغولند برای خانوادهها و والدین بچهها دورههای توجیهی برگزار کنند و مسیر درست را به آنها نشان دهند.
در بحران فعلی که درگیر بیماری کرونا هستیم فعالیتهای آموزشی تان به چه شکل است؟
کلاسها را به صورت آنلاین برگزار میکنیم، زیرا چاره دیگری نیست. البته حال که شرایط قدری بهتر شده اعلام کردهایم که آموزشگاه باز است و عزیزان میتوانند سر کلاسها حاضر شوند، اما در این زمینه اجباری وجود ندارد و تاکید کردهام تا جای ممکن از کلاسهای آنلاین استفاده کنند، زیرا خودم نیز نگران سلامتی هنرجویانم هستم. از میان حدود هفتاد هنرجو یک یا دو نفر به صورت حضوری در کلاسها حاضر میشوند و باقی هنرجویان به صورت مجازی و آنلاین از کلاسها استفاده میکنند.
و سخن پایانی؟
همانطور که طی صحبتهایم گفتم به نظرم در این سالها باید خیلی نگران مقوله آواز باشیم. متاسفانه نه تنها اغلب آلبومها فاقد آواز هستند، بلکه در کنسرتها نیز به آن توجه نمیشود. در همین راستا تعدادی از خوانندگان خوب و نامدار ما نیز کمتر به آواز توجه کردهاند. کماکان دغدغهام این است به همان شیوه شاگردانم را تعلیم دهم و تربیت کنم که خود در محضر استاد شجریان و دیگر اساتیدم آموزش دیدهام. با اینکه خروجی کلاسهایم در سالهای آیند قابل ارزیابی خواهد بود، اما به جرات میگویم که بچههای مستعد و صداهای خوبی داریم. تاکیدم این است که هنرجویانم موسیقی خوب گوش کنند و من نیز موسیقی درست و با ارزش را به آنها معرفی میکنم. می توان گفت در این زمینه مشغول سرمایهگذاری های معنوی هستم که سود آن به نفع خودشان و جامعه و موسیقی اصیل ماست نه برای خودم.