✍️محمدحسین روانبخش
در بولتن لورفته خبرگزاری فارس (مربوط به تاریخ ۳ آذر) یک نظرسنجی از وزارت کشور درج شده که در آن آمده است: ۳۰.۹ درصد مردم علت مرگ مهسا امینی را ناشی از ضرب و شتم عنوان کردهاند. ۲۵.۳ درصد گزینه احساس ترس، ۱۶.۴ درصد گزینه بیماری و ۲۷ درصد گزینه نمیدانم را انتخاب کردهاند. یعنی حتی بر اساس نظرسنجی وزارت کشور، دو ماه پس از درگذشت مهسا امینی، با همه بیانیههای پلیس و پزشکی قانونی و مجلس و… کمتر از ۱۷ درصد مردم روایت رسمی از فوت او را پذیرفتهاند. اگر کسی هیچ ارتباطی با جامعه نداشته باشد و فقط همین آمار را بشنود، باید متوجه شود که افکار عمومی چطور شکل گرفته و اکثریت جامعه چطور میاندیشد؛ چه برسد به اینکه کسی در بطن جامعه باشد و بداند که روز و روزگار چگونه است.
در این وضعیت اگر کسی به دنبال آرامش است، اگر کسی میخواهد فضا را تغییر دهد، اگر میخواهد راه تازهای باز کند، اگر دنبال تحقق شعار گفتگو است؛ هزارها دلیل برای پرهیز از اعدام پیدا میکند، حتی اگر اعدام را عین عدالت بداند!
مگر جز این است که بابک زنجانی بیش از شش سال است که حکم اعدام گرفته ولی زنده است و امید به زندگیاش از عموم ایرانیان بیشتر است؟! آنجا کدام مصلحت وجود داشته که اینجا نیست؟ و البته جرم او تا چه اندازه سنگینتر، زیانبارتر و بحرانآفرینتر از جرم محسن شکاری است؟!
در حکم اعدام بابک زنجانی، کمتر حقوقدانی اما و اگر آورد، مردم نه تنها آن را بیعدالتی ندانستند، که از چنان حکمی استقبال کردند، اما اجرای آن لابد بنا به مصلحتی متوقف مانده است؛ در ماجرای محسن شکاری چطور؟
این قدر بیتوجهی… نه، بیگانگی و رودررویی با افکار عمومی، اگر خودزنی نیست، پس چیست؟!
در بولتن لورفته خبرگزاری فارس (مربوط به تاریخ ۳ آذر) یک نظرسنجی از وزارت کشور درج شده که در آن آمده است: ۳۰.۹ درصد مردم علت مرگ مهسا امینی را ناشی از ضرب و شتم عنوان کردهاند. ۲۵.۳ درصد گزینه احساس ترس، ۱۶.۴ درصد گزینه بیماری و ۲۷ درصد گزینه نمیدانم را انتخاب کردهاند. یعنی حتی بر اساس نظرسنجی وزارت کشور، دو ماه پس از درگذشت مهسا امینی، با همه بیانیههای پلیس و پزشکی قانونی و مجلس و… کمتر از ۱۷ درصد مردم روایت رسمی از فوت او را پذیرفتهاند. اگر کسی هیچ ارتباطی با جامعه نداشته باشد و فقط همین آمار را بشنود، باید متوجه شود که افکار عمومی چطور شکل گرفته و اکثریت جامعه چطور میاندیشد؛ چه برسد به اینکه کسی در بطن جامعه باشد و بداند که روز و روزگار چگونه است.
در این وضعیت اگر کسی به دنبال آرامش است، اگر کسی میخواهد فضا را تغییر دهد، اگر میخواهد راه تازهای باز کند، اگر دنبال تحقق شعار گفتگو است؛ هزارها دلیل برای پرهیز از اعدام پیدا میکند، حتی اگر اعدام را عین عدالت بداند!
مگر جز این است که بابک زنجانی بیش از شش سال است که حکم اعدام گرفته ولی زنده است و امید به زندگیاش از عموم ایرانیان بیشتر است؟! آنجا کدام مصلحت وجود داشته که اینجا نیست؟ و البته جرم او تا چه اندازه سنگینتر، زیانبارتر و بحرانآفرینتر از جرم محسن شکاری است؟!
در حکم اعدام بابک زنجانی، کمتر حقوقدانی اما و اگر آورد، مردم نه تنها آن را بیعدالتی ندانستند، که از چنان حکمی استقبال کردند، اما اجرای آن لابد بنا به مصلحتی متوقف مانده است؛ در ماجرای محسن شکاری چطور؟
این قدر بیتوجهی… نه، بیگانگی و رودررویی با افکار عمومی، اگر خودزنی نیست، پس چیست؟!