با توجه به کل مجموعه ی ده قطعه ای آثار شما که به نوعی آلبومی خانوادگی اند، سوالم این است چه چیزی انگیزه و و ذوق نقاشی را در شما به این سمت کشاند تا صورت هایی مسخ شده، زخمی و به نوعی پوسیده زمینه ی اصلی “ازخ” شوند؟
ازخ روایتی رنگین از فاجعه ای خاموش است. فیگورهای من درد نمیکشند؛ مهمترین اتفاق برای آنها ثبت است. سوژههای من پز گرفتهاند و با لبخندهای خشکیدهی ابدیشان به دوربین خیره مانده اند. آنچه که این آدمها را مسخ کرده و یا به قول شما پوسانده ، رنجِ زخمهایشان نیست، ثبت شدن است. در واقع: چگونه ثبت شدن… انگیزهی من به تصویر کشیدنِ زخم یا درد نیست. فاجعهی رنگین و خاموش من مدتهاست که به یک پوستهی ژست گرفتهی بیحس بدل شده است. اتفاقی که در زندگیِ ما، روابطِ روزمرهمان، و تکتکِ عکسهای خاطرهانگیزمان میافتد.
میتوان گفت خلق طرح های ظریف از پارچه ها، تورها و پرده های ژنده شده که به وهم بیشتر طرحهای آلبوم خانوداگی آثارتان کمک کرده در واقع الهامی از ظرافت های نگارگری شرقی یا نقوش اسلیمی است؟
من پیش از آن که نگارگری و نقوش اسلیمی را بشناسم، لابهلای این پردههای تور و کاغذدیواریهای پر نقش و نگار کودکی کرده ام. ذوقِ من با همین ظرافتهای پرحوصله شکل گرفته، در نقش و نگارهای پرپیچ و تابِ دامنِ مادرم، که انعکاسِ همان روحِ نقاشیِ ایرانی و نقوشِ اسلیمیست.
علاوه بر ذهنیت شخصی یک هنرمند، آیا دلیل دیگری مبنی بر تاکید طرح مرغان وحشی، سربریده یا بی پرو بال در این مجموعه دارید؟
جدا از خاطرات و ذهنیتِ شخصی من از پرنده ها (به عنوانِ کسی که عمری ست نامِ پرنده ای را یدک میکشد!) و رویاهای کودکی ام از پرواز؛ پرنده نمادِ پریدن است. چیزی که به شدت با سکون و مرگِ ازخ در تقابل است. پرندههای من پر ندارند، مثله و پوستکنده، در یکی از کارها با شمعهای روشن بر مردارشان اسبابِ جشن و سرور بزمی خانوادگی نیز میشوند: کیکِ مرغ!
اگر بخواهید به نقاشان مورد علاقه تان در میان هنرمندان ایرانی و خارجی اشاره کنید چه کسانی را نام می برید و اگر مایلید دلایل این انتخاب را برایمان توضیح دهید؟
جواب دادن به این جور سوالها همیشه سخت ترین کار بوده. انتخاب کردنِ موردِ علاقهها از بینِ خیلِ هنرمندانی که شیفتهی آثار تک تکشان هستی… جدا از نقاشیِ ایرانی و رنگهای بکر اش که همیشه بهترین معلم ام بوده، چند هنرمندِ محبوبم از بین صدها (و به صورت کاملا تصادفی) اینها هستند:
Jean-Marie Poumeyrol, Carlos Schwabe, Toshio Saeki, remedios varo ,paul delvaux
با توجه به مضمون این مجموعه و به عبارتی انتخاب سوژه های انسانی در آثارتان آیا تاثیرپذیری خاصی از هنرمند بخصوصی مثل فریدا یا مارک شاگال داشته اید؟
خودم اینطور حس نمیکنم ، اما گویا از نگاهِ بیننده کم شباهت نیست!
به عنوان یک نقاش جوان، نظر شما درباره ی حراج تهران و فروش آثار مطرح هنری با قیمت های نجومی در این دوره چیست و شکل گیری چنین این محافلی چه کمکی به رشد و ترویج فرهنگ و هنر در جامعه خواهد کرد؟
به عنوانِ نقاشی جوان که در تمامیِ این سالها شاهدِ شرایطِ بدِ هنرمندان و به حاشیه رانده شدنشان به خاطرِ شرایطِ اسفبارِ اقتصادی بوده و هستم ، این رقمهای نجومی را در تقابل با بازارِ واقعیِ هنرِ رو به انحطاط ایران میبینم، و به نظرم این تضادِ سوال برانگیز نیازمندِ بررسیِ دقیقتری ست…
در پایان میخواستم کمی از تأثیری که برپایی گالری میتواند در ارتباط میان شما با مخاطبتان ایجاد کند برایمان بگویید:
جدا از شکوه و شکایت از قلیل بودن جماعتِ گالری گرد که باعث شده جامعه هنری به طرزِ احمقانهای خود تولید کننده و مخاطبِ خود باشد ( من کولکتورها و هرکه تنها به انگیزه ی مالی گالری گردی میکند مخاطب به شمار نمی آورم). من همین ارتباطِ ناسورِ هنرمند و مخاطب را –حداقل برای هنرمند- مفید میدانم. دیدن از زاویهِ نگاهِ دیگری خود مولدِ زایشِ دنیاهای جدیدتری است.
گفت و گو : شیرین کاظمیان – روزان