گروه حوادث:روزانه پلیس تعداد زیادی از جنایتکاران را دستگیر میکند؛ اما بعضی از این خلافکاران زحمت پلیس را کم میکنند و با حماقتشان خود را در دام آنها میاندازند. ذهن جنایتکاران، پیچیدگیهای جرم و جزئیات پروندههای پلیس، برای ما جالب هستند، اما نظر ما راجع به جرمهایی که خیلی خوب پیش نرفتند چیست؟ در زیر، پروندههایی را مشاهده میکنیم که مجرمان آنها به طرز خنده داری در نقشه خود شکست خورده اند.
۱- برو زندان!
در سال ۲۰۱۱، مایکل انتونی فولر ۵۳ ساله، از ایالت کارولینای شمالی آمریکا، به یک فروشگاه زنجیرهای رفت و یک جاروبرقی و یک ماکروفر به قیمت ۴۷۶ دلار را در سبد خرید خود گذاشت.تا این جا همه چیز عادی به نظر میرسد؛ اما هنگامی که مایکل برای پرداخت پول به صندوق فروشگاه رفت، یک اسکناس یک میلیون دلاری را که برای بازی مونوپولی بود، به صندوقدار داد. بعد از اینکه مایکل خواست بقیه پولش را که معادل ۹۹۹۵۲۴ دلار بود، به او بدهند، صندوق دار بی درنگ پلیس را خبر کرد و پلیس نیز مایکل را دستگیر کرد.او متهم به تلاش برای به دست آوردن اموال عمومی به واسطه دروغ شد، همچنین مقدار وثیقه برای آزادی اش، ۹۷۵۰۰ دلار اعلام شد.
۲- مغرور نشو!
در سال ۲۰۱۵، کریستوفر والاس ۲۴ ساله از ایالت مین آمریکا، در حال فرار از دست پلیس بعد از دزدیدن وسایل آشپزخانه بود. او که هفتهها از چشم پلیس پنهان مانده و به همین خاطر به خودش مغرور شده بود، در شبکه مجازی اش اعلام کرد که از دست پلیس در خانه اش پنهان شده است. بعد از دیدن این پست، چند تن از دنبال کنندههای او پلیس را خبر کردند. به این ترتیب، پلیس به خانه کریستوفر رفت و جستجو را شروع کرد.متاسفانه با اینکه پلیس اطلاع قبلی داشت، نتوانست مجرم را پیدا کند. در همین وقت بود که کریستوفر دوباره در صفحه مجازی اش پست گذاشت که پلیس به خانه اش آمده و او در کابینت قایم شده است!این موضوع، دوباره به پلیس اطلاع داده شد و آنها شروع به گشتن کابینتها کردند. این بار پلیس، تعدادی قابلمه، ماهیتابه و یک جفت پا پیدا کردند! به این ترتیب کریستوفر والاس دستگیر شد.
۳- خوش حال می شیم به مصاحبه دعوتت کنیم!
در سال ۲۰۱۶، کارمند بانک، آلبرتو سودرا لوپز از ایالت آریزونا، مظنون دزدیدن ۵۰۰۰ دلار در طی ۳ ماه از محل کارش شد. گزارش دزدی آلبرتو را به مقامهای بالاتر دادند؛ بنابراین او بلافاصله از کارش استعفا داد و به شهر فینکس نقل مکان کرد.در سال ۲۰۱۸، آلبرتو با اینکه یک فراری بود، برای کار در ایستگاه پلیس محلی، درخواست داد. پلیس با دیدن رزومه سودرا، توانست او را بشناسد. پلیس باورش نمیشد این قدر خوش شانس باشد؛ بنابراین فکر کرد بهترین راه برای دستگیری آلبرتو، دعوت او به مصاحبه است. وقتی آلبرتو با کت و شلوار شیکش برای مصاحبه به ایستگاه پلیس آمد، بلافاصله دستگیر شد.
۴- عجیبتر از داستان تخیلی!
کریستین بالا، نویسنده لهستانی، در سال ۲۰۰۳ یک رمان جنایی نوشت که بلافاصله پرفروشترین کتاب لهستان شد. همه مردم جذب این کتاب شدند و در نتیجه کتاب بسیار مورد تبلیغ قرار گرفت. هرچند، به نظر پلیس، بسیاری از جزئیات قتل صورت گرفته در کتاب آشنا بود. توصیفاتی که از صحنه قتل در کتاب شده بود، به طرز عجیبی شبیه یکی از پروندههای حل نشده پلیس بود. پرونده قتل و شکنجه داروس جنیزفسکی.پلیس تصمیم گرفت تحقیقات بیشتری در این زمینه انجام دهد و در آخر به این نتیجه رسید که نه تنها کریستین قربانی را میشناخته، بلکه حتی آخرین نفری بوده که او را زنده دیده است. او حتی تلفن مقتول را فروخته بود و در نهایت، کریستین دستگیر و محکوم به ۲۵ سال زندان شد.در حالی که ممکن است دستگیر کردن این خلافکاران بی دقت زمان زیادی نبرد، اما قطعا برای به دام انداختن جنایتکاران حرفه ای، تیم مجربی از پلیس نیاز است.