ایلیا آلخمیس| کشش عنصر مهمی است. کشش مفهوم اندازههاست. کشش یکی از مهمترین دغدغههای آثار هنری است. در خوشنویسی کشیدهها عامل مهم زیبایی یک شعرند. در هنرهای تجسمی، کشش موجب تناسبات است. در موسیقی فواصل و در سینما نیز خود را در تمامی عنصرهای تشکیلدهنده یک فیلم نشان میدهد.
کشش در فیلمنامه، کشش در بازی بازیگران، کشش در گریم، کشش در کادر و پلانها و همینطور بخوان حدیث مفصل…، اما غرض «آقازاده» است. سریال خانگی این روزها به کارگردانی بهرنگ توفیقی و نویسندگی حامد عنقا. پیش از آنکه به سریال ورود کنیم در سرتیتر باید گفت «آقازاده» جز امیر آقایی چیزی ندارد.
این میشود قضاوت قوه داوری کانتی بر یک اثر هنری. اثری که امر زیبا در آن دیده نمیشود. اما دلیل این زاویه نقد چیست؟ «آقازاده» خود را درامی اجتماعی –سیاسی نشان میدهد. با بازی ستارگانی که هرکدامشان به تنهایی، ظلمتی را روشن میکنند.
امین تارخ که معلمی است شریف و نابغه. مهدی سلطانی که صدایش، خود صحنه تئاتر نجباست. جمشید هاشمپور که استایلش به تنهایی، پدرخواندهای است. ثریا قاسمی که نجابت زنانه در سینماست. نیکی کریمی که برند سینماگر زن روشنفکری است. محمدحسین لطیفی و دیرباز و دیگران….
سریال، داستان یک آقازاده به نام نیما (امیر آقایی) که مفسدی اقتصادی است را روایت میکند. در مقابلش مأموری است به نام حامد (سینا مهراد) که خود نیز آقازاده است. سریال پسزمینهای عاشقانه دارد و تلاش میکند زدوبندهای سیاسی این دوره را روایت کند. اما برگردیم به جواب سؤال کانتی ما و زاویهای که با آن داریم. جواب در همان عنصر کشش آغاز سخن است. در هنرهای تجسمی جملهای کلیشهای، اما مهم وجود دارد.
آن جمله این است: «نشده است. شدن و نشدن، نتیجه روند خلق یک اثر است». نشدن در سریال «آقازاده» ناشی از عدم درک درست در صورتمسئله است. ناشی از عدم درک درست از عناصر ریزی است که یک اثر را تشکیل میدهد. فیلم از نظر عام سرگرمکننده است، اما برای اهلش آزاردهنده. نیما را که قلم بگیریم، کشیدهها در هیچ جایی، اندازه نیستند.
از منظر سیاسی در میدان واقعیت برای اهل سیاست، قصه و بازیهای سیاسیاش خندهدار است. آن کسی که اهل سیاست است میداند که منظور چیست. عنصر کشش در بازی بازیگران به اندازه نیست. نقش جمشید هاشمپور درنیامده است.
نقش ایشان بیشتر نزدیک به کانگسترهای آمریکایی و مافیای کلمبیاست تا انقلابی سیاسی. امین تارخ که از نظر سیاسی معتقد به ارزشهاست بیش از اندازه غرق در عرفان مشترک شده و میزان چاشنی عرفان و سیاستش، اندازه نیست.
نه از آن همه سادگی در انتخاب عروس برای چنان شخصیت سیاسی که در واقعیت چنین نیست و نه از آن همه نفوذش در دستگاه حاکمیتی. برای پسرش حامد نیز چنین است. نه از آنهمه هوش و حساسیت کار و نه از آن همه سادگی که فریب چادر دختری را بخورد!
اینجا نیز عنصر کشش میلنگد. اندازهها درست نیستند. همینطور نقش دکتر با بازی مهدی سلطانی که از بچههای جبهه بوده و روزگار چنان فریبش میدهد که بر سر بساط با زیبارویی «فِنچ» طور در پی عشق است. با این همه آلودگی به چنان مقامی رسیدن در سیاست ایران، واقعیت اجرائی ندارد. عنصر کشش به اندازه نیست.
نقش دکتر بیشتر شبیه برجسازی است که با سیاسیون میپرد تا یک سیاسی مردی که رؤیای وزارت دارد. نیکی کریمی در نقش تینا به هر شخصیتی شبیه میشود الا یک هنرمند. حالا چه برسد به هنرمند مطرح! اما در مقابل کاراکتر مسعود فروتن در حراج هنری آرتیست درآمده است.
آرتیستبودن تنها در خلق یک اثر نیست بلکه دارای شخصیتی است که در کنشها و واکنشهایش مشهود میشود. از هنریبودن تینا تنها صحنهای از ساززدن او میبینیم که همان هم متأسفانه درنیامده است! اندازه بازی کاراکترهای سریال با شخصیت حقیقی و حقوقی نقشها همسان نیست.
اندازهها پس و پیش دارند؛ جز در بازی امیر آقایی که از همان آغاز قلمش گرفتیم. کلمات برای ورود به جزئیات بسیارند، اما باید منتظر بود و دید آخر این حکایت به کجا میانجامد. کشش عنصر مهمی ا ست. کشش مفهوم اندازههاست. کشش عاملی در زیباییشناسی است.
منبع: روزنامه شرق